احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:چهار شنبه 13 دلو 1395 - ۱۲ دلو ۱۳۹۵
بخش پنجم/
گرداننده: جمشید یما امیـری/
ترتیب کننده: روحالله بهـزاد/
یادداشت: این روزها فیسبوک اثرگذارترین پدیده در جهاتِ مثبت و منفی در حیاتِ اجتماعیِ مردم افغانستان به شمار میآید؛ گوییکه دیگر بدون آن نمیتوان زیست و در کنارِ آن نیز نمیتوان آرام گرفت. این وابستهگی شدید، اثراتِ نامطلوبِ خود را در عرصههای مختلف از جمله آموزش، سیاست، خانواده و سلامتِ جمعیِ مردم به نمایش گذاشته و این نگرانی را به میان آورده که اگر نتوانیم استفاده از این پدیدۀ دنیـای مدرن را نظاممند بسازیم، فیسبوک و لجامگسیختهگیهای مرتبط با آن، بهتدریج شیرازۀ همۀ داشتههای مادی و معنویمان را میپاشاند و درد و حسرت بهجا میگذارد. روی این ملحوظ، روزنامۀ ماندگار همت به خرچ داده و پیرامونِ این موضوعِ داغ، گفتوگویی را در یک میزِ مدور با آقایان نجیبالله منلی، بریالی فطرت و حامد علمی، تدویر نموده که محتوای آن به شرح زیر تقدیمتان میگردد.
استاد منلی، امروزه بهواسطۀ فیسبوک هر چهره و هر فرد در واقع صاحبِ یک رسانه است، رسانهیی که به تمامِ معنا در کنترلِ خودش قرار دارد. این وضعیت چه تأثیری بر آزادی بیـان میتواند بگذارد؟ آیا نوعی لجامگسیختهگی را در جامعۀ رسانهیی به وجود نمیآورد؟
به این مسأله باید نگاهِ دیالکتیک داشت. وقتی از آزادی صحبت میشود، لجامگسیختهگی نیز همراهِ آن میآید. آزادی مطلق است، هر آزادییی که محدود گردد، آزادی نیست. پس هر آزادییی که به وجود آید، به لجامگسیختهگی آمیخته است و این جای تعجب نیز ندارد. اما زمانی که دو آزادی با هم در تضاد واقع میشوند و یکی بر حریمِ دیگری تجاوز میکند، در آنجا میباید قانون به عنوان تنظیمکنندۀ رفتارها ایجاد گردد که وظیفۀ این کار به دوشِ دولت است.
اگر به رسانههای سنتی نظر انداخته شود، برخی بر این رسانهها اعتراض دارند که گویا لجامگسیخته هستند؛ یعنی مشکلی را که با فیسبوک داریم، عینِ آن را با رسانههای سنتیِ خود نیز داریم. گاهی خبرهای کذب نشر میشود، گاهی هم درست و حقیقت. اسناد حکومتی و اسناد نظامی از سوی رسانههای سنتیِ ما منتشر میشوند. در حقیقت، ما با فیسبوک و رادیو و تلویزیون مشکل نداریم، مشکلِ ما «گفتمان» است که چگونه گفتمانِ اجتماعیمان را تنظیم و در اجتماع تبادل نظر کنیم بدون اینکه بینِ ما برخوردی صورت گیرد. این کار به پختهگیِ سیاسی نیاز دارد که متأسفانه ما به این حد از پختهگی نرسیدهایم. ما پختهگی سیاسی داشتیم، اما با اصولِ شرقی بود. امروز اما با فرهنگِ تازهیی روبهرو هستیم که از غرب آمده و اصول اخلاقیِ خاصِ خود را دارد. ما هنوز هم میخواهیم اصول اخلاقیِ شرقی را بر اصول اخلاقیِ غربی تحمیل کنیم. بنابراین، دچار پریشانی و تضاد شدهایم. این تضاد باید به شکلی حل گردد. حلِ این مسأله هم به گونهیی نیست که ما بر اصولِ خود پا بگذاریم و آنها را فراموش کنیم؛ بلکه باید شیوههای تازهیی برای استفادۀ درست از رسانه ابداع کنیم.
ما تخنیک موتر را آوردیم، اما با فرهنگ و سرکهای فرسودۀ افغانستان نمیتوانیم از آن استفادۀ درست کنیم. موتری که در اروپا ده سال مورد استفاده قرار میگیرد، در افغانستان چهلسال از آن کار کشیده میشود؛ زیرا ما برخورد فرهنگیِ متناسب با داشتههای فیزیکیِ مختلف را نداریم. ما چیزی را که قابل ترمیم نیست، ترمیم کرده و از آن کار میکشیم. عینِ برخورد میتواند در اجتماع با رسانهها شود. ما میتوانیم بعضی مفاهیم، اصول و دانشها را از بیرون بگیریم؛ اما اگر اینها را در چارچوبِ داشتههای فرهنگیِ خود دوباره شکل بدهیم و بستهبندی کنیم، میتوانیم نتیجۀ خوبتر و موثرتری بگیریم.
آقای علمی، به نظر میرسد که فیسبوک و دیگر شبکههای اجتماعی، فعالیتِ رسانههای عمومی مانند روزنامه، رادیو و تلویزیون را تحت تأثیر قرار داده است. باورتان چیست، این ادعا را چگونه ارزیابی میکنیـد؟
به باور من، فیسبوک وسیلۀ کمکی برای سایرِ رسانهها شده است. رسانههای عمومی، جایگاهِ خود را دارند، اینکه میرانِ بیننده و خوانندۀ هرکدام چه وقت و چگونه پایین میآید یا بلند میرود، یک روندِ عادی است. اما زمانیکه خودمان را در جایگاه مدیرِ یک رسانه قرار بدهیم، میبینیم که فیسبوک برای کارهای رسانهیی یک همکارِ خوب است. شماری از رسانههای امروز، پنج خبرنگار ندارد، یک خبرنگار دارد، ژورنالیسمِ شهروندی در فیسبوکهای افغانستانِ امروز دیده میشود. در گذشته رسانهها قادر نبودند به صدها روستای کشور خبرنگار بفرستند تا اطلاعات و گزارش به دست بیاورند، اما این کار امروزه از طریق فیسبوک صورت میگیرد. یک حادثه در یکی از روستاهای دوردستِ افغانستان اتفاق میافتد و به زودترین فرصت توسط شهروندی از همان ولایت از طریق فیسبوک همهگانی میشود و این یک کارِ درست است. البته صحتوسقمِ اخبار فیسبوکی، بحثِ دیگریست که برمیگردد به ذکاوتِ مدیر رسانه و یا خبرنگار.
میتوان گفت، فیسبوک ژورنالیسمِ شهروندی را در کشور رشد و گسترش داده و در عین زمان، دست مدیرانِ رسانهها را نیز بازتر ساخته است. فیسبوک از سوی دیگر، دیپلماسیِ عمومی را نیز در جامعۀ ما تطبیق میکند. اگر مقایسهیی بحث کنیم، زمانی که رسانههای چاپی در کشور آغاز به کار کرد، یکطرفه بود؛ اما حالا دو طرفه شده است و در کنار این، مسوولیتِ دیگری را برای رسانههای به وجود آورده است و آن اینکه، مدیر یک رسانه و خبرنگار را بیدار ساخته است که اگر خبری را شما نشر نکنید، یک شهروند عادی دست به نشرِ آن میزند و در این حالت، ارزش رسانهییِ شما زیر پرسش میرود.
روندی دیگری را که من در فیسبوک مشاهده میکنم، شهره ساختن و صاحبنام ساختنِ شماری از خبرنگاران است. وقتی خبری نشر میشود، سر میزنیم به صفحههای خبرنگاران رسانهها؛ چون میدانم آنان بامسوولیت خبر نشر میکنند و به منابع هم دسترسی دارند. مسلماً این وضع، یک رقابتِ سالم را میان شهروندان و خبرنگاران به وجود آورده که جداً قابل ستایش است.
استاد فطرت، برخی از کاربران در فیسبوک که شمارشان کم نیست، به پخشِ شایعه و تهمت و بهتان میپردازند. این رفتار از کجا نشأت میگیرد و چه پیامدیهایی را میتواند در قبال داشته باشد؟
این کار میتواند ناشی از عواملِ مختلف باشد. به گونۀ مثال، میتواند ناشی از ناآگاهی باشد؛ کسانی به منابع موثق دسترسی ندارند و با حقوق و ارزشهای مدنی آشنا نیستند، مرتکبِ تهمت و افترا میشوند. میتواند ریشه در سوءاستفاده از آزادیها و سهولتهایی که در فیسبوک وجود دارد، داشته باشد. میتواند ریشه در تقابلهای فکریِ بیبنیاد و بیمورد داشته باشد. به هر رو، این رفتار میتواند پیامدهای بسیار منفی و خطرناک داشته باشد، از جمله اینکه بهجای همدلی و همکاری و وحدتِ نظر میانِ افراد جامعه، تقابلِ منفی و حسِ کینه و انتقام را بهوجود میآورد. بنابراین، با توجه به تأثیر گستردهیی که فیسبوک بر رفتارها و روابط اجتماعی و گروهیِ افراد دارد، شایعهپراکنی و بهتان میتواند بر سلامتِ عمومیِ جامعه زیانبار تمام شود.
جناب استاد منلی، برخیها میگویند آمدن فیسبوک به جامعۀ ما پیش از وقت بوده و بهدلیلِ جنگ و فقر و بیسوادی در کشور، جامعۀ ما ظرفیتِ تعامل با چنین شبکههایی را نیافته است. شما ظرفیت و آمادهگیِ جامعۀ افغانستان در پذیرشِ پدیدهیی مانند فیسبوک را چگونه ارزیابی میکنید؟
هیچ جامعهیی آمادۀ پذیرشِ تحول نیست و مسلماً هر تحولی که در یک اجتماع به میان میآید، پیش از وقت است. دموکراسی در افغانستان را نیز میگویند پیش از وقت است، حقوق بشر، حاکمیتِ قانون و رسانههای آزاد را نیز همینطور. اما این به معنای آن نیست که ما تمام ارزشها را زیر پا کنیم بهدلیلِ اینکه به پختهگی برای جذبِ پدیدههای نو نرسیدهایم. مسلماً همزمان با ورودِ پدیدههای نو و رشد و گسترشِ آنها، میآموزیم که چگونه با آنان گذاره و زندهگی کنیم. طبیعیست که هر نوآورییی در شروع یک انحراف است؛ اما وقتی تعمیم مییابد، به ارزش تبدیل میگردد. فیسبوک در افغانستان نیز در عینِ حالت قرار دارد؛ هم مشکلات دارد و هم دستاوردهایی. ما باید هم مشکلاتش را بشناسیم، هم دستاوردهایش را. بعد از این مرحله، برویم به سراغ راهکارها.
میخواهم در این زمینه مثالی بزنم. امروز مسألۀ اخطار دادن به جوانان بهویژه بانوانِ جوان، یک معضل بزرگ در فیسبوک است، اما تاهنوز نسبت به این معضل با خاموشی برخورد میکنیم. هرکسی قبول دارد که به این معضل رسیدهگی شود؛ اما چون راهحلی وجود ندارد، همه خاموش هستیم. ما باید پرنسیب اخطار دادن در فیسبوک را بیارزش بسازیم. این کار، یک عملِ مدنی است و به همکاریِ مدنی نیاز دارد. اینکه چه زمانی به این پختهگی میرسیم، نمیدانم؛ اما روزی به این پختهگی خواهیم رسید. مشکلی که امروز است، فردا حلشدنی است، پس به دلیل موجودیتِ مشکلات، نباید فردا را ناهموار بسازیم.
جناب علمی صاحب، به نظر میرسد فیسبوک فرصتها را از انسانِ امروز میگیرد و زمان را هدر میدهد و همچنان نوعی اعتیاد را بهبار میآورد. شما در اینباره چه دیدگاهی دارید؟
اکثرِ کشورهای شرقی نگران هستند که فیسبوک و شبکههای اجتماعی، ارزشهای اجتماعی و خانوادهگیِ آنها را مخدوش میسازد. رابطۀ دوستانهیی که میانِ اعضای خانواده وجود داشت، با آمدنِ فیسبوک کمرنگ شده و تدریجاً از بین میرود. اما از سوی دیگر، خانوادۀ دیگری را بهوجود آورده است که اعضای آن شاید یکدیگر را به چهره نشناسند، اما در ارتباط اند، صحبت میکنند، مشوره میکنند و… نگرانیِ دیگری که میتواند از این بابت متوجه جامعۀ ما باشد، دور ماندن از آموزش و تعلیم است. جامعۀ ما بهشدت نیاز به تعلیم و آموزش دارد تا راه توسعه و پیشرفت را بپیماید. متأسفانه فیسبوک در این زمینه نقشِ منفی بازی میکند. فیسبوک، نوجوانان و جوانانِ ما که اشدِ ضرورت به آموزش دارند را بهشدت مصروف ساخته است. بنابراین، نیاز است که فرهنگِ استفاده از فیسبوک بهوجود بیاید و خانوادهها بتوانند از این وسیله استفادۀ منطقی و عقلانی کنند. شما اگر به جامعۀ اروپا نظر بیندازید، برای فرزندانشان یک وقتِ محدود را در نظر گرفتهاند تا آنان پای تلویزیون و شبکههای اجتماعی بنشینند. اما در افغانستان از رأس تا قاعده، تا یکِ شب تلویزیون میبینند و از فیسبوک استفاده میکنند.
باورِ من این است که باید سمینار یا نشستهای چندروزۀ علمی و بسیار بزرگ با حضورِ کارشناسان و صاحبنظران تدویر شود تا پیرامونِ این وسیله و پدیدۀ نو بحث صورت گیرد، مقالات ارایه شود و بالاخره تجویزهایی به میان آید تا هم مردم بتوانند نحوۀ استفادۀ عقلانی از فیسبوک را دریابند و هم حکومت بتواند در راستای مدیریت و قانونمندسازی این وسیله، دست به کار شود. البته باید گفت که مدیریت به معنای سانسور نیست و نباید هم باشد.
Comments are closed.