احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:خواجه بشيراحمد انصاری - ۱۸ قوس ۱۳۹۱
خوارج چه در گذشته و چه امروز، به مذهبی لشکری و لشکری مذهبی اطلاق میگردد که توجه اصلیشان به سیاست و قدرت معطوف بوده است. تاریخ شهادت میدهد که دینِ خوارج سیاست بوده و سیاستِ خوارج دین. و یا به عبارت دیگر، دین از نظر آنها جنبه نظریِ سیاست است و سیاست، جنبه عملی دین. رهبران نظامیِ این گروه همیشه مفتی و مفتیانشان رهبران نظامیشان بودهاند. آنها در بین دین و رسیدن به قدرت فرقی قایل نیستند. خوارج فهم خودشان از دین را دین تصور مینمایند. آنها خود را شایستهترین مردم برای حکومت میدانند و این حق را بر قناعت خودشان بنا نمودهاند. آنها حکومت خودشان و عدالت به شیوه خودشان را میخواهند ولو که تمامی انسانهای جامعه در پای آن قربانی شوند.
کشور ما دارای تاریخی خونین بوده و جامعه ما جنگهای گوناگونی را در سطوح مختلف تجربه نموده است؛ ولی در تمامی این جنگها و کشمکشها هیچ جناحی دست به ذبح انسان نیازیده، تا آنکه طالبان آمدند و حلال کردنِ انسانها را به یک عنعنه جنگی تبدیل نمودند. طالبان در این چند سالی که گذشت، مخالفانشان را یا به جرم کار در مؤسسات خارجی و یا کار در نهادهای دولتی چون گوسفند ذبح نمودند؛ همان سنت زشتی که از خوارج پیشین به میراث مانده، همانطوری که در حکایت صحابی پیامبر اسلام عبدالله بن خباب بن الأرت دیدیم. اگر همکاری با مؤسسات خارجی جرم باشد، پس چرا طالبان خود در مناسبتهای مختلفی مرتکب این جرم شدهاند.
مسجد و نماز در اسلام از حرمت فراوانی برخوردار بوده تا حدی که قرآن کریم مسجد را خانه خدا نامیده است، ولی طالبان در راه انتقامگیری از دشمنانشان، پروای این حرمت را نداشتهاند. بیحرمتی به مسجد و نماز جنازه و جمعه و جماعت در هیچ قانونی و سنتی جایز نیست و نخستین کسانی که این حرمت را در تاریخ مسلمانها نقض نموده اند، خوارج میباشند؛ همانطوری که در برنامه ترور حضرت علی بن ابی طالب و معاویه بن ابی سفیان و عمرو بن عاص میخوانیم که خوارج مکان قتل را مسجد تعیین نموده بودند و زمان آن را وقت نماز صبح. جنگها دارای قوانین و سنتهای جهانیاند که پیامبر اسلام قبل از دیگران بر آن تأکید نموده است و یکی از این سنتهای پذیرفته شده جهانی، مصونیت عبادتگاهها است.
اگر رهبران مذاهب دیگر اسلامی، عمر خویش را در چهاردیواریهای کتابخانهها و مدارس با دوات و قلم و دود چراغ و بحث و نظر سپری نمودهاند، رهبران خوارج نیازی به این کار نمیدیدند و نظریات بسیار ساده و ابتدایی خویش را برای حل هر اشکالی کافی میدانستند. در نظام فکری خوارج هر که با آنها نیست، دشمن آنها است و چیزی به نام مذاکره و ایتلاف و مصالحه و توافق در قاموس سیاسیشان وجود ندارد.
اگر مذاهب فقهی، عقیدتی و کلامیِ مسلمانان دایرهالمعارفهای قطوری را برای ما به یادگار گذاشتهاند، در مقابل خوارج از تولید هر گونه فکری عاجز بودهاند. طالبان که در عرصههای علم کاملاً عاجز اند، در میان تمامی دستاوردهای تمدن غرب تنها به سلاح و شیوههای جنگیِ آن عشق میورزند.
خوارج معتقد اند که مردم همه گمراه استند و کافر و تنها گروهی که شایستهگی زندهگی را دارد، خودشان اند و بس. این احساس، دیوار ضخیمی در روانشان ایجاد نموده، آنها را از جامعه جدا نموده، زمینه را برای اعتقادی مبنی بر حلال دانستنِ خون انسان و خصوصاً انسان مسلمان آماده میسازد. آنها در این راه تا جایی پیش رفتند که خون کودکان و زنانِ مخالفانشان را حلال اعلام نمودند و سوختن داراییهایشان را جایز. سوختن شهر یکاولنگ و اره کردن باغهای کوهدامن و تبعید و کوچاندن زنان شمالی به جلال آباد و کشتار گروهی در جلالآباد، با هیچ فقهی در اسلام به جز فقه خوارج، سازگاری و هماهنگی ندارد.
خوارج با آنکه در جمع مذاهب عقیدتی مطالعه میشوند، ولی تاریخ این دسته شهادت میدهد که جنبش آنها چیزی جز معجون مرکبی از کینه، خون، عصیان، انتقام و جنگ نبوده است که برای توجیه آن به چند آیت قرآنی استناد نمودهاند. خوارج و رهبرانشان در جنگ، گوی سبقت را از همه ربوده و در تهور و ماجراجویی زبانزد تاریخ شدهاند؛ ولی در عرصه فکر، مضحکه روزگار بودهاند. خوارج پیش از آنکه مذهب باشد، باور و سلوک و اخلاقی است بیمار، خشک و خشن. خوارج قدیم و جدید در جنگ خوب درخشیده و مرگ را با سینه باز استقبال نموده و به آن فخر میفروختند، بیخبر از اینکه علاقه به مرگ و قبول هرگونه خطر در راه تحقق برنامههایی آشفته بیشتر از آنکه با دین رابطه داشته و سلوکی سالم و طبیعی باشد، برخاسته از اضطراب عقلی و عصبی و مظهر بحرانی روانیست. افرادی در میان آنها، بر عقیده خویش بسیار مخلص بودهاند ولی اخلاصی آغشته با جهل و جنون.
یگانه چیزی که از خوارج برای ما باقی مانده، مجموعه بزرگی از اشعار حماسی و ترانههای جنگی است که دکتور احسان عباس اشعار آنها را در ۳۳۶ صفحه جمعآوری نموده است. همینطور طالبان نیز نقش قدم بزرگان فکریِ خویش را تعقیب نموده، خلف خوبی برای سلف خویش بودهاند. آنچه طالبان در این بیست سال تولید نمودهاند، شعریست که با خون و خشونت آغشته بوده است. در سالهایی که آنها حکومت میکردند، حتا در سنگرهای جنگ شعر میسرودند و دهل میکوبیدند. در مذهب طالبان، هنر حرام است جز هنری که رسالتش دعوت به کشتن و مردن باشد. در همین چندماه پیش دیوان شعری به نام «شعر طالبان» از سوی دارالنشر «هیرست» که از ۲۳۵ پارچه شعر تشکیل یافته، در اروپا منتشر شد. اگر نامها را از آن برداری، تصور خواهی نمود که آن دیوان چیزی جز ترجمه اشعار خوارج نیست که یک بار به پشتو ترجمه شده و بار دیگر به انگلیسی. دهلزنی و ترانهخوانیِ آنها در جبهات جنگ، یادآور خشونتهای جنگجویان خوارج صدر اسلام است.
خوارج با آنکه دارای اصول آشفته سیاسی و نظریات پریشان اعتقادی بودند، ولی خط نظامیشان به مراتب جلوتر از خط فکریشان قرار گرفته بود؛ همانطوری که امروز شاهد این تفاوت در حرکت خوارج نوین هستیم. تأکید فراوان بر خون و خشونت و نبود طرح مشخص سیاسی و برنامه عملی برای حل بحرانهای مختلف تاریخی، سبب گردید که این گروه خود جزوِ تاریخ شوند.
Comments are closed.