احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:احمد عمران - ۰۵ ثور ۱۳۹۶
این نوشته را که اصلاً از زاویۀ دیگر میخواهد به مسایلِ حاد و جاریِ کشور نظر داشته باشد، از آخرین سخنانِ معاونِ سخنگوی ریاستجمهوری آغاز میکنم که به دنبال حادثۀ مرگبار و خونینِ قول اردوی ۲۰۹ شاهین در بلخ گفته که “دشمن قصد دارد روحیۀ ملت را تضعیف کند اما نیروهای امنیتی لحظهیی از مبارزه با دشمن غافل نمیشوند”. از این سخنان چنین میتوان نتیجه گرفت که ما پشتِ دیوارهای سمنتی زندهگی میکنیم و راحتیم، و شما ملتِ شهیدپرور بروید سینههایتان را برای ما سپر کنید تا دشمن فکر نکند روحیۀ شما ضعیف شده است.
حرفهایی از این دست گفتن، فقط در شأنِ حکومتهای ایدیولوژیک و تمامیتخواه است که رابطهیی با مردم ندارند ولی از طریق بوق و کرنایِ رسانههایشان چنان وانمود میکنند که ملت حاضر است به یکباره برایشان بمیرد. این سخنان بیشتر از اینکه به قد و قیافۀ رهبرانِ افغانستان بخواند، بلاهت و کمسوادیشان را به رخ میکشـد. مگر میشود با چنین توجیههای بیسروته، بحرانِ فراگیر و خطرناکی را که افغانستان به دلیلِ سیاستهای زیانبارِ رهبرانش متحمل میشود، سد شد؟ چگونه میتوان قتلعامِ جوانانِ این سرزمین را چنین آسان در واژهگان توضیح داد، مثل اینکه هیچ اتفاق مهیبی رخ نداده است؟
زمانی استالین دیکتاتور اتحاد جماهیر شوروی گفته بود “وقتی یک نفر کشته میشود فاجعه است، ولی وقتی یک میلیون نفر کشته میشوند، تنها خبر است”. حالا مثل اینکه صاحبانِ قدرت در افغانستان نیز برایشان حسِ استالینیستی دست داده و میخواهند به شیوۀ نظامهای توتالیتری برای خود موقعیتِ مردمی اختراع کنند.
هر واقعۀ هولناکی که در ابعاد واقعۀ شفاخانۀ ۴۰۰ بستر کابل و یا قول اردوی ۲۰۹ شاهین به وقوع بپیوندد، بدون تردید پیامدهای خواسته و ناخواستۀ روانی دارد و کُل ساکنانِ یک منطقه را تحت تأثیر قرار میدهد. وقتی پس از سال ۱۳۹۳ موج مهاجرتها یک بارِ دیگر از افغانستان به سوی مناطق امنِ جهان آغاز یافت، بدون شک انگیزهها و دلایل عینیِ خود را داشت. موج مهاجرتهایِ پس از سال ۱۳۹۳ با نتایج انتخاباتِ این سال رابطه دارد که مردم را نسبت به آینده نااُمید ساخت. درست به دلیلِ همین ناامیدی از آینده بود که جوانان و خانوادههای زیادی در سراسر کشور تصمیم گرفتند که خود را از وادی خطر بیرون کنند.
وقتی قربانی جنگ مردمِ عادی اند، بدون شک باید انتظارِ بهبود وضعیت را نداشت. تجربه نشان داده به میزانی که رهبرانِ کشور از مردمِ خود دور میشوند، به همان میزان نیز بحران به سمتِ وخامت گرایش مییابد. این تجربه را در سالهای آخرِ حکومتِ خود، داکتر نجیبالله نیز به دست آورد و به همین دلیل، خود و همقطارانش را از انزوا بیرون کرد و به میانِ مردم رفت. در آن زمان، داکتر نجیبالله به همپیمانانش در حزب دستور داده بود که باید در خط مقدم جبهه قرار گیرید تا مردم احساس نکنند که تافتههای جدا بافته هستید.
این سیاستِ داکتر نجیبالله کارآییِ خود را نشان داد و اگر حکومتِ او برای مدتزمانی توانست خود را سرپا نگه دارد، بیشتر به یُمنِ همین دوراندیشی بود. اما رهبرانِ فعلی چگونه میتوانند خود را جزوِ مردم بدانند و از آنها بخواهند که از حملاتِ مرگبار نهراسند، درحالیکه خودشان در پشت دیوارهای بهشدت محافظتشده زندهگی میکنند و خانوادههایشان در بیـرون از کشور مشغول تحصیلِ توام با تجارت اند؟ آیا همین است حکمت سعدی بزرگ که میگفت “آنچه را به خود نمیپسندید، به دیگران نیز مپسندید”؟
نمیتوان با سیاستِ فریب و ریا مردم را به قربانگاه برد و خود در آرامش در میانِ پرهای قو خوابید. رهبران فعلیِ دولت و حتا مقامهای امنیتی کشور که مسوولیت تأمین امنیت مستقیماً به دوش آنهاست، یک روز هم سنگرهای نبرد را از نزدیک ندیدهاند و نمیدانند که که در جبههها چه میگذرد. آنها خبر ندارند که سربازانشان چگونه زندهگی میکنند و چهسان با دشمنِ خاکشان در سنگرِ نبرد روبهرو میشوند.
در زمان جنگ جهانی دوم، حکایتی جالب از استالین نقل میکنند که با بحث امروزِ ما رابطه دارد. من خود نمیدانم که این حکایت چقدر دقیق است و آیا واقعاً چنین اتفاقی افتاده بوده و یا خیر؛ ولی نشان میدهد که خواستی که مردم میتوانند از رهبرانشان داشته باشند، در آن پنهان شده است.
میگویند در جنگ دومِ جهانی پسر استالین که سرباز سادهیی بود، به اسارتِ آلمانیها درآمد. آنها که فهمیدند پسر استالین را اسیر گرفتهاند، به جانب شوروی گفتند که اگر فلان جنرالِ ما را رها کنید، ما هم پسرِ رهبرتان را رها میکنیم. وقتی خبر به استالین رسید، او در حالی که به پیپِ بزرگش پُک میزد و بروتهای انقلابی را تاب میداد، گفت به آلمانیها بگویید که استالین سرباز را با جنرال معاوضه نمیکند!
از جانب دیگر، جلوگیری از نشر و پخشِ اطلاعات در مورد حوادثِ خونین به هیچ صورت چیزی را به نفعِ حاکمان تغییر نمیدهد. اطلاعات از هر طریقِ ممکن در اختیار شهروندان قرار میگیرد، ولی مهم این است که ما در کجـایِ این اطلاعات قرار داریم.
Comments are closed.