هراکلیت از زبان کارل پوپر

- ۲۰ قوس ۱۳۹۱

کارل پوپر، یکی از فیلسوفان و اندیشه‌ورزان قرن بیستم می‌باشد که تفکر سیاسی هراکلیت را مورد بررسی قرار داده است. هراکلیت، نخستین فیلسوف یونانی (۶ ۴۸۰ ۵۷) است که دگرگونی را اصل حاکم بر جهان می‌داند. دوره زنده‌گی او با پادشاهی داریوش هخامنشی هم‌زمان بوده است. دیدگاه او در زمینه فلسفه، با نظرات سیاسیِ او نیز در ارتباط بود.
پوپر در بررسی خود، رابطه میان افکار سیاسی و فلسفی هراکلیت و اوضاع سیاسی جامعه‌اش را تحلیل نموده است. در این زمینه، پوپر بیان داشته است که زمانه هراکلیت، دوران گذر از نظام ثابت اشرافیت به حکومت ملی یا دموکراسی بود. در جامعه اشرافی، هر یک از اعضای جامعه، پایگاه اجتماعی و اقتصادیِ مشخصی داشتند و به آن نیز راضی بودند و خرافات اعتقادی و اجتماعی نیز بر این مسأله، دامن می‌زد. هراکلیت خود شاهزاده‌یی در یکی از بخش‌های یونان بود؛ اما از آن‌جا که به مسایل و امور سیاسی علاقه‌یی نداشت، از حق جانشینیِ خود به نفع برادرش کناره‌گیری کرد. در زمان او، طرفداران حکومت ملی سعی در برقراری نظام سیاسی مورد نظر خود داشتند. هراکلیت از حکومت اشرافی حمایت می‌نمود. یک چند از فلسفه سنت‌پرستی و محافظه‌کاری دفاع کرد، اما کوشش‌های او در جهت برقراری نظام اشرافی، بی‌نتیجه بود. این ناکامی در تفکرات سیاسیِ او تأثیر زیادی گذاشت. استدلالی که هراکلیت در تحقیر حکومت ملی می‌آورد، در سفسطه‌های مدافعان خودکامه‌گی استفاده می‌شود: «توده مردم، نادان، بدنهاد و تن‌آسا و شکم‌باره و خودپرست‌اند.» او از فلسفه محافظه‌کارانه در جهت نظام اشرافیت دفاع می‌کرد. اما وقتی که اشرافیت شکست خورد، او از محافظه‌کاری و سنت‌پرستی دست برداشت و به گذرانی و ناپایداریِ امورِ جهان معتقد گشت.
مسایل سیاسی و حوادث روزگار هراکلیت در فلسفه او تأثیر نهاد؛ زیرا تشکیل حکومت ملی با منافع شخصی و اجتماعیِ او که جزوِ طبقات اشراف جامعه بود، مخالفت داشت؛ اما پوپر تأکید هراکلیت بر حکومت اشرافی را به اصالت دگرگونی و نشانه‌یی از میل درونی و ناآگاهانه او به ثبات اوضاع می‌داند و درباره او اعتقاد دارد که او در باطن می‌خواسته که اوضاع دنیا در یک حالت بماند، اما بر خلاف نظر خود را تجربه نموده و تلاش کرده تا خود را با این اندیشه تسلی دهد که دگرگونی تابع دگرگونی‌ناپذیر است.
فلسفه هراکلیت با همه تأکید به روی دگرگونی، در گردش جهان سامانی می‌بیند و چنین می‌آموزد که هر فراگرد یا جریانی در جهان از جمله خود آتش، اندازه‌یی دارد و مقصود او از اندازه، مجموع حکمت و قانون و عدل است. از دید او، سرنوشت از اصول نظم پیروی می‌کند و نشانی از خوش‌بینیِ آینده است. از این‌رو هراکلیت به ستایش جنگ و پیکار می‌پردازد؛ زیرا اعتقاد دارد که سرانجام پیروزی با عدل و خوبی‌هاست.
فیلسوفان قبل از هراکلیت، جهان را متشکل از مواد مختلف می‌دانستند. آن‌ها اعتقاد داشتند که وظیفه فلسفه در شناخت شکل جهان و مواد سازنده آن است. این فلسفه آنان، به فلسفه طبیعت معروف بود. طالس ملطی جهان را متشکل از آب و انکسیمانوس از هوا می‌دانست. اما هراکلیت تقریباً دیدگاه متفاوتی داشت، او جهان را نه مجموعه‌یی از چیزها، بلکه محصول رویدادها یا دگرگونی‌ها یا واقعیات می‌دانست. با این حال، فلسفه او نیز همانند دیگر فیلسوفان یونان، بر پایه طبیعت قرار داشت با این تفاوت که او آتش را منشای تمام امور و مواد تشکیل‌دهنده پدیده‌های جهان معرفی می‌کرد.
هراکلیت، اعتقاد فلسفیِ خود را به زنده‌گی سیاسی تعمیم می‌داد و سازمان اجتماعی را از دگرگونی، ایمن نمی‌دانست و به مردم دورانِ خود توصیه می کرد که در امور سیاسی و اجتماعی چون کودکان رفتار ننمایند که هر چیزی را که از بزرگان به ارث برده باشند، درست و مقدس می‌پندارند. بنابراین هراکلیت در امور سیاسی، بر حکومت بزرگان و نظام اشراف تأکید داشت؛ چون خود از طبقات اشراف اجتماع بود.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.