احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:یک شنبه 13 حمل 1396 - ۱۲ حمل ۱۳۹۶
بخش دوم و پایانی/
محمد ناصر صدیقی ـ کارشناس مسایل توسعهیی/
هند همواره تلاش کرده که به امریکا نزدیک شده و از قربت با آن، سود اقتصادی و سیاسی بهدست آورد. سرمایهگذاری ایالات متحده بهویژه در تأسیسات هستهیی هند، از جمله مثالهای عمدۀ آن میباشد. در ماه می سال ۲۰۱۱ میلادی، نیروهای دریایی ایالات متحده در یک عملیات مخفیانه بر ابیتآباد پاکستان حمله کردند و اسامه بنلادن را به قتل رساندند. در ماه اگوستِ همان سال در نتیجۀ حمله هوایی نیروهای ایالات متحده در داخل خاک پاکستان، ۲۴ سرباز ارتش پاکستان کشته شدند که منجر به تیرهگی روابط میان پاکستان و ایالات متحده و بسته شدنِ راههای مواصلاتی تورخم و سپین بولدک گردید. دو ماه پس از تیرگی روابط میان پاکستان، امریکا و افغانستان، هند قرارداد مشارکتِ راهبردی را با افغانستان به امضا رساند.
ظاهراً افغانستان عقد این قرارداد با هند را یک ضربتِ سنگین به پاکستان میپندارد؛ در حالی که سودِ آن برای هند بازهم به مراتب بیشتر از افغانستان بوده است. در گام نخست، هند با بستن چنین قراردادی و در چنین مرحلۀ حساسی، خود را به عنوان جانشین مشروعِ نیروهای بینالمللی بهویژه ایالات متحدۀ در افغانستان معرفی کرد. دوم هند جایگاه خود در افغانستان را بیشتر از پیش مستحکم نمود و به نگرانیهایِ پاکستان مهر اثبات نهاد. این نگرانیها (افزایش قدرت و نفوذ شورشیان جداییطلب بلوچ، پشتونستان آزاد و قوممحور و همچنان رقابت امنیتی با هند) بنیاد سیاست مداخلۀ پاکستان در افغانستان را تشکیل میدهد. سوم هند با بستن این قرارداد و با دست یافتن به “عمق استراتژیک” نفوذ خود بالای سیاست خارجی افغانستان در قبال پاکستان را محکم ساخت. این در حالیست که با توجه به وضعیت سیاسی ـ امنیتییی که افغانستان با آن دست و پنجه نرم میکند، به دور از انتظار خواهد بود که افغانستان بتواند بالای سیاست خارجی هند تأثیرگذار واقع شود.در این میان، این هند است که از فرصتهای موجود در افغانستان سود بیشتر میبرد. به عنوان مثال: بندر چابهار که تمام هزینۀ آن را هند پرداخت کرده است، در واقع در تحکیم مجدد روابط میان ایران و هند موثریت دارد و برای افغانستان سود چندانی ندارد. هند که در زمان وضع تحریمهای اقتصادی بالای ایران با ایالات متحده همسویی کرده بود، در پی تلافی آن با ایران است و اعمار بندر چابهار این فرصت را فراهم کرد. افزون بر این، با توجه به سیاست ایران نسبت به افغانستان و همچنان روابط میان ایران و پاکستان، ایران و امریکا، ایران و روسیه و افغانستان و امریکا؛ بندر چابهار بیشتر ظرفیتِ یک تهدید به افغانستان را دارد تا یک فرصت توسعۀ اقتصادی. با درک سیاست داخلی در پاکستان و صفبندیهای جهانی، هرچند پاکستان نزدیکتر به عربستان قرار دارد تا ایران، ولی سرحد مشترک، تهدیدهای امنیتی مشترک در مناطق بلوچستان و منافع مشترک از بابت نفت در مناطق بلوچستان، اهمیت و نیاز این دو کشور به یکدیگر را در مقایسه با جایگاه افغانستان بیشتر میسازد. با توجه به نقش حمایتی هند از جداییطلبان بلوچ، بندر چابهار ابزار فشار بالای هند را در اختیار ایران قرار داده است.
برنامههای وصل منطقهیی به آسیای مرکزی مانند پروژۀ تاپی و کاسا-۱۰۰۰ در انکشاف اقتصادی در درازمدت ممکن ممد واقع شود، ولی در تأمین امنیت و ثبات سیاسی در کوتاهمدت در افغانستان زیاد امیدبخش به نظر نمیرسد؛ زیرا از یکطرف سیاستهای داخلی کشورهای آسیای مرکزی منوط به ارتباطاتشان با روسیه بوده و تحت نفود آجندای جهانی آن قرار دارد و از طرف دیگر، وضعیت امنیتی در افغانستان هزینۀ واقعی این پروژهها را به مراتب بالا میبرد. و این در حالیست که چین برنامههای موثرتر و عملیتر برای استفاده از ظرفیتهای منابع طبیعی این کشورها را از قبل روی دست گرفته و اکنون در مرحلۀ اجرا قرار داده است. هند باز هم در این میان تلاش دارد که منافع خود را تأمین نماید.
هند همچنان سعی میکند که از مجرای ارتباطات با افغانستان، قدرت چین در منطقۀ جنوب آسیا را متوازن کند. چین طی چندین سال از پاکستان برای مقابله با هند استفاده کرده است و هند میخواهد این اقداماتِ چین را جبران کند. برای همین چین از سال ۲۰۰۲ میلادی بدینسو فقط ۲۵۵ میلیون دالر به افغانستان کمک کرده، در صورتی که هزینۀ کمکهای آن به پاکستان در قالب ابزارهای نظامی و برنامههای اقتصادی، به میلیاردها دالر میرسد. این درحالیست که کمکهای هند به افغانستان اندک و غیر قابل مقایسه با کمکهای چین به پاکستان میباشد. هند حتا نتوانسته معاملات تجاری خود با افغانستان را به اندازۀ پاکستان افرایش دهد. داد و ستد تجاری میان افغانستان و پاکستان تنها در سال ۲۰۱۱ به ۱٫۱ میلیارد دالر میرسید، در حالیکه تجارت افغانستان و هند فقط ۱۷۴٫۳ میلیون دالر بوده است. هند همچنان از طریق قرارداد مشارکت راهبردی، حمایت افغانستان را برای عضویت دایمی در شورای امنیت سازمان ملل حاصل نموده است.
-۱ سیاست واقعی، نه امیـد
امید بستن بدیلِ خوبی برای سیاستِ واقعی نبوده و ایجاد برنامههای واهی در میانمدت و درازمدت چارهساز نمیباشد. روی دست گرفتنِ برنامههای وصل منطقهیی امیدوارکننده به نظر میرسد اما با توجه به چالشهای دروندولتی در کشورهای همسایۀ افغانستان و منوط بودنِ برنامههای اقتصادی به سیاستهای داخلی در این کشورها، برنامههای وصل منطقهیی، زیاد عملی نمینماید.
رویکرد کنونی سیاست خارجی افغانستان با هند و پاکستان به یک روال فاصلهزدایی شبیه است؛ به این معنی که افغانستان روابط خود با دهلی نو و اسلامآباد را بدون در نظرداشت رقابت امنیتی متمرد و دیرینهیی که بین این دو کشور وجود دارد، تعریف میکند و یک چنین رویکردی، موثریتِ هر نوع تلاش برای ثبات در افغانستان را خنثا میسازد.
یکی از مؤلفههای اساسی برای حل بحران افغانستان، حل تنشها میان هند و پاکستان بر سر مسالۀ کشمیر میباشد و افغانستان نباید به نیابت از هند با پاکستان سیاستِ تشدید را پیش گیرد. افغانستان با توجه به اهمیت اندکِ استراتژیکِ خویش در منطقه و جهان، باید در گام نخست اهداف منافع ملیِ خود را در مطابقت با منافع همسایهگانش تعریف نماید و در درازمدت افغانستان باید سیاست همکاری و بیطرفی را پیش گیرد. دولتمردان افغانستان باید بدانند که نه هند دوست طبیعی افغانستان میباشد و نه پاکستان دشمن طبیعی ما. افغانستان نباید تحت هیچ شرایطی دوستی با هند را به قیمتِ دشمنی با پاکستان بهدست آورد؛ زیرا یک چنین رویکردی بیشتر پیامد صفر-کل به نفع هند را در قبال دارد.
هنجارسازی مجدد روابط میان افغانستان و پاکستان در کوتاهمدت و ایجاد فضای اعتماد و حُسن نیت در درازمدت، نیازمند چند رویکرد قاطع از جانب افغانستان میباشد که یکی آن، به برنامهریزی درازمدت و متباقی به اقدامات سریعِ کوتاهمدت نیاز دارد.
نخست افغانستان باید طی یک گفتمان ملی، مسالۀ خط دیورند را ابتدا در داخل و بعد با وساطتِ کشورهای بیطرف با پاکستان حلوفصل کند. درست است که راهاندازی چنین گفتمانی حساسیتهای مردمی را در پی دارد، اما با توصل به منطق و مدارک مستدل این مسأله قابل حل میباشد. در حال حاضر موقفگیریهای افغانستان در پیوند به مسالۀ خط دیورند، احساساتی- عاطفی بوده و بدون در نظرداشت منافع ملی میباشد. لابییستهای هند در افغانستان بیشتر به نیابت از هند ـ که در پی تلافی اقدامات پاکستان در کشمیر هست ـ به موضوع خط دیورند میپردازند و از احساساتِ مردم افغانستان بهره میکشند.
دوم، افغانستان باید سریع به منحل کردن وزارت اقوام، قبایل و سرحدات گام بردارد و آن را از تشکیلات دولت حذف کند. وجود چنین وزارتخانهیی نه تنها اهانت به مردم افغانستان میباشد، بلکه تهدید جدی به امنیت داخلی آن توسط پاکستان نیز تلقی میگردد. پاکستان همواره تلاش ورزیده که مناطق قبایلی را از چوکات مقررۀ جرایم سرحدات کشیده و وارد ساختار حقوقی رسمی آن کشور نماید، اما افغانستان با شیوههای مختلف با آن مخالفت کرده است.
سوم، افغانستان باید هرچه زودتر به بازنگری موقعیت تأسیساتِ دیپلوماتیک هند در افغانستان بهویژه قنسلگریهای آن در قندهار و ننگرهار پرداخته و گزینههای بدیل و مناسبترِ آنها را مورد بررسی قرار دهد. چنانکه قبلاً تذکر داده شد، رویکرد سیاست خارجی افغانستان نسبت به هند و پاکستان، باید در روشنی رقابت متمرد میان این دو کشور تعریف شود. بدون شک، پاکستان استقرار تأسیسات دیپلوماتیک هند را در نزدیکی مناطق قبایلی آن، با توجه به میزبانی هند از شورشیان جداییطلب بلوچ و پشتونهای قومگرا، تهدید جدیِ امنیتی تلقی میکند. هند باید با درک وضعیت حساس افغانستان، برای تغییر موقعیت تأسیسات دیپلوماتیکِ خود با افغانستان همکاری نماید.
چهارم، افغانستان باید به مناطق جنوب و جنوبشرق توجه بیشتر نموده و از مبدل شدنِ آن به لانۀ امن برای شورشیانِ خارجی جلوگیری نماید. ادعای پاکستان بر جابهجایی شورشیان چون تحریک طالبانِ پاکستان و غیره در این مناطق آنقدرهم بیاساس نیست و نگرانیهای پاکستان از این نواحی نیازمند تعمق و حقیقتیابی بیشتر میباشد تا واکنشهای احساساتی. اگر دیده شود، این مناطق یا قسماً و یا هم کاملاً زیر کنترول مخالفینِ مسلح دولت افغانستان قرار دارد و با توجه به همفکری و همسویی شورشیان در هر دو کشور، آنها از امکاناتِ یکدیگر استفاده میکنند. افزون بر این، ماهیتِ سرحد میان افغانستان و پاکستان، به آنها اجازه میدهد تا هم از مرز بهسادهگی عبور کنند و هم از شلاق حکومتهای خود در امان باشند.
Comments are closed.