احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:سه شنبه 23 جوزا 1396 - ۲۲ جوزا ۱۳۹۶
بخش دوم/
دکتر سعید زیباکلام ـ استاد فلسفۀ دانشگاه تهران
————————————————————————–
اینک به موقفی رسیدهایم که هیچ چارهیی جز طرح صادقانه، شجاعانه و شاید مجنونانۀ این یک پرسش نداریم: انسانها و اقوامی که به رسل و رسالات آنها باور دارند و پاسخ سوالهای معنیبخش حیات خود را، و ایضاً پاسخهای بنیانی و ساختاری چهگونه زیستن فردی و جمعی خود را از آنها اخذ میکنند، برای معرفت فلسفی و فیلسوفان چه سمت و وظیفتی میتوانند و یا باید قایل شوند؟
آیا جالب توجه نیست که از فیلسوفان نوعاً یکایک آرا و انظار خود را مورد تعقل و تأمل فلسفی قرار نمیدهند تا صحیح و سقیم را تمییز نهاده، سپس صحیح و صادقها را برگیرند آنها سنتاً تابع آموزشها و آموزگارانی هستند که با آنها انس و الفتی داشته و دارند و در پارهیی از مواقع و مواقف، تابع مقبولات یا مشهورات زمانۀ خود هستند. کافی است(!) هر فیلسوفی یک جو شجاعت بخرج دهد و برخی از آرا و انظار مقبول و مأخوذ خود را بررسی کند تا دریابد که چه میزان عظیمی از آرایش متأثر از معلمان و تعلیمات آنها بوده و در عین حال چه میزان عظیمتری تابع مقبولات و مشهورات زمانه و زمینۀ خود میباشد. آنچه از این دو غربال بیرون میماند، علیالاغلب تجلی به حسب ظاهر بیطرفانه و آفاقی (همان عینی) هوای نفس است در قالب گزارههایی مدعی حکایت و بیان حقایق ناب و خالص عقلی یا عقلانی. در اینجا، همچون بسیاری از مواقع و مواقف دیگر، علاوه بر قدری تعمق و تأمل، شجاعت، صداقت و انصاف کلیدهای اصلی فتح ابواباند تا روشن کند که «و ان هم الا یخرصون»!
از طرفی دیگر، عوامان (همان غیر فیلسوفان) نیز یکایک آرا و انظار خود را مورد تعقل و تأمل قرار نمیدهند و بهشدت متأثر از محیط و معلم و خانه و جامعۀ خود هستند. جالب توجه است که بر این باور بودیم که فلاسفه آرا و انظار خود را همواره پس از تعقل و توجیه درست و درخور میپذیرند و پس از تفطن به اینکه اینطور نیست به طرز شگفت انگیزی متوجه شدیم که این باور ما هم به نوبۀ خود هیچ مبنا و شاهدی نداشته است! به عبارت دیگر، شیوۀ کار یابندهگان حقایق ناب و معرفت زلالی که خود ساخته بودیم، کموبیش و روی هم رفته شباهت قابل توجهی به شیوۀ کار خود ما دارد. آنها سخت تحت تأثیر زمینه و زمانه، آموزهها و مقبولات متداول جامعۀ خود هستند و بدین ترتیب، بسیاری از آرا و نظراتشان کاملاً تقلیدی، تلقینی و به هر حال غیرتعقلی است. ما نیز چنین هستیم و نمونه و مصداقش: باورمان نسبت به شیوۀ کار فیلسوفان!
اینک جا دارد بپرسیم چه تبیینی دربارۀ این وضعیت شگفتانگیز دلالتآمیز میتوان ارایه کرد. به نظر بنده، این شباهت و مقارنت میان شیوۀ رفتار ما وشیوۀ فتار فیلسوفان، پدیدار غریبی نیست. تبیین این همسانی و همنوازی، خیلی ساده، این است که میان ما عوامان و مصنوعات حقایقیاب ما یعنی فیلسوفان، تفاوت ماهوی یا تقویمی و تکوینییی دربارۀ معرفت وجود ندارد. اگر بتوانیم لحظهیی از چنگال ساختۀ خود رهایی یابیم، به روشنی خواهیم دید که آنها مجهز به همان مشاعر و قوایی هستند که ما. به علاوه و به همان اندازه قابل توجه و تعیینکننده، آنها در همان جامعه و فرهنگی میزیند که ما. آنها همان اندازه متأثر و مولود شرایط تاریخی جامعۀ خود هستند که ما. بنابراین تفاوت ماهوی تقویمی و تکوینی وجودی و اجتماعی ـ فرهنگی میان ما وجود ندارد. تفاوت تنها از جهت میزان تأثیر این عوامل جامعهشناختی ـ تاریخی است. و همانطور که ملاحظه میشود، این تفاوت تنها در مقدار و میزان است نه در نوع.
اما یک تفاوت دیگر میان ما و مخلوقات منجیمان وجود دارد و آن اینکه ما علاوه بر اشتغالات فراوان دیگر، به تعقل میپردازیم، لیکن آنها به منزلۀ پیشه و حرفۀشان تعقل میکنند، بنابرین امید میرود دستاوردهای ایشان قابل اعتمادتر و پایدارتر باشد. اما باید اذعان کرد که حتا در اینجا هم با تفاوت نسبی مواجهایم نه با تفاوتی مطلق و یا تفاوتی مقولهیی و از جنس نوع. پس اگر بپذیریم که ما و فیلسوفان نوعاً دارای قوای فکری مشابه هستیم و به علاوه هر دو به مقدار کم یا زیادی مولود یا متأثر از عوامل جامعهشناختی و فرهنگی یکسان هستیم، در این صورت تشابه توجیهپذیری، تصویبپذیری، دفاعپذیری، خطاپذیری و نقدپذیری آرا و انظار ما و فیلسوفان تبیین خود را یافته است.
«مَا أنزَلنا علیکَ القُرآنَ لِتَشقی (۲) إلّا تَذکره لِّمَن یَخشی (۳)» سورۀ مبارکۀ طه.
«قرآن را بر تو نازل نکردیم تا به رنج افتی، قرآن را نازل نکردیم جز اینکه یاد و یادآوری باشد برای کسی که خشیت دارد.»
دو نکتۀ مهم از این دو آیۀ شریفه میتوان استنباط کرد: نخست اینکه قرآن حکیم جهت یادآوری و تذکر نازل شده است. دوم اینکه، این یادآوری و تذکّر برای آنهایی است که اهل خشیتاند. به عبارتی دیگر، قرآن حکیم برای اثبات فکر و اندیشهیی نازل نشده است: قرآن حکیم نازل شده است تا انسان را تذکّر و تنبّه دهد و او را یاد آورد! و البته، این تذکّر و تنبّه هم شامل حال همۀ انسانها نمیشود. اینطور نیست که همۀ بنیآدم آن را تذکّر و تنبّه خواهند یافت. بلکه تذکّر برای انسانهایی خواهد بود و یا برای انسانهایی مؤثّر خواهد افتاد که خشیّت دارند یا اهل خشیتاند.
آنچه به غایت مستحق توجه تاموتمام است، این دقیقه بسیار ظریف است که در این دو آیۀ شریفه، مطلقاً هیچ تصریحی یا تلویحی یا دلالتی به مباحثه و مجادله و منازعه و مناقشه و استدلال و استدلالورزی نشده است. گفته نشده یا دلالت نشده که این قرآن را نازل کردیم تا انسانهای اهل دلیل و استدلال را به بحث پیرامون عبودیت خدای رحمان و باور به یومالقیامه و عمل به صالحات دعوت کنیم تا پس از اقامۀ براهین له و علیه، انسانهای «آزاد»، «رها»، «فارغ از تعلقات»، و «رهیده از همه تمنّیات» تصمیم بگیرند که نظریههای مندرج در قرآن را بپذیرند و یا نپذیرفته سراغ نظریههای سایر مکاتب و مشارب بروند.
Comments are closed.