احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:شایسته مدنی / 10 سرطان 1393 - ۰۹ سرطان ۱۳۹۳
مورخان غربی عقاید اقتصادی، قرون وسطا را یک دورۀ هزارسالۀ فقر و تاریکی افکار و اندیشههای اقتصادی میدانند. آنها تقریباً همهگی پس از بررسی اجمالی آرای اقتصادی حکمای یونان و روم، دفعتاً به قرن هیجدهم رسیده و کار را عملاً با آدام اسمیت شروع میکنند. اختراع ماشین چاپ، کشف قارۀ امریکا و دسترسی به هندوستان از طریق افریقا، امکان توسعۀ فعالیتهای اقتصادی و علاقهمندی به مال و ثروت را تسریع کرد. مردم کشاورز و صنعتگر، به کار و تجارت و صناعت پرداختند و دریای آتلانتیک بهجای دریای مدیترانه، محور اصلی فعالیتهای تجاری گردید. از یک طرف، کشف سرزمینهای جدید و معادن فلزات گرانبهای مکزیک و پرو، اول هسپانیه و پرتگال و بعد کشورهای هالند و انگلیس و فرانسه را به آن نقاط راغب کرد. از طرف دیگر، از نظر افکار، تغییرات مهمِ اخلاقی و سیاسی در اروپا بهوقوع پیوست، دولتهای واحد و متمرکز جانشین فئودالیته گردیدند. رنسانس و رفُرم مذهبی نحوۀ فکر جامعۀ اروپایی را دگرگون کرد. فعالیت و تفکر اقتصادی بدون توجه به عوامل مذهبی و اخلاقی مورد بررسی قرار گرفت و علاقهمندی به مادیات و گردآوری ثروت، هدف فعالیتهای اقتصادی واقع شد. ماهیت تفکر اقتصادی که تا آن زمان تحتالشعاع اخلاق و مذهب بود، تغییر کرد و از قرن ۱۶ تا قرن ۱۸ سوالی که در آغاز برای همۀ صاحبنظران اقتصادی مطرح بود این بود که “چهگونه میتوان به ثروت پادشاه افزود؟” سیر تفکر اقتصادی بدون آنکه پایبند به اخلاق، عدالت یا وجدان انفرادی باشد، به یک ایدهآل سیاسی بستهگی پیدا میکند. به این طریق، مکتب سوداگران (مرکانتی لیسم) بهوجود آمد که از قرن ۱۵ تا اواسط قرن ۱۸ اساسِ سیاست اقتصادی دولتهای مقتدر اروپا بود. از نظر مرکانتی لیسم، افزایش ثروت با اندوختن هرچه بیشتر زر و سیم بهدست میآید. (قدیری اصلی، ۱۳۸۷: ۳۴- ۳۶)
اعمال بیش از دو قرن سیاست مرکانتی لیستها (که بر اساس آن افزایش ثروت از تجارت و محصول خالص از استثمار ملتهای همسایه و یا مستعمرات بهدست میآمد) از نیمۀ دوم قرن ۱۸ در اروپا مخالفان جدی پیدا کرد. از نظر اقتصادی، کشاورزی بهعمد فدای صنعتی که رو به انحطاط مینهاد، گردیده بود و وجود مقررات مزاحم تجاری و صنعتی، کار صنعت و تجارت را متوقف کرده بود. مجموعۀ این مشکلات راه را بهآرامی برای پیدایش انقلاب صنعتی آماده کرد. با ظهور انقلاب صنعتی، مکتب سوداگری به انتهای تلاش تاریخی خود رسید. (قدیری اصلی، ۱۳۸۷: ۵۷)
آدام اسمیت اقتصاددان اسکاتلندیالاصل انگلیسی، بنیانگذار علم اقتصاد و موسس مکتب کلاسیک، در کتاب خود تحت عنوان “پژوهشی در مورد ماهیت و علل ثروت ملل” که در سال ۱۷۷۶ منتشر شد، اندیشههایش را در مورد آزادی اقتصادی و سیاسی که بعدها به “لیبرالیسم” معروف گردید، بیان نمود(تفضلی، ۱۳۸۱). آدام اسمیت اشاعهدهندۀ این نظریه بود که مهمترین اصل اخلاقی، توسعۀ خوشبختی بشریت است. این عقیده در زمان اسمیت واقعاً نظری انقلابی بود؛ زیرا از سویی اخلاق را از یک سلسله اصول خشک و ثابت صرفاً آندنیایی جدا میکرد و از سوی دیگر، به رابطۀ معیارهای اخلاقی با زندهگی تودۀ وسیع بشریت، و افزایش رفاه این توده اصرار میورزید(قدریری اصلی، ۱۳۸۷: ۸۳). آدام اسمیت بر خلاف فیزیوکراتها که زمین را منبع ثروت میدانستند، فعالیت انسان را منبع ثروت، و کار افراد در جامعههای ابتدایی را معیار حقیقی ارزش قابل تعویض اشیاء میدانست و معتقد بود که تنها کار کشاورز مواد ثروت نیست، بلکه کار همۀ افراد جامعه تولید ثروت میکند؛ ثروتی که با همکاری و تعاون همۀ افراد بهدست میآید. به این ترتیب، تفکیک طبقۀ بیحاصل از طبقۀ مولد بیمعنی است و بیحاصل کسی است که کار نمیکند و همۀ آحاد جامعه به مانند کارگران یک کارگاه بزرگاند که با تعاون و همکاری یکدیگر، ثروت جامعه را فراهم میکنند. این حس همکاری در جوامع بشری، خود به خود وجود دارد و بر اثر همین تقسیم طبیعی کار بین افراد جامعه است که قدرت تولید یا باروری (productivity) کار و تلاش افراد در جامعه افزایش پیدا میکند(قدیری اصلی، ۱۳۸۷: ۸۷). اسمیت در قالب تز اقتصادی لیبرالیسم، معتقد است که اقتصاد باید آزاد باشد تا بتواند رفاه عمومی را تأمین کند. آزادی کسب و کار و عدم مداخلۀ دولت، از شرایط اولیۀ او برای عملکرد یک اقتصاد آزاد و رقابتی است. در این شرایط، محترم شمردن مالکیت خصوصی و اصالت فرد، محرک اصلی فعالیت اقتصادی در فرد، منافع شخصی اوست. بر اساس این انگیزه، هر فرد در جامعه سعی میکند تا منافع شخصی خود را به حداکثر برساند و بدین منظور، سرمایۀ خود را به بهترین وجه به کار میبرد، بدون آنکه متوجه باشد این عملِ او برای جامعه نیز مفید است. بنابراین در یک اقتصاد آزاد، تأمین منافع شخصی از طریق “دست نامرئی” منجر به تأمین منافع اجتماعی میشود و در نتیجه، رفاه اقتصادی برای جامعه تأمین میگردد(تفضلی، ۱۳۸۱). به نظر اسمیت، بر اثر تقسیم کار، کارگر تخصص پیدا میکند و بازدهی کار افزایش مییابد، بر اثر تقسیم کار از اتلاف وقت جلوگیری میشود، استمرار و تخصص موجب اختراعات کارگران متخصص میشود. (قدیری اصلی، ۱۳۸۷: ۸۸)
آدام اسمیت منافع شخصی را حداکثر سود برای همۀ جامعه میدانسته بدون آنکه بتواند پیشبینی کند سود شخصی لزوماً سود همهگانی نیست و همین سود شخصی باعث ضررهای بیشماری در حوزۀ محیط زیست در جوامع شد. افرادی که در پی افزودن ثروت خود بودند، بدون توجه به تخریبی که در محیط طبیعی ایجاد میکنند، تنها به انباشت ثروت پرداختند. ایجاد کارخانههای تولیدی، کارگران متخصص را به کار گرفت، ولی ضایعات زیستمحیطی جبرانناپذیری از خود به جای گذاشت. آلودهگی هوا و آلودگیهای زیستمحیطی، ناشی از توجه صرف به تولید و انباشت ثروت و سود است. از طرفی تربیت کارگران متخصص، مسالهیی بود که سالهای بعد مارکس زیر عنوان از خود بیگانهگی مطرح کرد؛ کسانی که بهشدت متخصص میشوند و در نهایت خودشان هم نمیدانند که در این پروسۀ تولید در چه جایگاهی قرار دارند. ارزش نهادن بیش از حد او به کسانی که مولد هستند و کار تولید فیزیکی را انجام میدهند، بسیاری را که در حوزۀ تولید غیر مادی هستند را از قلم انداخت. کسانی مثل معلمان، نویسندهگان، هنرمندان در حوزهیی قرار دارند که کارشان ارزشمند است و بدون حضورشان رفاه عمومی دچار نقصان میشود، ولی در دیدگاه اسمیت جایگاهی ندارند. صد سال بعد از آدام اسمیت، امیل دورکیم هم به موضوع تقسیم کار اجتماعی پرداخت و آن را به لحاظ اجتماعی و تفکیکِ دو نوع جامعۀ مکانیک و ارگانیک مورد بررسی قرار میدهد.
البته این موضوع که آدام اسمیت مسالۀ رفاه را در زمانی مطرح کرده که مرکانتی لیستها تنها به انباشت ثروت میاندیشیدند، بسیار بااهمیت است. یعنی در همان زمان بوده است که یک اقتصاددان به افراد جامعه بها داده و برایشان نقشی قایل میشود که نه تنها فقط در تولید، بلکه در حوزۀ رفاه اجتماعی هم حقی دارند. آدام اسمیت راهی را در حوزۀ اقتصاد آغاز کرد و سالها بعد از او نیز ادامه داشت و مورد بررسی قرار گرفت و انتقاداتی نیز به آن وارد شد. نانسی فولبر در کتاب “قلب نامرئی”، در پاسخ دست نامرئی آدام اسمیت به نقد این دیدگاه پرداخته و مسایلی را مطرح کرده که اقتصاد محض از خود به جای میگذارد. او اقشاری را مورد بررسی قرار میدهد (سالمندان و کودکان) که از سلطۀ اقتصاد لیبرالیسمی آسیب دیدهاند.
منابع:
قدیری اصل، باقر (۱۳۸۷)، سیر اندیشۀ اقتصادی: رویارویی مکتبها از افلاطون تا بعد از کینز، تهران: انتشارات دانشگاه تهران
تفضلی، فریدون (۱۳۸۱)، از یونان و روم باستان تا انقلاب صنعتی: تکامل آهستۀ اندیشهها و شیوۀ تفکر اقتصادی، مجلۀ تحقیقات اقتصادی شمارۀ ۶۱
اندیشمندان حوزۀ اقتصاد (۱): افلاطون
اندیشمندان حوزۀ اقتصاد (۲): ارسطو
اندیشمندان حوزۀ اقتصاد (۳): ابن خلدون.
Comments are closed.