احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:احمدذکی خاورنیا/ یک شنبه 19 جدی 1395 - ۱۸ جدی ۱۳۹۵
بخش دوم/
پُرواضح است که بسیاری از انقلابهای دینی در طول تاریخ برای اینکه عاملِ عصبیت را نادیده گرفتند و به آن پناه نبردند، به شکست و ناکامی مواجه شدند؛ زیرا وضع پادشاهان و دولتها مستحکم و نیرومند است و بنیانِ دولتها را جز توسعهطلبیِ زورمندانهیی که عصبیتِ قبایل و عشایر نیز همراه و پشتیبان آن باشد، چیزِ دیگری نمیتواند متزلزل و منهزم سازد؛ به همین لحاظ، بسیاری از انقلابهای فقها و امامان با شکست مواجه شد، زیرا آنها این بُعد مهم را در نظر نگرفته و به آن وقعی نگذاشتند.
ابن خلدون میگوید: «احوال شورشکنندهگانی از عامۀ مردم و فقیهانی که برای منع از رفتار زشت و کردارهای مخالفِ شرع (نهی از منکر) میکوشیدند نیز از همین قبیل است؛ چه بسیاری از منتسبان به عبادت و روندهگان راه دین، برضد امیران ستمگر بهپا میخاستند و آنها را به تغییر رفتارِ زشت دعوت میکردند و امر به معروف و نهی از منکر را به امید اینکه از این راه به ثواب ایزدی نایل آیند، پیشۀ خویش میساختند. در نتیجه، پیروانِ بسیاری بر آنان گرد میآمدند و جمعیتهای انبوهی از مردمِ شرانگیز و فرومایه گرد ایشان را احاطه میکردند و جانِ خود را در این راه در معرض خطرات و مهلکهها قرار میدادند، لیکن بیشتر این دعوتکنندهگان در این راه گناه کرده و اجر نبرده هلاک میشدند؛ زیرا خداوند سبحانه، این وظیفه را بدینسان بر آنان واجب نکرده، بلکه مردم را به امر به معروف و نهی از منکر فرمان داده است، اما در موقعی که توانایی بر آن در امکان انسان باشد. پیامبر علیهالسلام فرمود: «هرکه از شما منکری بیند، باید آن را به دستِ خویش تغییر دهد و اگر نتوانست، به زبان خود، اگر ازین راه هم میسر نباشد، پس به دلِ خود آن را بد شمرد». و پیداست که وضع پادشاهان و دولتها مستحکم و نیرومند است و بنیان دولتها را بهجز توسعهطلبی زورمندانهیی که عصبیت قبایل و عشایر نیز همراه و پشتیبان آن باشد، چیز دیگری نمیتواند متزلزل و منهزم سازد. و روش پیامبران در دعوتِ مردم به سوی خدا نیز بر همین اصل متکی است که دعوتِ ایشان به پشتیبانی عشایر و جمعیتها پیش میرود با آنکه ایشان اگر خدا بخواهد بهوسیلۀ همۀ جهانِ هستی آنان را تأیید میکند، لکن خدا بیگمان امور را بر همان مستقر عادت جریان میدهد و خدا حکیم داناست.»
عقل و شریعت از منظرِ ابن خلدون
از لابهلای سخنانِ گذشتۀ ابن خلدون چنین برداشت میشود که وی عاملِ عصبیت را بر عاملِ دینی مقدم میداند و جایگاه زمانی و یا طبیعی را بر جایگاه دینی ترجیح میدهد. اما چنین برداشت و نتیجهگیرییی از این عبارت عجولانه به نظر میآید؛ برای اینکه اگر میخواهیم به حقیقتِ مسأله پی ببریم، نیازمندیم که آن را در محدودۀ وسیعتری مطرح کرده و مورد بحث قرار دهیم.
مشکلِ توفیق میان جایگاهِ دین و زمان یا طبیعت، مشکلی نوظهور نیست؛ بلکه در طول تاریخِ بشریت مورد بحث و کنجکاویِ بسیار قرار گرفته است و در تاریخ اسلام و همچنان در تاریخ غرب، این موضوع بارها و بارها مطرحِ بحث و گفتوگو بوده است. در تاریخ اسلام این موضوع را معتزله مطرح کرده و به این باور بودند که هرگاه عقل و نقل با هم در تعارض قرار گیرند، باید عقل را بر نقل ترجیح داد. اما آنچه در این گرایشها قابل تأمل است این است که حتا معتزلیهای افراطی هم هیچگاه بهسانِ اروپاییها به این باور نبودند که نقل، نصوص جامدی است که با گذشتِ زمان مصداقیت و مرجعیتِ خود را از دست میدهد. میتوانیم بگوییم که گرایشهای عمومیِ اندیشۀ اسلامی این بوده که توفیق میان عقل و نقل، امری متداول و آسان است. ابن خلدون با وجود اینکه فقیه به معنای متعارف نبود، اما با نگرشِ سیاسییی که داشت، حلِ مسأله را قرار ذیل بیان میدارد: وی میان سه نوع حکومتداری تفکیک قایل است: اول، کشورداری و حکومت طبیعی که آن را چنین تعریف میکند که «واداشتن مردم به امور زندهگی بر مقتضای غرض و شهوت است»؛ دوم، مملکتداری سیاسی است و آن، عبارت از «واداشتن همهگان بر مقتضای نظر عقلی در جلب مصالح دنیوی و دفع مضار آن میباشد»؛ و سوم: خلافت دینی است که آن «واداشتن عموم بر مقتضای نظر شرعی در مصالح آن جهان و این جهانِ مردم است که باز به مصالح آن جهان بازمیگردد؛ زیرا کلیۀ احوال دنیا در نظر شارع، به اعتبار مصالح آخرت سنجیده میشود.»
اینگونه ابن خلدون تیـوری سیاسیِ خود را مترقیتر ساخته و قدمهای بلندی در این زمینه میگذارد که فیلسوفان اروپایی مانند هوبز و امثال ایشان با گذشتِ سه قرن از عصرِ وی در این مرحله توقف میکنند. هرگاه هوبز وجود حکومت را هدف، و حاکم را منبع مطلق قانون میداند. اما خرد استوار و اندیشۀ پایدارِ ابن خلدون، وی را به تفکیک میان سه گونه منبعِ قانون میکشاند که آن عبارت از: منبع اول که مردم اند؛ منبع دوم: عقل است؛ و منبع سوم: شریعت است. از منظر ابن خلدون این سه منبع میتوانند با همکاری همدیگر بشر را به مسیرِ درست رهنمون گردند.
این در حالی است که قانون شریعت، قانون برتر، فراگیرتر و سودمندتر در زندهگی دنیا و آخرت مردم خواهد بود؛ زیرا مقصود از آفرینش بشر، فقط زندهگی دنیوی آنان نبوده که یکسره باطل و بیفایده است، زیرا غایتِ آن مرگ و نابودیست…، بلکه منظور امور دینیِ آنان بوده که به سعادتِ ایشان در آن جهان منجر میشود… این است که شرایع پدید آمد تا در کلیۀ احوال از عبادات گرفته تا معاملات و حتا در کشورداری که در اجتماع بشری امری طبیعیست، ایشان را بدان راه وادار و رهبری کنند. چنانکه امر مملکتداری را در راه و روشِ دین جریان دادند تا کارهای دینی و دنیایی همه زیر نظر شرع باشد… پس هر کشور و دولتی که بر مقتضای قهر و غلبه و لگامگسیختهگی، نیروی قهر و غضب را در چراگاه آن رها کند، در نظر شارع ستمگر و متجاوز به شمار میرود و ناستوده میباشد، چنانکه حکمت سیاسی نیز این نظر را تأیید میکند. و آنچه از پادشاه به مقتضای احکام سیاست (بدون مراعات اصول شرع) پدید آید نیز مذموم است؛ زیرا در نگریستن به جز نور خداست و کسی که به نور خدا هدایت نشود، او را هیچ نوری نخواهد بود؛ زیرا شارع به مصالح عموم در امر آخرت، که از نظر ایشان نهان است، داناتر میباشد و کلیۀ کردارهای بشر از کشورداری گرفته تا اعمال دیگر در معاد، یکسره به خود ایشان باز میگردد .
– برای معلومات بیشتر پیرامون این موضوع به “الملل والنحل” شهرستانی و کتاب “الفصل فی العلل والاهواء والنحل” ابن حزم، و کتاب “الفرق الاسلامیه السیاسیه” ابوزهره مراجعه شود.
– همان،ص ۵۰۷٫
– همان، ص ۵۰۶٫
Comments are closed.