احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:عبدالکبیر ستوده/ سه شنبه 26 ثور 1396 - ۲۵ ثور ۱۳۹۶
از یک نگاه چنین مینماید که در کشور ما، این مردم نیستند که دنبال رهبران خود میروند و از ایدهها و باورهای آنان پیروری میکنند، بلکه این رهبران ما اند که بعد از سالها کسب دانش و تجربه، راهی را میروند که پیروانشان مدتها قبل آن مسیر را رفته بودند.
۱- مردم ما از گذشتهها با عکاسی و تصویربرداری هیچ مشکلی نداشتند، اما یکی از رهبران ما عکاسی و تصویربرداری را گناه میدانستند و حرام تلقی میکردند و علیه آن فتوی میدادند. بعد از گذشت یک عمر، این رهبر بزرگوار، یکی از نامزدهای شورای ملی بودند و کل شهر کابل را با عکسهای بزرگ خود مزین ساخته بودند.
۲- مردم ما در درازنای تاریخ، به زنان ارزش قایل بودند و با حضور زنان در جامعه کدام مشکل خاصی نداشتند و به زنان حق کار میدادند و در این خصوص چندان سختگیری نمیکردند، اما یکی از رهبران ما در سخنرانیها و درس گفتارهای خود، مدام به حضور زنان در جامعه پرچم مخالفت بر میداشت و میگفت که: “حضور زنان در جامعه و در دفاتر کار، به جز اینکه مردان را گمراه بسازد و از راه راست بیرون کند و از کار باز بدارد، چه ثمرۀ دیگری دارد؟”، اما با گذشت زمان، این رهبر به شورای ملی راه یافتند و با خانم و کیلههای مردم در یک سطح مینشستند و رأی برابر داشتند.
۳- مردم ما همیشه مخالف جنگهای داخلی کشور خود بودند و این جنگها را برادرکشی و خانمانسوزی میدانستند و اگر در جنگها هم شرکت میکردند، به اساس تبلیغات همین رهبران بود، اما یکی از رهبران ما جنگ خود با ملیشههای دوستم را جنگ کفر و اسلام میدانست و جهاد تلقی میکرد و در این جنگهای ذاتالبینی و خونریزیهای داخلی، تنها هم نبود. رهبران دیگر هم بابت تشویق و تحریک سربازان جان به کفشان از همین منطق «جنگ کفر و اسلام» بهره میبردند. این رهبران تازه فهمیدهاند که این جنگها اشتباه بودند و ما داشتیم استعمال میشدیم و برادرکشی میکریدم و… حالا این رهبران مخالف و مخاصم، برای یکدیگر خود القاب بزرگی هم میدهند و کشتههای یکدیگر خود را شهید میدانند و…
۴- مردم ما مدتها قبل به این نتیجه رسیده بودند که جنگ راهحل نیست و همه باید زندهگی مسالمتآمیزی داشته باشند و در صلح زندهگی کنند. اما رهبران ما همیشه بر طبل جنگ و نزاع میکوبیدند و تودهها را به جنگ و نزاع فرا میخواندند و به مردم تلقین میکردند که ما و دین ما در خطر تهاجم فرهنگی غرب و یهود و نصارا هستیم و ما باید از کیان خود دفاع کنیم (حالا هم عدۀ از رهبران مردم را به جنگ فرا میخوانند)، اما رهبران ما تازه به این آگاهی و نتیجهگیری رسیدهاند که جنگ راه حل نیست.
۵- مردم ما مدتهاست به این آگاهی رسیدهاند و میدانند که آب و نان رهبران ما از بیرون میآید و دمار این رهبران ما در دستان کشورهای خارجی است، اما رهبران ما، بعد از قطع شدن نان و آبشان، تازه فهمیدهاند که چه کسانی و کدام کشورهای آنان را استعمال میکرده است و برایشان نان میداده و نام میداده و طرح میداده است.
۶- مردم ما از گذشتهها به اولادهای خود همین را میگفتند که: “اگر میخواهید آدم شوید، باید مکتب بروید و درس بخوانید”، اما رهبران ما میگفتند که اگر میخواهید به جنت بروید، باید شهید شوید و اگر میخواهد شهید شوید، به سنگر جنگ و نزاع بروید و بکشید و کشته شوید و غازی گردید و شهید شوید و در نهایت، به جنت بروید و با هفتاد و دو حور بهشتی همخوابهگی کنید. تازه عدۀ از رهبران ما فهمیدهاند که یگانه راه صلاح و سربلندی یک امت و یک ملت، مکتب و مدرسه و دانشگاه است. تازه عدۀ از این رهبران ما حاضر شدند که پولهای به دست آمده از دوران جنگهای خود را، دانشگاه بسازند و به مردم آگاهی و دانایی و تخصص بدهند.
۷- مردم ما با تعصب قومی و زبانی و سمتی و مذهبی چندان میانه خوبی نداشته و ندارند. عموم مردم ما در منطقۀ خود و در محلۀ خود و در محل کار خود، کنار هم بوده و بدون کدام تعصب قومی و زبانی و سمتی و مذهبی زندهگی میکنند و در فکر یک لقمه نان و یک لیوان آب برای خانوادههای خوداند، اما رهبران ما مدام عصبیتها را دامن میزدهاند و حساسیتهای قومی و زبانی و سمتی و مذهبی را برجسته میساختهاند. هنوز هم عدۀ از رهبران، شهرت و قدرت و قِوام خود را از همین راه جستجو میکنند.
آری، در این کشور شیطان زده و در این سرزمین عجایب و غرایب، همهچیز قابل تصور و تحقق است. رهبران باید از دانایان و فرزانهگان مردم خود باشند و دستان مردم خود را بگیریند و از دنیای سیاه بردهگی و بندهگی و جهالت و عصبیت و کودنی، با کمترین هزینه و با بیشترین دست آورد، بیرونشان کنند، به سر منزل مقصودشان برسانند، با دنیای جدید و با ارزشهای جدید آشناییشان کنند و به تعبیر حضرت علی (کرم الله وجهه)، به آداب زمانه ادبشان کنند. اما شوربختانه رهبران ما نهتنها محافظهکار، بلکه مرتجعاند و بدون تردید، یکی از عمدهترین عوامل بدبختی و عقبماندهگی مردم و جامعۀ خود همین رهبران ما بودهاند و نهتنها که مردم خود را به سرمنزل مقصودی نرساندند، بلکه از یک لحاظ خودشان دنبالهرو مردم خود شدهاند و تازه به نتایجی میرسند که مردمشان مدتها قبل به آن نتایج رسیده بود.
Comments are closed.