احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:شنبه 13 جوزا 1396 - ۱۲ جوزا ۱۳۹۶
بخش بیسـتوچهارم/
موسیقی
با ورود مجاهدین به شهر کابل در سال ۱۳۷۱ خورشیدی، موسیقی در رادیو تلویزیونِ افغانستان قطع گردید و دستاندرکارانِ موسیقی بیکار شدند.
من مدیر رادیوی معارفِ اسلامی بودم و اتاقِ کوچکی در دهلیز دفترِ ما وجود داشت که من همیشه در آن اتاق آقای مجید سپند را میدیدم.
روزی به آقای سپند گفتم: مصروفِ چه کاری استی و دفتر شما اکثراً بیکاریست. او پاسخ داد: شما میدانید که موسیقی فعلاً مجاز نیست و من مسوول موسیقی رادیو استم.
با سرازیر شدن رهبران مختلف اسلامی و تأسیس حکومت اسلامی، موسیقی از نفس افتاد، اما بعداً آرامآرام موسیقی زنده شد، تا اینکه در سال ۱۳۸۱ موسیقی با تشویقها و حمایتهای خارجی رشد کرد. هرچند هنوز هم موسیقیِ خوب و اصیل، تشویق نشده و خریداری ندارد، اما با وجود آن موسیقیهای یکبارمصرف اوج گرفتـهاند.
تلخ و شیرین
در سال ۱۳۷۱ خورشیدی، با حملات سریع مجاهدین، تماس و تسلیمیِ نیروهای دولتی و همکاریِ آنها با مجاهدین آغاز شد.
مخالفان دولت طرفدار شوروی، بهویژه مجاهدینِ زیر امر فرمانده احمدشاه مسعود، با سرعت دست به کار شده و شهرهای مهمی را در افغانستان خاموشانه از تسلط دولت دستنشاندۀ شوروی بیرون کردند.
من بعد از ختم تحصیلات عالی، در ماه ثور۱۳۷۰ خورشیدی، نزد مامایم دگروال عبدالحفیظ عزیزپور که آمر ترمیم لوای ۲۲ محافظ بود، به عسکری سوق شدم. بعد از مدت کوتاهی با تکمیل اسنادهای مربوط، بهحیث افسر احتیاط پذیرفته شده و هفتهیی سه روز در قطعه وظیفۀ شب را اجرا میکردم.
تولی ترمیم که حدود ۲۵ نفر سرباز و چند صاحبمنصب داشت، یکی از جزوتامهایی بود که دور از قرارگاه لوا قرار داشت. در حقیقت، ما جزوتامِ مستقلی بودیم که کسی به کارِ ما مداخله نداشت.
سال ۱۳۷۰ خورشیدی، در مجموع وضع امنیتیِ افغانستان بسیار خراب بود؛ دولت داکتر نجیبالله رییسجمهور وقت، چند سال بدون حضور نظامیان شوروی از خود دفاع کرده بود. تولی ترمیم لوای ۲۲ محافظ در منطقۀ “یکه توت” کابل موقعیت داشت. داخل حویلی این قرارگاه حوضی بود که به علتِ کمبود آب، هیچگاه پُر از آب نشد. در یکی از روزهای ماه حوت ۱۳۷۰ خورشیدی ـ که از قضا شب در قطعه نبودم ـ وقتی داخل تولی شدم، دیدم که از حوض مذکور دود بلند است. پیش رفتم، دیدم که مسوولان لوا، شب بعضی از سندها را آتش زدهاند که تا صبح آن اوراق میسوختهاند.
اعضای حزب، فرماندهان قطعات، مخصوصاً بخشهای خاد، تمام اسنادِ مهمِ خود را قبل از آمدن مجاهدین، آتش زدند. من شاهد یکی از این حوادث بودم.
فشار جنگها در افغانستان بعد از خروج قوای۱۲۰هزار نفری روس در سال ۱۳۶۷ خورشیدی، بالای نیروهای دولتی کابل، بیش از پیش افزایش یافته بود و در سراسر افغانستان، جبهاتِ مختلفی وجود داشت که در جنگ با دولت دستنشانده در رقابت بودند.
زمزمههای تسلیمی قطعات و آمدن مجاهدین در نقاط مختلف شنیده میشد. در اولین اقدام، جنرال مومن اندرابی در منطقۀ حیرتان، شمال افغانستان، با مسعود دست همکاری داد و به تعقیب آن، جنرال دوستم حمایتِ خود را از فرمانده محبوبِ جهاد افغانستان اعلام نمود و از دولت داکتر نجیبالله برید.
دوستم ولایت بلخ را با همکاری مجاهدین از وجود نیروهای وفادار به داکتر نجیبالله، پاکسازی کرد.
کشمکش بین اعضای حزب وطن به اوجِ خود رسید و دولتشان در آستانۀ سقوط قرار گرفت.
اعضای حزب دموکراتیک جناح خلق که علاقهمند به حزب اسلامی گلبدین حکمتیار بودند، با پادرمیانی افراد ارتباطی خود، با حکمتیار تماس برقرار کردند. همچنان اعضای جناح پرچم با فرمانده احمدشاه مسعود رابطه گرفتند.
به تعقیب آن، بدون سروصدا، فرقۀ دومِ جبلالسراج به مسعود تسلیم گردید و در یک اقدام سریع و همکاری قوتهای مسلح، بزرگترین میدان هوایی نظامی افغانستان (میدان هوایی بگرام)، به دست نیروهای احمدشاه مسعود افتاد. به تعقیب فتوحاتِ بیوقفۀ مجاهدین در ماه ثور ۱۳۷۱، داکتر نجیبالله از ارگ فرار کرد و به دفتر سازمان ملل متحد در کابل پناه برد.
در همان روزها، وزیر خارجۀ حکومت داکتر نجیبالله، آقای عبدالوکیل، تسلیمی بدون قیدوشرطِ دولتِ خود را به احمدشاه مسعود، فرمانده محبوب مجاهدین، اعلام کرد.
Comments are closed.