«جاهلیت» در اندیشۀ ابوالاعلی مودودی

گزارشگر:عبدالودود عارف/ سه شنبه 5 دلو 1395 - ۰۴ دلو ۱۳۹۵

mandegar-3درآمد
واژۀ جاهلیت که امروزه به یکی از مباحثِ درخورِ تأمل برای متفکران و اندیشمندانِ مسلمان و پژوهش‌گران عرصۀ سیاسی و دینی درآمده، یک امر دینی‌ست که در قرآن کریم و سنت پیامبر به آن به عنوان یکی از مسایلِ محوری و اساسی نگریسته شده است. قرآن کریم دورۀ قبل بعثت پیامبر اسلام را زمان جاهلیت و بربریت قلم‌داد نموده و این واژه به تکرار در آن تذکر رفته است. در این‌که اسلام جامعۀ قبل از خویش را جامعۀ جاهلی خوانده است، هیچ تردیدی وجود ندارد؛ اما آیا بعد از ورود اسلام و پذیرش ارزش‌های اسلامی توسط مسلمانان، اطلاق این واژه بر اساسِ پاره‌یی از شوایبِ جاهلیت در میان مسلمانان منطقی است؟ آیا وجود حاکمیت‌های غیراسلامی در جوامعی با اتباع مسلمان، جاهلی خواندنِ این جوامع را توجیه می‌تواند؟ تعمیم جاهلیت بر همۀ مسلمانان تا چه اندازه مبنـای دینی و شرعی دارد؟
این‌جاست که متفکران مسلمان در سده‌های اخیر، پیرامون تعبیر واژۀ جاهلیت دچار گرایش‌های متنوع گردیده و از همین‌جاست که جاهلیت در ادبیات فکر اسلامی و اندیشمندان مسلمان، مفهوم جدیدی پیدا می‌کند. دکتور محمد عماره اندیشمند صاحب‌نام جهان عرب، جاهلیت را در معنی دقیق کلمه، همان فاصلۀ زمانی میان دو پیامبر می‌داند که در آن شرک، محور اعتقاد افراد جامعه را تشکیل می‌دهد. با این تعبیر، دکتور عماره اطلاق جاهلیت بر جوامع معاصر اسلامی را نفی کرده و تعمیمِ آن را دور از صواب تلقی می‌کند. اما وجود شوایب و نمادهای جاهلی در جوامع اسلامی را مورد تأیید قرار می‌دهد. در این میان، صالح الفوزان از علمای برجستۀ سعودی و از دانشمندان مکتب سلفیت نیز دیدگاه همچون عماره دارد. او هرچند موجودیت علایم جاهلیت پیش از اسلام را به گونۀ جزیی و فردی در جوامع اسلامی امروزه می‌پذیرد؛ اما تعمیم آن را امرِ ناجایز و دور ازحقیقت می‌پندارد. اما سیدقطب اندیشمند برجستۀ جهان اسلام که کتاب “معالم فی‌الطریق” وی مانفیست سازمان‌های جهادی و احزاب اسلام‌گرا را تشکیل می‌دهد، از واژۀ جاهلیت تعبیر نسبتاً بی‌سابقه‌یی به‌دست می‌دهد که مورد قبول اکثریت علمای دیگر قرار نمی‌گیرد. او در کتابی که بدان تذکر رفت، جوامع را به دو بخش اسلامی و جاهلی تقسیم نمود و جوامع اسلامیِ امروزی را با این استناد که از حاکمیت غیرخدا تبعیت می‌نمایند، جاهلی خواند. این تعبیر سیدقطب از جاهلیت، روزنۀ جدیدی را پیرامون اصطلاح جاهلیت گشود و بار معنایی سنگین آن، گفت‌وگوها و حتا پرخاش‌هایی را در میان جوامع اسلامی پدید آورد.
مفهوم جاهلیت در اندیشۀ مودودی
علامه ابوالاعلی مودودی اسلام‌شناس، قرآن‌دان و اندیشمند نامدار شبه‌قارۀ هند و پاکستان و یکی ازمصلحان و سیاست‌مدارانِ ماهرِ پاکستان بود که تحلیل واژۀ جاهلیت، از دیدگاه وی به عنوان یک منظومۀ فکری در میان جوامع قدیم و جدید مطرح گردیده و از طرف دیگر، این کلمه رابطه‌یی ناگسستنی با مفهوم حاکمیت خداوند پیدا می‌کند. بی‌هیچ تردیدی می‌توان گفت؛ بعد از نحلۀ فکری خوارج که علت ظهورشان را مسألۀ حاکمیت می‌خواندند، هیچ متفکر و عالم مسلمان به پایۀ مودودی روی مسألۀ حاکمیت تأکید نداشته است. همین دقت بیشترِ وی پیرامون مفهوم حاکمیت و طرح آن به‌صورت علمی و همه‌جانبه موجب می‌شود که بعضی جنبش‌های اسلامی و دانشمندان نظیر سید قطب در بحث حاکمیت خداوند از آن تأثیر بپذیرند. اما با وجود همسویی مودودی و سیدقطب در مبحث حاکمیت خداوند و تأکید بالای این مسأله از هر دو جانب، در تعبیر مفهوم جاهلیت دچار اختلاف می‌گردند. مودودی از واژۀ جاهلیت تعبیر جدیدی به‌دست می‌دهد که با برداشت هر متفکر دیگری متمایز است. مودودی معتقد است هر انسان که از عدم پا به صحنۀ هستی می‌گذارد، در برخورد با مسایل اساسی زنده‌گی، سه راه متفاوت را برمی‌گزیند. راه اول این است که این شخص برای پاسخ‌گویی به مسایل اساسی زنده‌گی، روی حواس خود اعتماد نموده و آن‌چه ازحواس به‌دست می‌آید، بر مبنایِ آن دربارۀ امور زنده‌گی رأی و نظر اتخاذ می‌نماید. راه دوم این است که این شخص در برخورد با مسایل اساسی زنده‌گی، توأم با حواس و مشاهدۀ حسی، وهم و قیاس را نیز به کار اندازد. راه سوم که به نظر می‌رسد این است که، سخنان پیامبران را که ادعای علم مستقیم از خداوند را دارند، بپذیریم. بنا بر همین سه راه متفاوت است که طرز تفکرهایی شکل گرفته و بر مبنای اخلاق، فرهنگ و تمدن همین نگرش‌ها، ملت‌ها و امت‌ها شکل می‌گیرند. از دیدگاه مودودی، مقتضای راهِ اول این است که کاینات و جهان در اثر یک تصادف به‌وجود آمده و هیچ نیروی دیگری وجود نداشته و هیچ مقصد و مصلحتی و مالکی در کار نیست. از نظر مودودی، جامعه‌یی که افراد آن بر اساس این طرز بینش پرورش یافته باشند، سیاستش بر اساس حاکمیت انسان استوار است؛ چه این حاکمیت فردی باشد یا خانواده‌گی و یا طبقه‌یی و مردمی. انسان در چنین جامعه‌یی خود قانون‌ساز بوده و آن را بر اساس خواهش و مصلحت خویش ایجاد می‌کند. این طرز تفکر از سوی مودودی به جاهلیتِ محض و خالص تعبیر می‌گردد.
راه دوم برای پاسخ به مسایل اساسی زنده‌گی که همان آمیزش حواس با توهم و قیاس می‌باشد، ازدیدگاه مودودی به سه نوع نگرش منقسم می‌گردد که نوع نخستِ آن شرک است. در این نوع نگاه، کاینات و نظام آن بدون مالک نمی‌باشد؛ اماهمۀ امورآن به‌دست یک خدا و مالک قرار نداشته، بلکه خداها و ارباب متعدد در این‌جا دست به کار اند. نتیجۀ این طرز فکر از نگاه مودودی، همان تسلط یوغ خدایی خانواده‌های شاهی و پیشوایان و خانواده‌های مذهبی و روحانی بر گردن عامۀ مردم می‌باشد. نوع دوم این نگرش، نگرش راهبانه است که دنیا و وجود مادی انسان برای او حیثیتِ دارالعذاب را دارد و روح انسان در یک قفس محبوس نگاه داشته شده است. مهم‌ترین اثر این طرز فکر از نگاه مودودی، تمایل انسان از مدنیت به سوی وحشت می‌باشد. نوع سوم از نگرش فوق این است که در آن انسان خویشتن را غیرحقیقی پنداشته و برای هیچ چیز وجود مستقل قایل نیست. از دید مودودی، نتیجۀ این برداشت نیز تقریباً همان نتیجۀ نگرش راهبانه است؛ بلکه گاهی به جاهلیتِ خالص نیز مشابه می‌گردد. سومین راه برای حل مسایل زنده‌گی از نظر مودودی، راه اسلام است که او آن را آخرین شکل طرز فکر و دیدگاه دربارۀ این مسایل زنده‌گی به شمار می‌آرد.
در این‌جا به‌وضوح درمی‌یابیم که مفهوم جاهلیت در اندیشۀ مودودی، به یک طرز فکر و جهان‌بینیِ ویژه اطلاق می‌گردد که انسان آن را برای پاسخ‌گویی به مسایل اساسی زنده‌گی برمی‌گزیند. در طرز فکر جاهلی از نظر مودودی، انسان جهان را یا بدون خالق و مالک می‌داند که همان افکار ماتریالیستی و ماده‌باوریِ امروزی است و یا انسان برای خود و جهان، مالک و خالقی را اذعان دارد؛ اما این خالق و مالک را متعدد و متکثر می‌انگارد. در هر دو نوع جاهلیت از نظر مودودی حاکمیتِ خداوند زیر سوال رفته و یا آدمی خود بر اریکۀ حاکمیت و خدایی تکیه می‌زند. برقراری رابطۀ حاکمیت و جاهلیت از نظر مودودی، ارتباط ناگسستنی با اندیشۀ توحیدی اسلام دارد که در آن انسان برای پاسخ‌گویی به مسایل اساسی زنده‌گی، گفته‌های پیامبران را تصدیق نموده و جهان را دارای یک خالق و حاکم می‌داند که تنها همان خالق و حاکم حق حاکمیتِ مطلق بر جهان و سرنوشت انسان را دارا می‌باشد.
آن‌چه مودودی پیرامون مسألۀ جاهلیت می‌گوید، بدین معناست که جاهلیت یک تفکر زمان‌مند و مقطعی نبوده، بلکه این نوع بینش، به عنوان یک حوزۀ فکری هم‌زمان با تداوم اسلام دوام یافته و اسلام نیز در مواجهه با افکار و عقاید جاهلی خود را تبارز می‌دهد. به عبارت دیگر، مودودی جاهلیت را به عنوان یک جهان‌بینی که عملاً صاحب طرف‌داران و پیروان بی‌شماری است، می‌انگارد و این جهان‌بینی و ایدیولوژی جاهلی است که از بطن آن فرهنگ، تمدن، اخلاق و حاکمیت سر بر می‌آورد. بدین جهت، مودودی در آسیب‌شناسی تمدن غربی، آن را تمدن جاهلی قلمداد می‌کند که به ظاهر درخت زیبایی را می‌ماند اما هوای تولیدشده از آن مسموم‌کننده می‌باشد. اما این تمدن جاهلی که غرب در دامان آن پرورش یافته و فرهنگی که غربیان با آن زنده‌گی می‌کنند و اخلاقی که بدان آراسته‌اند، نتیجۀ همان تفکر و بینش جاهلیِ حاکم بر غرب است که جز بدبختی و سیه‌روزی دستاورد دیگری ندارد. اما مودودی حضور مظاهر جاهلیت در جوامع اسلامی و تسلط پاره‌یی از اعمال جاهلی در میانِ مسلمانان را دلیلی بر جاهلی بودنِ این جوامع نمی‌داند. بدین علت که؛ تا آن‌زمان که ایدیولوژی حاکم بر جوامع اسلامی ایدیولوژی اسلامی بوده و فرهنگ حاکم بر مسلمانان فرهنگ اسلامی باشد، طرز فکر جاهلی به شکل یک منظومۀ منسجم در آن مطرح شده نمی‌تواند. بدین لحاظ، مودودی به تعمیم جاهلیت بر جوامع اسلامی جرأت نکرده و چنین برداشتی را ناموجه تلقی می‌کند.
منابع
۱- مودودی، ابوالاعلی. اسلام نظام زنده‌گی. مترجم غلام فاروق وحدت‌یار. ناشر: جمعیت اصلاح افغانستان
۲- مودودی، ابوالاعلی. مرزهای عقیده. ناشر: بنگاه انتشارات میوند
۳- قطب، سید. نشانه‌های راه. مترجم محمود محمودی. نشر احسان
۴- مجله المجتمع کویتی.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.