احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:نظـری پریانی/ یک شنبه 15حوت 1395 - ۱۴ حوت ۱۳۹۵
درآمد
چند سال میشود افغانستان درگیرِ این شده است که «افغان برای همه قابلِ اطلاق هست یا خیر»
این مسأله مسلماً ریشهیی یکقرنه دارد؛ اما در پانزده سال اخیر، به شکلِ بسیار بنیادی و ریشهیی، بحثهایی را برانگیخته است. در فصلِ اولِ قانون اساسیِ کشور آمده است: “ملت افغانستان عبارت است از تمام افرادی که تابعیتِ افغانستان را دارا باشند. ملت افغانستان، متشکل از اقوام پشتون، تاجک، هزاره، ازبک، ترکمن، بلوچ، پــــشهیی، نـورستانی، ایماق، عرب، قرغیز، قزلباش، گوجر، بـراهـــوی و سایـر اقـوام میباشد. بر هر فرد از افراد ملت افغانستان، کلمۀ افغان اطلاق میشود.”
اما فقرۀ اخیر، سبب مشکلاتی شد و معترضانِ زیادی را در پی داشت؛ کما اینکه موافقانی را هم بههمراه داشته است. موافقان، صراحتِ این ماده را دلیلی بر اطلاقِ واژۀ “افغان” برای همه در شناسنامهها میپندارند و مخالفان، این ماده را به معنای مصادرۀ هویتِ دیگران قلمداد کرده و میگویند که کشور را به یک قوم (افغان = پشتون) گره میزند، و حتا برخیها این فقره را در تضاد با آیتی در قرآن کریم که در مورد عشایر و قبایل بهکار رفته، عنوان میکنند.
این نزاعها سبب شدند که چندین سال، قانون ثبت احوال نفوس در شورای ملی کشور باقی بماند تا اینکه مجلس نمایندهگان به تاریخ هشتم جوزای ۱۳۹۲، قانون ثبت احوالِ نفوس را با حذف کلمۀ «افغان» و درج هویتهای مستقلِ افراد در دیتابیس، نه در روی کارت، به تصویب رساند و حامد کرزی از توشیحِ آن سر باز زد. اما دو سال بعدتر، با شکلگیری دولت وحدت ملی، این قانون توسط رییسجمهور غنی توشیح شد و در جریدۀ رسمی منتشر گردید. به محض توشیح، برخی از حلقات که در افغانستان به افراطیگری و ناسیونالیسم قومی مشهور اند، به حمایتِ حامد کرزی، خواهان درجِ واژۀ افغان شدند و این موضعگیری، حمایتِ شماری از حلقهها و افراد سیاسی همسویِ قومی را نیز به دنبال آورد و نیز مخالفتِ دیگر گروههای سیاسی ـ اجتماعی را برانگیخت. اما اکنون بعد از دو سال و نیمِ دیگر، رییسجمهورغنی به تاریخ پنجشنبه ۱۲ حوت ۱۳۹۵، مادۀ ششمِ قانون ثبت احوال نفوس را با درج واژۀ افغان برای همه تعدیل کرد که با واکنشهای بسیار شدیدی مواجه گردید.
این مقاله اکنون در جستوجوی توضیحِ کلمۀ «افغان» است و میخواهد به این سوال پاسخ بدهد که «آیا بهراستی کلمۀ افغان برای همه به عنوانِ ملیت یا ملت اطلاقشدنی است؟»
افغان چیست؟
در کتابها و مقالات و سخنرانیهای دانشمندان و نویسندهگانِ بزرگی در سطح افغانستان و بیرون از آن، واژۀ افغان در طولِ تاریخ فقط به پشتونها اطلاق شده است. از جمله در سطح افغانستان، سید جمالالدین افغانی که از او به اسدآبادی هم یاد شده، در کتاب “تتمته البیان فی التاریخ الافغان” آورده است که “اافغان” مترادفِ “پشتون” است و نیز گفته است که افغان شکل معربِ اوغان است.
در کتاب سراجالتواریخ، هیچگاه کلمۀ پشتون بهکار نرفته و همواره از پشتونها به نام “افغانها” یاد شده است که نشان میدهد تا زمان کتابتِ آن کتاب، اسم پشتون در افغانستان معروف نبوده و پشتونها افغان یا اوغان نامیده میشدهاند. مقالههای محمود طرزی در سراجالاخبار و رسالههایی که گرد آمدهاند، دربارۀ زبانِ افغانی و زبان فارسی میگویند. طرزی نوشته است که باید زبان افغانی در برابر زبان فارسی در افغانستان تدریس شود و همه باید آن را یاد بگیرند.
طرزی زبان افغانی را مادر زبان فارسی دری میدانست.
همچنین در کتابها و مقالههایِ علامه عبدالحی حبیبی، تاریخنگار و محققِ برجستۀ کشور که تحقیقاتی در مورد پشتونها انجام داده است نیز، افغان بهجای پشتون آمده است. چنانکه او در نشریۀ “افغانستان” که در پیشاور نشر میشد و عمدتاً به زبان فارسی نشرات داشت، خبرهایی که به زبان پشتو در آن گنجانیده میشد را زیر عنوان “چند خبر به زبان افغانی” نشر میکرد.
دو تاریخنگار معروفِ کشور؛ میرغلاممحمد غبار و نیز میرمحمد صدیق فرهنگ در کتابهای «افغانستان در مسیر تاریخ» و «افغانستان در پنج قرن اخیر»، واژۀ افغان را معادل و مترادفِ پشتون قلمداده کرده و مدعی شدهاند که در قرن نوزدهم نام افغانستان به صفتِ نام رسمی کشور قرار گرفت.
در صفحۀ نهمِ افغانستان در مسیر تاریخ آمده است: «در قرن دهم کلمۀ “افغان” که معرب “اوغان” بود، در مورد قسمتی از قبایل پشتون کشور در آثار نویسندهگان اسلامی پدیدار شد و بهتدریخ مفهومِ آن وسیعتر شده میرفت تا در قرن نوزدهم حاوی کلیۀ پشتونهای کشور گردید.»
در صفحۀ ۶۷ کتاب افغانستان در پنج قرن اخیر نیز آمده است: تاریخنویسان و جغرافیهنگاران اسلامی که تألیفاتشان در زبانهای عربی و فارسی موجود است، از سدۀ دهم به بعد پشتونها را به عنوان افغانان یاد کردهاند و زبانشان را هم افغانی گفتهاند.
در این صفحه آمده است: بابر که در سدۀ شانزدهم میزیست، زبانِ افغانی را از جمله زبانهایی میشمارد که در ولایت کابل رواج داشت. و همینطور مینویسد: کلمات پشتو و پشتون فقط در حدِ محاورههای زبانی تا سدۀ هفدهم بهکار میرفته است.
از اینهمه برمیآید که کلمۀ افغان مترادفِ پشتون بوده و هیچگاه در تاریخ، به همۀ مردمانِ افغانستان اطلاق نشده است.
ملتِ افغانستان، نه ملتِ افغان!
آنگونه که در مقدمه آمده است، در قانون اساسی افغانستان، در چندین مورد از “ملت افغانستان” نام برده شده است، نه “ملت افغان”. اجزای “ملت افغانستان” نیز به شرح اقوامِ کشور معرفی شده است. مسلماً تجربۀ کشورهای موفق این بوده که ملتهایشان را بر بنیاد جغرافیا یا تمدن ساختهاند، نه بر بنیاد قومیتِ خاص. کشورهایی که بر بنیاد قومیتِ خاصی ملتهایشان را به زور ناسیونالیسم قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰ سامان دادهاند، امروز با مشکلاتِ شدیدِ قومی و گروهی مواجهاند. بنابراین، قانون اساسی افغانستان که از “ملت افغانستان” نام برده است، این منطق را نیز تذکر میدهد که در شناسنامههای مردم، نامی از تابعیت ذکر نشود؛ زیرا خودِ شناسنامه یا تذکره، این را با نام «جمهوری اسلامی افغانستان» مشخص میکند و بنا بر موجودیتِ «ملت افغانستان» در قانون اساسی، باید به شهروندانِ کشور «افغانستانی» اطلاق شود.
اطلاق افغان برای همه در برابرِ حکم خدا
اما آگاهان با توجه به اسنادی که در بالا ارایه شد، فقرۀ اخیرِ آن مادۀ قانون اساسی را که گفته است به هر شهروند افغانستان کلمۀ افغان اطلاق میشود، نادرست و غیرعملی میدانند و خواهانِ حذفِ آن از قانون اساسی اند. برخی از علمای دینی و آگاهان در واکنش به این فقرۀ قانون اساسی گفتهاند که اطلاق کلمۀ افغان برای همه، در برابرِ آیتی در قرآن کریم قرار دارد که بر اهمیتِ تفاوتِ طایفهها و قبایل و عشایر و هویتها صراحت دارد. این علمای دینی در خطابهها، رسالهها و نیز آگاهان در مقالهها و سخنان و مصاحبههایشان، گفتهاند که خداوند همۀ انسانها را در نامها و نشانها و طایفههای مختلف آفریده تا از هم تفکیک و شناخته شوند. آنها به این آیت تمسک جستهاند که «یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ». این آگاهان میگویند از آنجایی که طبق قانون اساسی، هیچ قانونی در کشور در مخالفت با احکام اسلامی قابل تطبیق نیست، باید این فقره از قانون اساسیِ کشور کشیده شود و یا حداقل تا بیرون کردن آن، عملی نگردد؛ چون حکمی در برابرِ حکمِ خداست و بدون شک خدا میتوانست به جایِ اینهمه قوم و ملیت در افغانستان، همه را افغان خلق میکرد؛ اما چنین نکرده و ما در هویتهای مختلف آفریده شدهایم.
اقدام رییسجمهور
برخی از اعضای مجلس نمایندهگان و برخی از آگاهان نیز مدعیاند که رییسجمهور بر بنیاد قانون تسوید فرامین تقنینی، در موجودیتِ یک قانون، نمیتواند آن را با فرمان تقنینی تعدیل کنید. فرمان تقنینی در خلای قانونی و رخصتیهای پارلمانی میتواند صورت بگیرد؛ بنابراین با تعدیل یک قانونِ توشیح شده، کاری خلافِ قانون انجام شده که پذیرفتنی نیست. منتقدان میگویند رییسجمهور میداند که افغان هویتِ چسپیده بر یک قومِ محترمِ کشور است و دیگران هیچ تعلقی به آن ندارند، اما بازهم با توجه به تعصبات و اهدافی که دارد، طی حکمی آن را به همه اطلاق کرده است. آنان این اقدامِ رییسجمهوری را رویارویی با آگاهی مردم و باخبریشان از شخصیت و شناختِ خودشان قلمداد کرده و میگویند که باید رییسجمهوری به آگاهیِ امروزِ مردم احترام بگذارد و هویتهایشان را به شکلِ مستقل قدر کند.
راهحل
هرچند تعدیل بخشی از قانون ثبت احوال نفوس و درج واژۀ افغان برای همه و چسپاندنِ هویتهای مستقلِ افراد به این کلمه، مورد حمایتِ برخی از سیاسیونِ قومی قرار گرفته است، اما بیشترِ مردمِ افغانستان در برابرِ این اقدام قرار دارند و واکنشهای سختی را تا کنون از خود در صفحاتِ احتماعی و اعتراضاتِ مدنی و رسانهها نشان دادهاند. بنابراین پیشنهاد میکنم که آقای غنی، فرمانِ اخیرش را به دلایلی که در این مقاله اشاره شد، لغو کند و قانون توشیحشدۀ ثبت احوال نفوس را تطبیق کند. همچنین پیشنهاد میکنم که بر بنیاد قانون اساسی، ملتِ افغانستان بهجای ملتِ افغان در مکالمات و مکاتباتِ رسمی بهکار گرفته شود و شناسنامههای برقی توزیع گردد. در غیر آن، تعدیل قانون ثبت احوال نفوس به معنای ایجاد جنجالهای تازه برای جلوگیری از توزیع شناسنامههای برقی است.
Comments are closed.