دوهـزاروچهـارده

گزارشگر:منيره يوسف‌زاده - ۰۵ قوس ۱۳۹۱

۱٫
داکترها درمان‌فروشی می‌کنند
کراچی‌ها پر از دوا‌های بی‌تاریخ،
بازار راکد،
قصۀ میکروب‌ها مفت!
غصه نخور؛
ما بیش از این آلوده‌ایم

۲٫
حواس پنج‌گانه‌ام
در ترس خوابیده‌اند.
اگر حدیث و روایتی نداری

مرا در بوجی عدالتت بیانداز،
مهم نیست
باید بمیریم
اعتراف می‌کنم
فریاد را خفه ساختیم
سال‌ها

۳٫
تا زنده است قوماندان شهر
آرزوهایم متوقف است.
واکسن بی‌خیالی می‌خواهم
داکتر!
قرن بیست‌ویکم است
و
بیماری خیالات

۴٫
دوهزار شیرین‌تر از دوهزاروچهارده
کابلِ در خون،
صلح نوشید
احساسم کرخت می‌شود
مادر کجایی؟!
من از ۲۰۱۴ می‌ترسم

۵٫
آرامشم را به گلوله نبند
با ۲۰۱۴
اوباما!

۶٫
فاصلۀ من تا ۲۰۱۴
فاصلۀ لقمه‌یی
از دست تا دهان کودکم

۷٫
شجاعانه فریب دادم خویش را
عجیب است این روزها،
فورانِ
گره‌های ناگشودنی
نه با دهانی و نه با دستی

۸٫
من نمی‌ترسم
رهایت نمی‌کنم
هرگز
حتا اگر پسر دیوانۀ منطقه به قتل برساند مرا با نگاهش
حتا اگر سگان ولگرد از گرسنه‌گی سنگ بنوشند
حتا اگر ۲۰۱۴ بیاید

۹٫
دروغ پشت دروغ
و فریبِ آینه
تا شکل‌گیری هویت دیگری از من
منِ دیگری
در چشمانش
مادر اجازه است فریاد بزنم؟!

۱۰٫
این روزها گریه‌ام را، خنده می‌کنم
اشک‌هایم را  در دهانم جاری می‌سازم
قورت می‌دهم
دم به دم
اشک‌ها را
به‌خدا بغض نیست،
گره باز شده است
ببین
من بی‌تو هم نفس کشیدم.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.