احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۱۷ ثور ۱۳۹۶
بخش ششم
انقلاب برگشتناپذیر؟
۷ ثور ۱۳۵۷ خورشیدی، حوالی ساعت هفت صبح بود که غرش جتهای جنگی، فضای شهر کابل را پُر ساخت.
من هفده سال داشتم و در مقابل حویلی، مصروف ساختوساز بودم. سنگها را سر به سر میکردم که در آنسوی شهر، خشتهای بنایی در حالِ فروریزی بود.
صدای وحشتناکِ جتها، همۀ ساکنینِ شهر کابل را پریشان و حیران ساخته بود، همه به سوی آسمان بیماجرا میدیدند؛ کسی باور نمیکرد که جنگی در ارگ رخ داده باشد، هیچکس باور نداشت!
متوجه شدم که قاضیصاحب محمدعظیم (که بعدها خسرم شد)، در مقابل خانۀ خود ایستاده و نگران وضع است. پرسیدم: “قاضیصاحب خیرت است؟”، پاسخ داد: “نمیدانم، خدا خیره پیش کنه. هرگپ است، در مرکز شهر است!”
زیاد ناآرام بودم، میخواستم با پایِ پیاده جانبِ ماجرا حرکت کنم، اما دل نکردم. وضع کمی آرام شد، ساعتِ ۲ بعد از چاشت به سمتِ شهر حرکت کردم و خواستم خود را به قلبِ پایتخت برسانم. در راه از هرکس پرسیدم که چه اتفاقی افتاده، هیچکس نمیدانست چه شده است و این ماجرا از کجا آغاز گردیده و کی با کی در حالِ جنگ است.
تعدادی از رفتن به شهر خودداری میکردند، اما جوانانِ خونگرم مشتاق دیدنِ این رویداد بودند.
من هم به شهر رسیدم، ساعت حوالی ۲ بعد از چاشت بود و روزی گرم. از جانب فروشگاه طرفِ سرکِ ارگ که آنزمان به روی مردم باز بود، رفتم. صدای انفجار شنیده نمیشد، اما افراد نظامی در سرکِ ارگ تا لیسۀ امانی و مقابل وزارتِ دفاع معلوم میشدند.
همراه با تعدادی از تماشاگرانِ این حادثه تا دروازۀ اول ارگ رسیدم، کسی مانعِ ما نشد. از آنجا گذشته، به نزدیک درب عمومیِ ورودیِ ارگ رسیدم، تعداد بیشتری آنجا حضور داشتند. مقابل دروازۀ ارگ ریاست جمهوری، تانک سوختهیی را دیدم که چند نفر در داخلِ آن آتش گرفته و زنده سوخته بودند. روغن وجودِ آن آدمها سرکِ قیر را چرب ساخته بود، تانک هنوز هم میسوخت و نظامیان نیز وارد محوطۀ ارگ میشدند.
قسمت بالای دروازۀ ارگ، در اثر فیر راکتِ تانکها آسیب دیده و ویران شده بود، همه حیرتزده تماشا میکردیم و نمیدانستیم که این کدام قدرت است که خاندانِ نادر را که سالها در قدرتِ مطلق قرار داشتند، سرنگون کرده است.
مردم تبصرههای مختلف میکردند، هرکس هرچیز میگفت، اما از اصلِ حادثه هیچکس آگاهی نداشت.
آنزمان در کابل و مجموع افغانستان، تنها یک دستگاه رادیویی ایام بود، و از نشراتِ افام خبری نبود. همچنان رادیو افغانستان نشراتِ محدود و شبانه داشت.
آن روز در شهر، تعداد کمی موتر در رفتوآمد بودند. تعدادی از مردم به وسیلۀ دوچرخه (بایسیکل) و گادی و حتا با پای پیاده، برای دیدن ارگ و محل درگیری، خود را به شهر رسانده بودند.
به هر صورت، حوالی ساعتِ ۳ بعد از چاشت، پس از توقفِ نیمساعته در این ساحه، دوباره به خیرخانه رسیدم.
در منطقۀ خشت اختیف خیرخانه، مقابل هر دکان چند نفر ایستاده و رادیو میشنیدند. من هم به محض اینکه به خانه رسیدم، رادیو را گرفته و به بامِ خانه بالا شدم، تا هم بشنوم و هم ببینم که در بیرون چه میگذرد.
موج رادیو را بالا و پایین کردم و صدایی باریک و زنانهمانند را از رادیو افغانستان شنیدم که به زبانِ پشتو اعلامیۀ شورای انقلابی را میخواند. بعدها دانستیم که صاحبِ این صدا، افسری خلقی به نامِ محمد اسلم وطنجار بوده است.
صدا، صدای گویندهگانِ رادیو نبود. اعلامیهها چندین بار نشر گردیدند و برخلاف معمول، رادیو نشراتِ چندینساعته داشت.
شب شد، ما به پای رادیو رفتیم. گویندهگانِ رادیو افغانستان شعارها و اطلاعیهها را میخواندند: «به عمر خاندانِ سفاک و غدارِ نادر پایان داده شد»؛ «نظام مردمی، خلقی و انقلابی، بر تمام اوضاعِ افغانستان حاکم است».
در جریان روز، نشر شعارها و اعلامیهها جریان داشت. رادیو ترانههای انقلابی و آهنگهای حماسی را نشر میکرد.
فردای آن روز، پیامهای تبریکی از قطعات و جزوتامهای نظامی از سراسرِ افغانستان نشر گردید که هریک اطاعتِ خود را از رژیم جدید اعلان میداشتند.
دولت جدیدِ انقلابی بهزودی کابینۀ خود را اعلان کرد. تمام چهرههای این دولت، تازه و ناآشنا بودند. اما در سال ۱۳۶۷ نظامِ جدید چهرههایی را مانند عبدالحمید محتاط که از وزرای حکومت داوود بود، شامل کابینه ساخت و به حیث معاون رییسجمهور معرفی کرد.
رژیم جدید، خود را «جمهوری دموکراتیک خلق افغانستان» و کودتای خود را انقلابِ بهاصطلاح شکوهمندِ ثور نامید.
اما این انقلابیون شکوهمند، با اعمال و حرکاتِ ناسنجیده و ناسختۀ خود، برای مردم افغانستان پیامدهای بسیار زشت و برگشتناپذیری بهبار آوردند که از آن زمان تا کنون در سایههای درخت زقومِ آن زندهگی میکنیم.
هرچیز اینجا برگشت کرد، شکست خورد و محـو گشت، اما ذهن و روانِ ما از آن خاطرههای تلخ و نکبتبار، هرگز عبور نکرد.
Comments are closed.