کرزی و عشق به قدرت

- ۲۳ سرطان ۱۳۹۴

چهار شنبه ۲۴ سرطان ۱۳۹۴

 

 احمد عمران

آن‌چه که روزنامۀ گاردین در مورد حلقۀ «براندازان نظام» نوشت و بعداً داکتر عبدالله رییس اجرایی دولت وحدت ملی در سخنانِ خود در بدخشان به آن اشاره کرد، حرفِ تازه‌یی نیست که امروز از آن آگاهی حاصل شده باشد.
حامد کرزی رییس جمهوری پیشین، پیش از آن‌که قدرت را از روی ناگزیری به گونۀ مسالمت‌آمیز انتقال دهد، نقشه کشیده بود که از به وجود آمدنِ دولتِ جدید به هر وسیلۀ ممکن mnandegar-3جلوگیری کند. آقای کرزی برنامه داشت که انتخابات در کشور برگزار نشود و او به عنوان رییس‌جمهور مادام‌العمر باقی بماند. آن روزها وقتی از چنین نقشه‌یی سخن گفته می‌شد، حلقه به گوشانِ سلطان برافروخته می‌شدند و می‌گفتند که ایشان نه‌تنها به فکر انحصار قدرت نیستند که هر لحظه آرزو می‌برند آن را به فردِ بعد از خود منتقل کنند. اما هنوز زمانِ زیادی از کنار رفتنِ آقای کرزی از قدرت نگذشته بود که زبان آتشین و انتقادی‌اش علیه دولتِ تازه به کار افتاد.
آقای کرزی به محض این‌که ارگ را ترک گفت، به منتقد نظام تبدیل شد و آغاز به انتقادهای سازمان‌یافته از برنامه‌های دولت کرد. خانۀ آقای کرزی همین لحظه محل امنِ بدنام‌ترین افرادی است که در دولت پیشین، متهم به اختلاس و دزدی و قطاع‌الطریقی‌اند. این افراد با حلقه زدن به دور آقای کرزی، به برنامه‌هایی کمک می‌کنند که هدف اصلی آن، ساقط کردنِ دولت فعلی است.
آقای کرزی در روزهای اخیر، عملاً چهرۀ یک کودتاچی را به خود گرفته و تلاش دارد به گونۀ منسجم و هماهنگ، نظام را هدف قرار دهد؛ همان نظامی را که در چهارده سال گذشته، خود رهبریِ آن را در اختیار داشت و بهترین فرصت‌ها را ضایع کرد.
قدرت به باورِ بسیاری از اندیشمندان سیاسی، بزرگ‌ترین جاذبه‌ها را در خود نهفته دارد. آنان که طعمِ شیرینِ قدرت را چشیده‌اند، آن را با هیچ لذتی قابل مقایسه نمی‌دانند. به همین دلیل می‌گویند قدرت لذتِ لذت‌هاست. اندیشمندی گفته بود مارکس با پیش کشیدنِ بحث هستی مادی، تلاش کرد که مهم‌ترین کشش بشر را بیابد، بعد فروید با بحث سایقه‌های جنسی تلاش ورزید به پرسش جاذبه‌های بشر از منظری دیگر پاسخ دهد، اما به گفتۀ این اندیشمند برتراند راسل با کشف قدرت در مناسبات بشری، توانست پرتوی تازه به بحث جاذبه‌های انسانی بیفکند.
قدرت واقعاً از چنین امتیازی برخودار است که می‌تواند بزرگترین اتفاق‌ها را رقم بزند و عظیم‌ترین حادثه‌ها را زمینه‌سازی کند. مصطفی رحیمی نویسندۀ فقید در کتاب ارزشمند «تراژیدی قدرت در شهنامه»، مسالۀ قدرت را در این اسطورۀ ماندگارِ زبان فارسی بررسی می‌کند. آقای رحیمی در کالبدشکافی داستان رستم و سهراب نتیجه می‌گیرد که عشق به قدرت سبب شد که رستم فرزندش را قربانی کند. از نظر او، تعلل رستم در اجابتِ دستور شاه در
این‌که با شتاب به مقابله با سهراب بیاید، تن دادن رستم به باده‌گساری طولانی که پاسخی‌ست به اضطراب بزرگِ او بر سرِ بزرگ‌ترین دوراهی زنده‌گی‌اش و اعتراف رستم در برابر اسفندیار که پسرش را برای حفظ پادشاهی ایران کشته است، همه نشانه‌هایی هستند که رستم از همان آغاز دانسته که سهراب پسرِ خودِ اوست، ولی در سراسرِ ماجرا خود را فریب داده و در پایان هم با اقدام به خودکشی کوشیده است دیگران را نیز فریب دهد.
آقای رحیمی می‌گوید که سراسرِ شهنامه جنگِ قدرت است و فردوسی به‌خوبی از آثارِ قدرت بر زنده‌گیِ انسان‌ها باخبر بوده است. وقتی آقای کرزی هم قدرت را از دست داد، برایش چندان خوشایند نبود. او روزهای بدون قدرت را دقیقاً محاسبه نکرده بود. انسان وقتی در قدرت قرار می‌گیرد، حسِ دیگری به زنده‌گی پیدا می‌کند و زمانی که آن را از دست می‌دهد، در فراقِ آن می‌تپد و می‌‌سوزد.
استالین و هیتلر چرا آن همه انسان را کشتند؟ چون عشق به قدرت در تار و پود وجودشان رسوخ یافته بود! استالین خود را بدون قدرت نمی‌توانست تصور کند. او فکر می‌کرد که قدرت در او عجین است و باید برای همیشه قدرتمند باقی بماند. کرزی نیز به گونۀ دیگر، همین ادا و اطوارها را انجام می‎دهد. او به این راضی نیست که فقط چند محافظ و یک مقدار حقوق داشته باشد. او می‌خواهد که قدرت را با همۀ ویژه‌گی‌های آن حس کند و در آغوش بکشد.
شاید گفته شود که دست یافتن به قدرت در کشوری مثل افغانستان، چه جاذبه‌یی می‌تواند داشته باشد. نکتۀ ظریف دقیقاً همین‌جاست؛ زیرا قدرت خود موقعیتِ خود را می‌سازد و تعریف می‌کند. فرق نمی‌کند در کجا و چه‌گونه باشد، بل مهم خودش و سازوکارهایش است. قدرت و تسلط حتا بر یک قبرستان نیز برای عاشقانِ آن لذت‌بخش است. به همین دلیل آقای کرزی از همۀ زمینه‌ها برای رسیدنِ دوباره به قدرت استفاده می‌کند. شب‌نشینی‌ها و روزنشینی‌های او برای برگشت به قدرت است و نه چیزی دیگر. او حاضر است به قدرت برسد اگر کل جمعیتِ افغانستان قربانی شود. او می‌خواهد رییس جمهور یک قبرستان باشد تا این‌که در بهترین موقعیتِ شهر کابل خانه داشته باشد.
آن‌چه را که کرزی و اطرافیانش با افغانستان انجام می‌دهند، به‌مراتب خطرناک‌تر از عمل‌کرد طالبان و داعش است؛ زیرا آن‌هاً عملاً در یک جنگِ اعلام‌شده با دولت قرار دارند، اما جنگِ این‌گونه افراد اعلام ناشده است. آن‌ها انتحاری و مرگ‌آفرینی می‌کنند و این‌ها می‌خواهند سکۀ ارزش‌ها را ناچل کنند و همه را نسبت به یکدیگر بی‌اعتماد سازند.
حرکت‌های آقای کرزی دقیقاً در راستای ایجاد بی‌اعتمادی عمومی قرار دارد. او می‌خواهد هیچ کس به دیگری اعتماد نکند تا او از این جو به سودِ خود استفاده ببرد.

اشتراک گذاري با دوستان :