احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:احمد عمران - ۱۲ قوس ۱۳۹۱
سفرهای هیأتهای مختلف به پاکستان، دوباره از سرگرفته شده است. به دنبالِ سفر هیات شورای عالی صلح که آن را صلاحالدین ربانی ریاست میکرد، حالا نوبت به بخش دیپلماسیِ کشور رسیده و زلمی رسول وزیر خارجه کشور برای دیدار با مقامهای پاکستان، به این کشور سفر کرده است.
موضوع سفر هیأتهای مختلف به پاکستان، در نفسِ خود نمیتواند مورد انکار قرار گیرد؛ چون به هر حال پاکستان در همسایهگی افغانستان قرار دارد و از مهمترین کشورهاییست که میتواند بر اوضاع سیاسی، اقتصادی و فرهنگیِ آن تاثیر بگذارد.
افغانستان از دیروز و امروز نیست که با پاکستان مشکل دارد. در طی بیشتر از نیم قرن تشکیل کشوری به عنوان پاکستان، منازعات مختلفی دو کشور را همواره متأثر کرده است. حتا زمانی که میخواست پاکستان به عنوان کشور مستقل تشکیل شود، در آغاز دولتمردان افغانستان چندان به این مسأله روی خوش نشان ندادند و حتا تلاشهایی صورت گرفت تا افغانستان از درِ مخالفت با چنین طرحی برخورد کند. ولی پس از آن، بهدلیل فشارهایی که وجود داشت، افغانستان تصمیم گرفت که موجودیت پاکستان را به عنوان کشور مستقل به رسمیت بشناسد؛ ولی این به رسمیت شناختن به معنای حل مشکلات میان دو کشور نبود.
در سی سال گذشته که افغانستان با هجوم و لشکرکشیِ اتحاد شوروی روبهرو شد، پاکستان وضعیت تازهیی نسبت به تحولات منطقه و افغانستان پیدا کرد. این کشور که عملاً از سوی غربیها و ایالات متحده امریکا در راستای جنگ با شوروی سابق حمایت میشد، در طول دورهیی کوتاه به یکی از قدرتهای خطرناک منطقه بدل شد. شاید در آن زمان برای غربیها این مسأله مهم نبود که رشد سرسامآور بنیادگرایی و امتیاز دادنهای بیحدوحصر نظامی و اقتصادی برای پاکستان، میتواند به معضلی جهانی گسترش یابد. این موضوع به دنبال پیروزی جهاد مردم افغانستان و فروپاشی نظامهای کمونیستی در جهان، چهره نمود و نه تنها پاکستان مشکلی برای افغانستان شد، بل فراتر از آن به مشکلی منطقهیی و جهانی بدل شد و حتا خود نیز به نحوی قربانیِ آن گشت؛ بهسانِ همان داستان معروف مثنوی مولوی که مردی اژدهای خفته و یخزده یافت و به طمع کاسبی، آن را در آفتاب عراق آورد، اژدها که در آفتاب جان گرفت، نخستین قربانیِ خود را همان مردی انتخاب کرد که او را با خود آورده بود.
از سوی دیگر، غربیها که تازه از نبرد با کمونیسم خلاصی یافته بودند، شعار «پایان تاریخ و آخرین انسان» را سر دادند و مدعی شدند که دموکراسی لیبرال آخرین گزینه بشریت برای رسیدن به جامعه آزاد و فردگراست، که میتواند به همه نیازهای او پاسخ دهد. شکست کمونیسم جهان را از مشکلی که در حال نضج یافتن بود، غافل ساخت و افغانستان به تنهایی طعم تلخِ این زهرِ تازه را مزمزه کرد؛ رشد تروریسم، بنیادگرایی و طالبانیسم. پاکستان به این امید که بتواند با حمایت این سه نیروی شیطانی به اهداف سیاسیِ خود در منطقه و افغانستان دست پیدا کند، عملاً در تنش های داخلی افغانستان به یکی از طرف های اصلیِ درگیری تبدیل شد. پاکستان نه تنها حامی طالبان بود، بل خود در به وجود آوردنِ آن نقشی تعیینکننده داشت. این موضوع را به اشکال مختلف سیاستمداران پاکستانی هر از گاهی مطرح کردهاند و چیزی نیست که از چشم کسی پوشیده باشد. به همین دلیل هم، پاکستان رفتن طالبان از قدرت را پس از حملات یازده سپتمبر، برنتافت و نتوانست وضعیت جدید سیاسی در افغانستان و منطقه را بهدرستی تحلیل کند.
از جانب دیگر، در یازده سال گذشته دولتمردان کشور هم سیاست متوازن و مورد پذیریش در قبال مشکل افغانستان نداشتند. سیاست افغانستان در بیشتر از یک دهه گذشته با پاکستان، سیاست جنگ و آشتی بوده است؛ سیاستی که به جای کمک به حل مشکل افغانستان با پاکستان، بیشتر به تنشها و درگیریهای لفظی و گاه هم نظامی انجامیده است. گاهی دولتمردان کشور خطاب به جامعه جهانی عنوان کردهاند که جنگ با تروریسم در روستاها و ولسوالیهای افغانستان بیهوده است و باید بر پایگاههای اصلیِ آن متمرکز شود. پایگاههای اصلیِ هراسافکنان هم از نظر دولتمردان کشور، مناطقی در پاکستان است. هرچند هر از گاهی جنگندههای بدون سرنشین امریکایی، مناطقی از پاکستان را هدف قرار داده، ولی جامعه جهانی به گونه مستقیم دولت پاکستان را به مداخله در امور افغانستان متهم نکرده است. در ماههای اخیر هم دیده شد که به دنبال برخی تنشها میان واشنگتن و اسلامآباد، امریکا تلاش دارد که مناسبات خود با پاکستان را بهبود ببخشد. اما در این میان، موضعگیریهای افغانستان در قبال پاکستان، گنگ و توأم با افتوخیز بوده است.
افغانستان نیاز داشت که در ده سال گذشته، حساسیت روابط با پاکستان را درمییافت و به جای اتخاذ سیاستهای چندگانه، به گونه منسجم وارد گفتوگوهای سازنده با این کشور میشد. دولت افغانستان وظیفه داشت که در سالهای گذشته، موضوع اختلافات و مشکلات با پاکستان را به مساله کلان ملی تبدیل کند و سپس آن را در مجامع بینالمللی پی بگیرد. این موضوع تا به امروز انجام نشده و اظهارات متناقض دولتمردانِ کشور در مورد مناسبات با پاکستان، سبب شده که بهجای یافتن راهحلهای بنیادین، فقط کشمکشها میان دو کشور بالا بگیرد.
طرح خواستهایی نظیر رهایی برخی سران طالبان و ایجاد زمینههای گفتوگو با گروههای شورشی، هرگز به حل منازعات در افغانستان منتهی نمیشود. دولتمردان افغانستان باید بدانند که مشکلات میان دو کشور از کجا ناشی میشوند و کدام راه حلها میتوانند در کوتاهمدت و درازمدت ممد واقع شوند که دو کشور به حل اختلافات خود برسند. نگاه سطحی به قضایا در دستگاه دیپلماسیِ کشور و از آن فراتر در ارگ ریاستجمهوری، گره مشکلات را بیشتر کرده و سبب شده که جنجالهای پشت پرده افزایش یابند. اگر به اظهارات مقامهای پاکستانی در طول ده سال گذشته نظر انداخته شود، این مقامها هرگز نگفتهاند که در کنار خود افغانستانی بیثبات و ناامن را میخواهند ببینند. خلاف آن، این مقامها همواره تاکید کردهاند که افغانستان و پاکستان دردِ مشترک دارند و باید با همکاری و مناسبات دوستانه، این درد را مدوا کنند. اما واقعیت مسأله چنین نبوده است. واقعیت مسأله این است که پاکستان از خواستهای استراتژیکِ خود در منطقه دست برنداشته و تلاش میکند که همچنان به عنوان کشوری که میتواند در مناسبات منطقهیی نقش فعال داشته باشد، باقی بماند. پس نتیجه باید گرفت که این گونه سفرها نمیتوانند پاسخگوی مشکلات هر دو کشور باشند. پاکستان و افغانستان نیاز به تدوین سیاستهای واقعگرایانه در قبال یکدیگر دارند؛ سیاستهایی که بر پایه آنها بتوان مسیر معقول و منطقیِ حل مشکلات را پیدا کرد.
Comments are closed.