احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:عبدالقـادر فقیرزاده - ۱۲ دلو ۱۳۹۸
از شاخصههای با اهمیت صلح، رفاه اجتماعی و شرایط زیستی مناسبِ بشر میباشد. پیشرفت و ترقی هر جامعه در گستره فرصتهای امنیتیِ آن تعریف میشود. در واقع تا زمانیکه تأمین امنیت از اولویتهای اساسی دستگاه مدیریتی یک جامعه پنداشته نشود، تمامی زمینههای توسعۀ اجتماعی با موانعِ جدی مواجه و در نهایت به ناکامی مطلق میانجامد. افغانستان کشوریست که بیش از چهار دهه منازعه و تجربههای تلخ (مهاجرت، فقر و …) را در برایندِ جنگها پشت سرگذاشته و هنوز هم چنین دردی را به دوش میکشد؛ صلح و ثبات با وجود آنکه نیاز اساسی افغانها بوده، تا هنوز به عنوان یک آرمان اجتماعی مطرح است. حتا نظام سیاسی جدید مبتنی بر ارزشهای مردمسالاری نیز پاسخگوی نیازهای اجتماعی واقع نگردید و با گذشت کمتر از دو دهه، هنوز هم جنگ روزانه دهها قربانی میگیرد.
اما بیشتر از یکسال است که تلاشهای امریکا جهت تأمین صلح در این کشور، شدت گرفته و گفتوگوها میان طالبان و نمایندهگانِ امریکا با توقفی کوتاهمدت دوباره آغاز گردیده است. و در اینسو مقامهای افغانستان و جریانهای سیاسی مؤثر، برنامهها و اولویتهای خاصِ خودشان را در عرصۀ صلح دارند. ارگ ریاست جمهوری «آتشبس» را خط سرخ آغاز مذاکرات بینالافغانی میداند. و از سویی هم نیمه دوم حکومت (قصر سپیدار) پیشنهاد «کاهش خشونتها» را از سوی طالبان برای آغاز مذاکرات بینالافغانی کافی میداند. نخبهگان سیاسی، جریانها و چهرههای بانفوذِ پسا انتخابات ۹۸، گرایشهای متفاوتی نسبت به این مبحث دارند. پرسشی که مطرح است؛ آیا صلح واقعی با محورِ رفاه اجتماعی را در پیش داریم یا تکرار همان سناریوی دسترسی- حفظ و گسترشِ قدرت را؟ سناریویی با منافع فردی و گروهی، که تعریف ثبات اجتماعی و منافع ملی را برنمیتابد.
ضرورت پروسه صلح برای امریکا و آینده حضور هدفمند آن در منطقه
هرکشوری در کنشهای سیاسی و رفتارهای بینالمللی، منافع ملی را در اولویت تصمیمگیری خویش قرار میدهد. امریکا به عنوان قدرت جهانی، هرنوع برخورد بینالمللی را محاسبهشده و منفعتمحور اتخاذ میکند.
ترامپ با الگوبرداری از قتل اسامه بنلادن توسط اوباما برای به قدرت رسیدن دوباره؛ با کشتن ابوبکر البغدادی و از میان برداشتن قاسم سلیمانی باقبول همه خطراتی که داشته است، تلاشهای مهمی جهت جلب افکار عمومی امریکا انجام داد. حال آنکه پروسه صلح افغانستان، برترین برگِ برنده به نفع ترامپ در انتخابات ۲۰۲۰ میتواند باشد. در کنار اینکه حضور امریکا بدون دستاورد در منطقه برای جهانیان پرسشبرانگیز شد، ادامه این وضعیت برای شهروندان امریکا نیز طاقتفرسا بود. بنا بر همین ضرورت، آغاز و شدت گفتوگوهای صلح توسط امریکا یک استراتژی مهم و نقطه عطف سیاست خارجی امریکا برای اهداف بزرگتر تعریف میشود. از قناعت جهان و مؤثریت آن بر انتخابات امریکا که بگذریم؛ ماهیت ایندۀ امریکا در منطقه و تسلط آن بر قدرتهای منطقهیی (ایران، روسیه، چین، پاکستان و…) از مهمترین بازیهای ابرقدرت جهان میتواند باشد. در واقع از این منظر، هیچ خوشبینییی در برایند تلاشهای امریکا در قبال صلح افغانستان متصور نیست. امریکا منافع خاصِ خودش را در منطقه تعقیب میکند؛ حال آنکه برخی جریانها، حیات سیاسی کشور (پروسههای ملی) را در تسلط آنها درآوردند.
روایت منفعتمحور ارگ و سپیدار از صلح
باشدت گرفتن احتمال رسیدن به یک توافق کلی میان طالبان و امریکا بر سر صلح و نزدیک شدن شرایطی که خشونتهای حاصل از جنگ به حداقل برسد؛ اشرف غنی (ارگ ریاست جمهوری)، عبدالله عبدالله (قصر سپیدار) و جریانهای متمایلِ پسا انتخابات، تقابل جدی را در برابر همدیگر به نمایش گذاشتند؛ تقابلی که ریشه آن از بحران انتخابات ریاست جمهوری ۹۸ آب میخورد. انتخابات ریاست جمهوری افغانستان در ۶ میزان ۱۳۹۸ زمانی برگزار گردید که بیشترین گمانهها بر ناکامی این پروسه متصور بود؛ برداشتی که تا حدودی به حقیقت پیوست و عملاٌ وارد مرحله پُر از ابهام و با گذشت حدود ۵ ماه، وارد برهه بحرانیتر که سرنوشت آیندۀ این نظام را تحت تأثیر قرار داده و باعث صفآراییهای نامطلوب در کشور گردیده است.
این در حالی است که قصر سپیدار و محورِ آن (داکتر عبدالله عبدالله) کاهش خشونتها را برای آغاز گفتوگوهای بینالافغانی کافی میداند؛ پیشنهادی که هیأت گفتوگوکننده طالبان در مشورت با رهبری این گروه ارایه کردهاند. اما از آنسو ارگ ریاست جمهوری (داکتر اشرفغنی) توجه جدی به خطکشیهای منفعتمحورِ خاص خودش دارد. خطوط سرخی که هیچگاه ثباتش را حفظ کرده نتوانست و با توجه به برخورد حکومت افغانستان با قضیۀ انس حقانی (خط سرخ دولت افغانستان)؛ امریکا با یک اِشاره میتواند صلاحیت ارگ ریاست جمهوری را در برابر خطوط سرخش با پرسش مواجه بسازد.
تأمین امنیت، توجه به نیازهای اجتماعی و تلاشها جهت بهبود وضعیت اقتصادی یک جامعه؛ از مهمترین کارویژههای دولتها و دستگاه اجرایی آن (حکومتها) میباشد. اما حکومت وحدت ملی، با توجه به رویکردهای ساختاری و ایجادی آن از بدوِ آغاز تا امروز هیچگاه نتوانسته اهدافش را با منافع ملی وِفق بدهد. منافع ملی که از اولویتهای حکومت افغانستان باید میبود؛ با تأسف که منافع فردی، گروهی و سازمانی جایگزین مناسبِ آن گردید. در کنار همه نیازهای مردم افغانستان؛ انتخابات و صلح همچنان گزینههای قربانی مصلحتهای این گروهها قرار گرفت. حکومت افغانستان هیچگاه نتوانست همسو با خواستههای ملت افغانستان حرکت بکند.
ما چه میخواهیم؟
خشونتها همهروزه بهایی سنگین از ما میگیرد. تأمین امنیت و ختم جنگ از نیازهای اساسی ما و بازماندهگانِ بیشتر از ۴۰ سال جنگ در این کشور است. تلاشهای متمرکز امریکا بر روند صلح افغانستان طی یک سالِ اخیر شدت گرفته است و رؤیای صلح را بیشتر از هر زمانی بر ما خوشآیندتر ساخته است. حکومت افغانستان از یکسال پیش میبایست توجه جدی و هدفمندانه را در این عرصه میداشت که متأسفانه چنین برداشتی نمیتوان از کنشهای دولت افغانستان داشت.
برخورد با پروسه ملی صلح، نیازمند رویکرد جامع و عاری از برخوردهای سلیقهیی میباشد. حکومت افغانستان متأسفانه تاهنوز قادر به ایجاد چنین رویکردی نگردیده است. اجماع ملی از ضرورتهای اساسی برخورد با پروسه صلح میباشد. پروسهیی که باور داریم در عقبه طالبان دستگاههای بزرگ دیپلماسی (کشورهای حامی این گروه) خطومسیر تعیین میکنند و احتمالاً که هریک از منافع ملیخویش حمایت میکنند.
اجماع ملی و اهمیتِ مصالحه ملی سیاسیون را میتوان در شرایط توافق بعد از صلح با طالبان نیز تصور کرد. و حکومت و رهبرانِ سیاسی افغانستان باید توانایی و ظرفیت قابل تأملی را جهت این اساسات به خرچ بدهد. صلح یک پروسه ملی است و برخورد مصلحتگرایانه، یکجانبه و تکتازانه با این مسأله نهتنها راهگشاه نیست؛ بل بر پیچیدهگی آن میافزاید. خواست مردم افغانستان از رهبران سیاسی، نخبهگان فکری، جریانهای سیاسی و حکومت افغانستان؛ توافق روی محور فکری و عملی واحد برای آینده با شرایط مناسب زیستی یک ملت است.
توقع ما، نه ایستادن زیر ناوه بهجای باران است. امیدواری یک ملت، رسیدن به یک توافق مهم است. توافقی که باید به کاهش خشونتها و تحقق شرایط زیستی مطلوب بینجامد. جسارتِ رویارویی با یک بحران بزرگتر را با امضاییک توافق نداریم. دولت افغانستان و تمامی طرفهای دخیل نباید اگاهانه ملت را به پرتگاهی دیگر سوق بدهند. مردم افغانستان و خواستههایشان باید اهمیت داده شوند، و آیندۀ این کشور بستگی به کنشهای واقعگرایانه و هدفمندانۀدولتمردان و رهبران سیاسی این کشور دارد.
Comments are closed.