گزارشگر:نجیب بارور/ شنبه 20 جوزا 1396 - ۱۹ جوزا ۱۳۹۶
در پس تمام این ترافیکیهای زبانی، یک حقیقت سازمانیافته و ایدیولوژیک نفس میکشد. شما دقیق شوید، پسر گلبدین حکمتیار که ماهیّتاً با نظام سیاسی افغانستان مشکل دارند، در مورد «تبعه» و «شهروند» نظریات کارشناسانه ارائه میکند. این مسایل در دید بسیاری شاید بیارزش جلوه کند، لاکن برای من از چند جهت مهم است و میخواهم در موردش تبصره کنم. استراتژیستهای فرهنگی قبیله زمانی که اهمیت زبان را در مناسبات اجتماعی دانستند، در نخستین گام آغاز کردند به تحمیلسازی زبان پشتو، وقتی دیدند بستر برای این کار شان مساعد نیست، بلاوقفه چیزی را بهنام «دری» آگاهانه در کنار «پارسی» چسبک زدند. اینها تلاششان این بود که ما را از حوزۀ تمدنی کلان زبان فارسی با تافتۀ جدابافته جدا سازند.
اینها بهحدی در این کار شان موفق شدهاند که حالا پسر حکمتیار که قانون اساسی افغانستان را قبول ندارد و حکومت عملاً با او به عنوان یک مخالف سیاسی وارد مذاکره شده است، میآید از این بحث قبیلهای دفاع میکند. حالا پرسشی که مطرح میشود این است، خوب شهروند نی، تبعه، تو که هیچکدامش را قبول نداری و با آن مشکل داری، چه فرقی میکند برای تو که کدامش را بهکار میبریم. البته تأثیرگذاری دریباوری تا آنجا است که بعضی از مصلحتاندیشان سیاسی نیز در پهلوی آنکه «افغانیت» را قبول دارند، ترجیح میدهند بهجای واژههای که مولانا با آن شعر سروده است، با واژههای کاملاً بیگانه با زبان پارسی بنویسند و یا حرف بزنند، تا مبادا دوغ وحدت ملی در کام شان ترشتر گردد.
استدلال پسر حکمتیار در مورد واژۀ شهروند نیز بسیار خندهدار است، این استدلال نشان میدهد که سطح سواد سیاسی این بچهگک مانند پدرش صفر است. واژهها در قاموس اصطلاحات علمی-سیاسی تحتاللفظی معنا نمیشوند، زیرا اگر چنین شیوۀ را در نظر میگرفتیم، باید واژه «حکمتیار» را رفیق حکمت میدانستیم، در حالی که حکمتیار بیحکمتترین انسان در ذهن اجتماعی افغانستان معنا یافته و گرهخورده با خون و راکت و کشتن انسانها است.
اگر در مورد این دو واژه «تبعه» و «شهروند» ریشهشناسی کنیم، به دو نتیجه از دو مفهوم میرسیم، یک مفهوم که تاریخی و سنتی است و مفهوم دیگری که بر اساس فکر معاصر بهوجود آمده است. تبعه با توجه به سنت قبیلهباوری و پیشرو-پیرو، مفهومی فرمانبرداری و بردهخویی دارد. پسر حکمتیار غیر مستقیم ما را بهطرف گوسفند شدن و چشمبسته راه رفتن در قرن بیستویک دعوت میکند، اما مفهوم شهروند را «زینب مقدایی» چنین تعریف میکند: «اگر بخواهیم بهلحاظ لغوی شهروند را تعریف نماییم، باید گفت شهروند مرکب از دو کلمۀ «شهر» به معنای جامعۀ انسانی و «وند» به معنای عضو وابسته به این جامعه است». پسر حکمتیار گمان برده است که شهروند به معنای کسی است که در شهر زندهگی میکند.
با توجه بهبحث دولت-ملت که مردم در تعیین سرنوشت شان با توجه به ظاهر مسأله دست باز پیدا کردهاند، بحث شهروندی هم از اصطلاحات مدرن و با بار معنایی سیاسی بهکار میرود. با توجه به تمام این مسایل، دردآورترین موضوع، غفلت تاریخی مردم بیحافظۀ ما نسبت به این گفتمان است. کسی که با ماهیت نظام سیاسی در تقابل است، میآید طبق قانون اساسی قبیله، از فکر استراتژیک قوم خود در جهت تضعیفسازی دیگران پشتیبانی میکند، اما اینطرف فرزندان مولانا بهخاطر ماندن در قدرت و خوشخدمتی به سرداران قبیله، هراس دارند که با زبان خودشان حرف بزنند. شما در چهار اطراف تمام قلدرهای سیاسی ما ببینید، حتا با ذرهبین اشخاصی را با فکر و استراتژی فرهنگی پیدا کرده نمیتوانید. تمام مشاورهای بزرگان ما را زیر و رو کنید، کسی را پیدا نمیکنید که لااقل برابر پسر حکمتیار در جهت تعمیم فرهنگ با تمدن ما کاری چه که حرفی بهزبان آورده باشد.
حکمتیار وقتی به ایران میگریزد و سالها در دسترخوان سپاه پاسداران نان میخورد و از پول آنان تغذیه میکند، یکروز نمیگوید که این نان ایرانی و این پول ایرانی است، اما وقتی پای منافع قبیلهاش در میان میآید، واژۀ عربی را با بار معنای قبیلهای برای ما «دری» معرفی میکند و «شهروند» را که پارسیترین واژه است، ایرانی میخواند.
زهر بادا شیر مادر بر کسی
کو زبان مادری گم کرده است
Comments are closed.