پولیس؛ خـدمتـگار یـا دردِسـر؟

گزارشگر:سه شنبه 9 جوزا 1396 - ۰۸ جوزا ۱۳۹۶

شهروند/

روز نخست ماه مبارک رمضان بود و می‌خواستم موترم را شست‌وشو کنم. رفتم به نزدیک‌ترین موترشویی به منزل‌مان که واقع قلعۀ نجارهای خیرخانه است و مربوطِ ناحیۀ یازدهم می‌شود. عده‌یی سرگرمِ خشک کردن موتری بودند و عده‌یی هم مصروف شستن موتر دیگر. متنظر ماندم تا نوبتم برسد. mandegar-3اندکی گذشت و سر و صدایی مرا به خود متوجه ساخت. دیدم بین دو کارمند پولیس و یک کارمند موترشویی دعوا جریان دارد. فکر کردم بین هم مزاح می‌کنند، اما کارمند پولیس به یکباره‌گی سیلی محکمی به صورت کارمند موترشویی زد. فهمیدم که قضیه جدی‌تر از آن است که فکر می‌کردم. کارمند موترشویی از نزد پولیس فرار کرد و رفت داخل موترشویی. پولیس اصرار داشت که او را می‌زند. به حدی عصبانی بود که فکر می‌کردی دشمن خونی‌اش را به چنگ آورده است. در این جریان دشنام‌های زشت و رکیکی هم به آدرس موترشویی حواله می‌کرد. مردمان اطراف جمع شدند و از پولیس خواستند آرام باشد، اما گویی کرِ مادر زاد باشد. به حرف هیچ‌کسی اعتنا نمی‌کرد.
درگیری جریان داشت که از طرفی، صاحب موترشویی رسید. او از کارمندان پولیس خواست تا ماجرا را برایش تعریف کند. اما آنان به اصطلاح دو پا را در یک موزه کرده بودند و اصرار داشتند که موترشوی ما را دشنام داده است و باید او را به چنگش دهند تا دست یا پایش را بشکند. مالک موترشویی هرچه اصرار کرد که اگر از اصل ماجرا خبر شود، خودش حاضر است کارمندش را مجازات کند و حتا او را تحویل حوزۀ امنیتی کند، اما این لابه و زاری اثر نکرد. در نهایت، مالک موترشویی هم گفت که شما حق ندارید بدون موجب مادون مرا بزنید و یا با خود ببرید. این حرف گویا به دماغ پولیس خوش نخورد و شروع کرد به دشنام دادن مالک موترشویی.
سرانجام، حوصلۀ مالک موترشویی به سر رسید و زنگ زد به آمر حوزۀ امنیتی. گفت‌وشنودی بین مالک موترشویی و آمر حوزه رد و بدل شد. چیزی در حد سه تا پنج دقیقه گذشت که دو رنجر پولیس حوزۀ یازدهم امنیتی پولیس رسید -از آنجا که موترشویی به آمریت حوزۀ یازدهم امنیتی پولیس نزدیک بود، زود رسیدن پولیس به محل واقعه زیاد هم شگفت‌آور نیست!-. از داخل یکی از این موترها آمر حوزه که «صابر آرین» نام دارد، پایین شد. لباس شخصی و خیلی شیک به تن داشت، توگویی به میهمانی و یا به عروسیی دعوت است. او مدعی و مدعی علیه را به یک‌سو در یک سمت ایستاد کرد و پرسید که چه کسی برایش تلفون کرده بود؟
مالک موترشویی بی‌درنگ پاسخ داد که او برایش تیلفون کرده است. در این هنگام آمر حوزۀ یازدهم امنیتی شهر کابل بدون این‌که از ماجرا خبر شود و از طرف‌ها بخواهد تا اصل مشکل را برایش تعریف کنند، بدون هیچ حرف و پرسش دیگر، مخابره‌یی را که در دست داشت، حواله کرد به صورت مالک موترشویی و شروع کرد به دشنام دادن و لت‌وکوب کردن او. افسران و محافظان آمر حوزه نیز پیش‌دستی کردند و چند لگد به سر و صورت مالک موترشویی زدند. در این فرصت آمر حوزه آنچه دشنام در حافظه داشت، از جمله دشنام‌‌های ناموسی و خیلی زشت و رکیک، حوالۀ مالک موترشویی کرد. مالک موترشویی فرصت کوتاهی پیدا کرد و با استفاده از آن، پا به فرار گذاشت.
در این هنگام آمر حوزه رخ به طرف کارمندانی که ماجرا را به وجود آورده بودند کرد و آنان را زیر لت‌وکوب گرفت. آنان گفتند که راننده و محافظ مدیر جنایی حوزۀ یازدهم امنیتی پولیس هستند و به خاطر این‌که کارمند موترشویی به آنان دشنام داده است، می‌خواستند او را به حوزه ببرند. آمر حوزه بدون این‌که کسی را مخاطب قرار دهد، گفت: “ده تا ره سرم واسطه کرده که کارش را بند نکنم. چند دادی که باز برایم تیلفون هم می‌کنی؟”. رو به طرف معاون تولی کرد و گفت: “اگر ببینم کارش را دوباره شروع کرده است، کتی تو باز می‌فهمم.” بلاخره آمر حوزه به موترش نشست و رفت.
رویداد به شدت متأثرم ساخت. کنجکاو شدم و رفتم نزد کارمند موترشویی و از او خواستم اصل ماجرا را برایم تعریف کند. او گفت که بار سوم است که به موترشویی می‌آیند و موترشان را می‌شویند، اما پول نمی‌دهند، اما این‌بار شیشه‌های موترشان را خشک نکرده بودم و می‌خواستم به مشتری دیگر برسم که مرا صدا زد و دشنام داد و من هم ناگزیر شدم دشنام بدهم!
به‌هررو، به عنوان باشندۀ ناحیۀ یازدهم انتظار داشتم آمر حوزه می‌آید و با پیگیری اصل ماجرا، برای مشکل یک راه‌حل منطقی و عقلانی ارایه می‌کند و به غایله نقطۀ پایان می‌گذارد، اما دیده شد که آمر حوزه نه‌تنها مشکل را شناسایی نکرد، بلکه خود عامل مشکل دیگری شد. او با این‌کار، تصویر زشت و نازیبایی از خود برای باشنده‌گان ناحیۀ یازدهم به‌جا گذاشت. برخورد آن‌چنانی آمر یک حوزه سبب خواهد شد که مردم باورشان را نسبت به نیروهای امنیتی از دست بدهند و در موضوعات جنایی و امنیتی، روبه جرگه‌ها و مجالس ریش سفیدان بیاورند که در این صورت، کسی به قانون و قانون‌گرایی و نهادهای حکومتی باور نخواهد داشت.
این درحالی است که از چند ماه به این‌سو جرم‌های جنایی، قتل، دزدی و آدم‌ربایی در مربوطات ناحیۀ یازدهم شهر کابل افزایش یافته است و باشنده‌گان این ناحیه بارها از این مورد شکایت کرده‌اند.
این یک نمونه از زورگویی‌ها و کارهای غیر قانونی پولیس در شهر کابل است. موارد زیادی از این دست روزانه رخ می‌دهد، اما ما بی‌خبر هستیم. شاید کمتر کسی را در صفوف پولیس پیدا کنید که مسوولیت قانونی و انسانی خود را به وجه احسنش انجام دهد.
به لحاظ قانون، هیچ پولیس و نظامیی حق ندارد مظنون و یا متهم را مورد لت‌وکوب قرار دهد، حتا اگر جرمش ثابت شده باشد. اما در افغانستان هرکسی که به قدرت می‌رسد، خود را فراتر از قانون فکر می‌کند.
پولیس وظیفه دارد تا از آشوب، درگیری، سرقت، هرج‌ومرج و سایر موضوعات جنایی و امنیتی پیش‌گیری کند و نگذارد مردم امنیت جانی، مالی و روانی‌شان به مخاطره بیفتد، اگر چنین نباشد و پولیس خود عامل چنین قضایا شود، از یک‌سور ماهیت وجودی نهادی به نام وزارت داخله زیر پرسش می‌رود و از سوی دیگر، مردم به چیزی به نام پولیس باور نخواهند داشت؛ موردی که برای جامعۀ ما بسیار خطرناک است.
من به عنوان یک شهروندی که رسالت خود پنداشتم تا اتفاق بدی را که حافظ منافع شهروندان، در برابر شهروندی انجام می‌داد را از طریف روزنامۀ ماندگار به گوش مسوولان برسانم. شاید ده‌ها مورد از این دست حوادث روزانه در سطح شهر اتفاق می‌افتند و شهروندانِ بی‌شماری مورد ضرب و شتم و توهین قرار می‌گیرند، اما راهی را برای بازتاب شکایات خود نمی‌یابند.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.