گزارشگر:احمـد ذکی خاورنیا / یک شنبه 14 جوزا 1396 - ۱۳ جوزا ۱۳۹۶
بخش هفتم/
در صحیح بخاری احادیثی آمده است که گویا دجال همان جوانِ یهودی به نام صاف بن صیاد است که در زمان پیامبر در مدینه زندهگی میکرده است. «از محمد بن منکدر روایت است که میگوید: جابر بن عبدالله را دیدم که به خدا قسم میخورد که ابن صیاد همان دجال است. برایش گفتم: قسم یاد میکنی. گفت: من شنیدم عمر را که در حضور رسول خدا قسم یاد کرد که ابن صیاد دجال است و پیامبر هم این کارش را انکار نمیکرد» . و از ابن عمر و ابوذر به اسناد صحیح وارد شده است که این دو نفر هر دو قسم یاد میکردند که دجال همانا ابن صیاد است . کما اینکه در صحیح مسلم از امالمومنین حفصه دختر عمر و ابوسعید خدری روایت است که آنها در ارتباط با دجال بودن ابن صیاد مشکوک بوده اند . ابن حجر تلاش کرده که این اشکالات را مرفوع سازد و گفته که «ابن صیاد شیطانی بود که در آن مدت خود را به صورتِ دجال درآورده بود» و او دجال واقعییی که در آخرالزمان میآید، نیست. اما ابن حجر فراموش کرده که احادیث بخاری دال بر این است که حتا پیامبر خدا در مورد دجال بودنِ وی مشکوک بوده است؛ به همین لحاظ برای عمر گفت: «اگر دجال باشد تو بر او مسلط نخواهی شد، و اگر نباشد، در کشتن او خیری نخواهد بود» . چگونه ابن حجر یقین دارد که ابن صیاد جز شیطان چیز دیگری نبوده، و چنین چیزی از رسول خدا، عمر بن خطاب، حفصه، عبدالله بن عمر، جابر بن عبدالله، ابوذر غفاری و ابوسعید خدری پوشیده بماند!؟
از نمونههای اینگونه اضطرابها در احادیثی که دربارۀ مسیح بن مریم و مسیح دجال وارد شده، حدیثی است در صحیح مسلم که به گونۀ صریح بیان میدارد که ظهور دجال و نزول مسیح پس از برگشت لشکر اسلام از قسطنطنیه به سوی شام صورت میگیرد. «قسطنطنیه را فتح میکنند و مشغول تقسیم غنایم میشوند درحالیکه شمشیرهای خود را بر درختان زیتون آویزان کرده اند، که ناگاه شیطان میان مسلمانان ندا در میدهد که دجال در اهل و عیال شما جانشینِ شما شده است. مسلمانان حرکت میکنند و این اعلام شیطان دروغ است. وقتی مسلمانان به شام (سوریه) میرسند، دجال ظهور میکند. درحالیکه مسلمانان خود را برای پیکار علیه دشمن مهیا میکنند، در مقابل هم به صفآرایی نظامی میپردازند، نماز برپا میشود و عیسی بن مریم فرود میآید. مردم را در نماز امامت میکند. وقتی که نگاه دجال به حضرت عیسی بن مریم – علیه السلام – میافتد، مانند نمک در آب ذوب میشود. اگر به حال خود رها شود، نابود و هلاک میگردد. اما حضرت عیسی – علیه السلام – او را میکشد و خون او را که به نیزۀ حضرت عیسی چسبیده است، به مردم نشان میدهد» .
مشکلی که در این حدیث وجود دارد این است که: قسطنطنیه بیشتر از پنج قرن است که فتح گردیده و از آن، سپاهیان اسلام موفقانه برگشتند و تا هنوز نه مسیحی و نه دجالی هیچکدام به ظهور نپیوسته است!… نکتۀ دیگر اینکه احادیث مسیح پسر مریم و ظهور دجال احادیثی اند که در آنها اضطراب و تناقض واضحی دیده میشود که این تناقضها علما را در طول تاریخ سرگردان ساخته اند. پس ترابی نخستین کسیکه به صحتِ این احادیث شک کرده است، نیست و آخرینشان هم نخواهد بود. شاگردان صنوف متوسطۀ مسلمان میدانند که انسانهای معاصر به تمام جاهایی که به اندازۀ جای پایی از خشکه وجود داشته، رفتهاند و حتا اطلاعات وسیعی از درون زمین، طبقات زمین، معادن و گنجهای آن را به تصویر کشیدهاند وبه کرۀ ماه سفر کرده و اینک تلاش میکنند خود را به کرۀ مریخ برسانند؛ آیا بر ما رواست که جوانانِ خود را مجبور کنیم که آنچه را که مسلم از حدیث تمیم داری که حدیثِ مشهور و طولانییی است، قبول کنند و به آن باورمند باشند؟ در آن حدیث آمده است که دجال در یکی از جزیرهها با زنجیر بسته شده است و او را مسافرانِ بحریِ عرب که راه را گم کرده بودند، دیدند که یک چارپای بزرگ از او حراست و پاسبانی میکند و دجال به زبان عربی سخن میگوید. این حدیث طولانی را که تمیم داری بیان میدارد، امام مسلم آن را به رسول خدا نسبت میدهد که گویا علیهالسلام آن را تصدیق کرده است. در آن آمده است که «… مردی را دیدیم که در جسامت کسی را با این کلفتی تا حال ندیده بودیم. دو دستِ او گردنش را در بسته بودند. از دو زانو تا دو ساق پاهایش با آهنی بسته بود. گفتیم: وای بر تو، تو چه کسی هستی. گفت: شما از جریان من مطلع شدید، بفرمایید شما چه کسانی هستید. گفتیم: ما مردانی از عرب هستیم. سوار یک کشتی شدیم. دریا متلاطم شد، پس از سرگردانی یک ماه، ما را به این جزیره آورده است. در اینجا حیوان پشمآلود را دیدیم. به او گفتیم: تو چه کسی هستی؟ او گفت: من جساسه هستم. گفتیم: جساسه چه چیزی است. به ما گفت: نزد مردی که در آن معبد است بروید، او به اخبار شما علاقهمند است… گفت… من دربارۀ خودم برای شما سخن میگویم و آن اینکه من «دجال مسیح هستم» ممکن است بهزودی به من اجازه داده شود که اعلام وجود و ظهور کنم. آنگاه من از معبد بیرون آمده و به سیر زمین میپردازم. مدت چهل روز در تمام شهرهای دنیا سوای مکه و مدینه به سیر و سفر میپردازم. وارد شدن به مکه و مدینه برای من حرام است. هرگاه قصد دخول مکه یا مدینه را داشته باشم، فرشتهیی با شمشیرِ برهنه جلوِ مرا میگیرد و از وارد شدنم به مکه و مدینه جلوگیری می کند» .
اینگونه داستانهای عجیبوغریب، مشتی از خروار است که دربارۀ نزول مسیح علیهالسلام و ظهور دجال آمده است، و پرسشی که باقی میماند این است که: این جزیره بعد از اینکه انسانها به تمام خشکههای دنیا سر زدند، حالا در کجا موقعیت دارد؟ و کجاست آن دجالی که با زنجیرهای آهنین بسته بود؟ آیا او همان جوان یهودی بود که به نام ابن صیاد یاد میشد و در مدینه زندهگی میکرد و به حج و عمره هم رفته بود، چنانکه در صحیح مسلم از حدیث ابوسعید خدری آمده است؟!
دین اسلام، دین علم و برهان است و هرگز چنین روایتها و نقل قولهایِ مضطرب به آن خدمتی نخواهد کرد. اینکه ما بیاییم و مردم را ملزم به پیروی از چیزهایی بکنیم که با بدیهیاتِ عقل و مدرکاتِ حس در تعارض هست، کارِ درستی انجام ندادهایم. بلکه پذیرفتنِ اینگونه روایتهای مضطرب باعث میشود که مردم از دینِ حق اعراض کنند؛ چنانکه مسیحیت در گذشتهها پیروانِ خود را به تحریفات و تأویلاتی که تناقضِ کامل با علم و عقل داشت، وادار کرده بود. همچنان عالمانه و عادلانه نخواهد بود اگر کسانی در اینگونه روایتهای مضطرب شک و تردید کنند، مانند: شیخ رشید رضا، محمود شلتوت، محمد غزالی وحسن ترابی و ما آنها را تکفیر و یا تسفیق نماییم. درحالیکه خودِ ما هم میدانیم که چقدر شک و تردیدها و اضطرابها در این روایتها وجود داشت، و اهل علم هم اقوالِ خود را در این زمینه بیان داشتند.
قابل یادآوری است که امام بخاری حدیثی را که مسلم دربارۀ خلقت ذکر کرده، رد نموده و گفته است که این سخن کعبالاحبار است، نه سخنِ پیامبر خدا. در صحیح مسلم از ابوهریره روایت است که گفت: رسول الله صلی الله علیه وسلم دستِ مرا گرفته و فرمود: «خداوند خاک را در روز دوشنبه آفریده و کوهها را در روز یکشنبه و درخت را روز دوشنبه و کارهای زشت را روز سهشنبه و نور را روز چهارشنبه آفریده و نیز خزندهگان را روز پنجشنبه خلق نمود، و آدم علیهالسلام را بعد از عصرِ روز جمعه در ساعت اخیر روز میان عصر تا شب آفرید». ابن تیمیه میگوید: «دربارۀ این حدیث کسانی که داناتر از مسلم بودهاند مانند: یحیی بن معین، بخاری و دیگران طعن کردهاند و بخاری گفته است که این سخن کعبالاحبار است» . سپس ابن تیمیه این طعن را تأیید کرده، «برای اینکه به تواتر ثابت شده است که خداوند آسمانها و زمین و میان آنها را در شش روز خلق کرده است» .
اگر امام بخاری حدیثی را رد میکند که مسلم و یا یکی از راویانش آن را اشتباهاً به پیامبر خدا نسبت دادهاند و به این واقعیت پی میبرد که حدیث مذکور سخنِ پیامبر خدا نبوده بلکه سخن کعبالاحبار است؛ آیا شگفتانگیز نیست که بعد از اینهمه تراکم معرفتِ بشری که بیشتر از هزار سال از زمان بخاری تا کنون میگذرد، علمایی بیایند و چند حدیثی از بخاری و مسلم را با ارایۀ دلیل واضح بسازند که اشتباهاً به رسول خدا نسبت دادهاند و کشف کنند که آن سخنانی را که به رسول خدا نسبت میدادهاند، سخنِ تمیم داری بوده است «که مرد نصرانی بود، آمد و بیعت کرد و مسلمان شد» و یا از سخن نصرانی دیگری بوده که به نام کعبالاحبار یاد میشده است که او نیز اسلام آورده بود؟!
کمترین سخنی که میتوان در این زمینه بیان داشت، قول شیخ سابق الازهر، علی جاد الحق است. وی میگوید: «وقتی پایههای عقیدۀ اسلامی بر دلائل قطعیالثبوت و قطعیالدلالت از قرآن و سنت ثابت است، اگر کسی نزول عیسی و برگشتش به زمین را انکار کند، از اسلام خارج نشده و کافر گفته نمیشود؛ برای اینکه آنچه را آن شخص منکر شده است، ثابت به دلیل قطعی از قرآن و یا سنت نیست» .
از این باب میتوان سخن ترابی دربارۀ عصمت انبیاء علیهمالسلام را نیز دانست، کسانی که علیه ترابی فتوا صادر کرده و او را تکفیر مینمایند، آنها ظاهراً میان «عصمت بلاغ» و «عصمت تاسی» تفاوت قایل نیستند و میان عصمت از گناهان کبیره و صغیره نمیتوانند تفکیک کنند. بدون شک، انبیا در چیزهایی که از طرف خداوند برای بندهگانش میرسانند معصوم اند، و اگر چنین نباشد، اعتماد به وحی از بین میرود، و عصمت در این حوزه را هیچ یک از علما انکار نکرده، بلکه اجماع در این زمینه وجود دارد، و دکتر ترابی هم هیچگاه در اینباره سخن نزده است. اما عصمت تاسی به این معنا که آیا پیامبران از انجام گناهان ابتدائاً معصوم اند یا اینکه تنها از اقرار بر آن معصوم اند. این مسأله، مسالۀ جدلییی است که از صدر اسلام تا کنون مورد بحثِ علما و دانشمندان قرار گرفته است؛ برای اینکه ظواهر آیات دال بر ایناند که برخی از انبیا اشتباهات و گناهانی را مرتکب شدهاند. امام شوکانی میگوید: «سخن اهل علم دربارۀ عصمت انبیا و اختلاف مذاهبشان در این زمینه در جایش مورد بحث قرار گرفته است» .
Comments are closed.