احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر: رحمتالله بیگانه - ۱۲ ثور ۱۳۹۶
بخش سوم
کودتای سفید
داوودخان با کودتای بدون خونریزی، طلسمِ قدرتهای خودکامه را در افغانستان شکست.
در سال ۱۳۵۲ خورشیدی، محمد داوود، برضد حاکمیت پسرکاکای خود محمدظاهر، پادشاه افغانستان، کودتا کرد.
داوود در سرطان ۱۳۵۲، با به اختیار گرفتنِ رادیوی افغانستان و فیر یک مرمی تانک، به خانه سردار ولی پسرِ شاهولی خان، صاحبِ قدرت در افغانستان شد.
داوود، دولتِ شاهی را به جمهوریت تبدیل کرد.
یکی از شاخصههای خوبِ این نظام، وارد شدن تعدادی از افراد غیرخاندانِمحمدزایی، به بدنۀ دولت بود. هرچند این افراد قدرت تصمیمگیریِ واقعی در نظام را نداشتند، اما ورود آنها به دستگاه قدرت، خود نوعی شکستنِ طلسمِ انحصارِ قدرت توسط یک خانواده بود.
داوودخان، در یک اقدام عجیب و عجولانه، به وزارت معارف دستور داد که ازکسانیکه از دورۀ ابتداییه به دورۀ متوسط عبور میکنند، امتحانِ سویه گرفته شود. کسانیکه توانایی خواندن و نوشتن را نداشتند، در این آزمونِ سراسری ناکام شدند.
این طرح برای اولینبار در سال ۱۳۵۶ بهصورتِ عملی اجرا شد و با تطبیقِ آن در سراسر افغانستان، هزاران متعلم بدون سرنوشت، از مکاتب دولتیاخراج شدند.
اما با روی کار آمدن نظام کمونیستی در سال ۱۳۵۷ خورشیدی، این قانون لغو شد.
خاندان ظاهرشاه در جریان حکومتداری نیمقرنۀ خود، چنان ذهنیتِ مردم را آمادۀمتابعت از خود نموده بودند که مردم شاه را سایۀ خدا میدانستند و ایستادن در رویِاو را گناهی عظیم میپنداشتند.
تمام ملاهای مساجد افغانستان در روزهای جمعه، بهنامِ «المتوکل علیالله محمدظاهرشاه» خطبۀ شرعی میخواندند و این خود نوعی کسبِ مشروعیت برای پادشاهی محمدظاهر در جامعۀ مذهبی افغانستان بود.
نوکری
خاندانِ نادر و ظاهر، برای کشتنِ روحیۀ مردم، علاوه بر شکنجههای جسمی، کاربرد برخی کلماتِ توهینآمیز را نیز رایج کردند.کلمۀ سردار و نوکر، از اصطلاحات و کشفیاتِ این خاندان بود.
در دوران کودکیام (دورۀ پادشاهی ظاهر) هرگاه از کسانیکه به وظیفۀ دولتی میرفتند، پرسیده میشد:”کجامیروی؟”، پاسخ میدادند: “به نوکری!”
این کلمه چنان معمول و جاافتاده بود که هیچکس بارِ منفیِ آنرا حس نمیکرد. در واقع رژیم نادرخانی که با غداری و دسیسه صاحب قدرت گردیده بود، همۀ مردم را به منزلۀ نوکر و چاکر، و خود را بادار و آقا و صاحبِ همه چیز میپنداشت.
علیرغمِ بدیهای فراوانِ حزب دموکراتیک خلق افغانستان، یکی از خوبیهای حکومتِ آنان این بود که اصطلاحاتِ توهینآمیز و تعصببارِ استبداد را از بین بردند.
فراموش نکنیم که کودتای کمونیستی توسط حزب دموکراتیک خلق، در واقع مبنای فروپاشیِ ارزشها و نظامهای شاهی در افغانستان بود.
Comments are closed.