گزارشگر:روحالله یوسفزاده/ دوشنبه 12 سرطان 1396 - ۱۱ سرطان ۱۳۹۶
چاپلوسی و چرخهگیری مثل همهٔ پیشهها و شگردهای روزگار، ضمن آنکه مهارت میطلبد، شدتوضعف و آمدونیامد نیز دارد؛ یعنی خیلیها با درجات و نیاتِ متفاوت، چرخهٔ زورمندان را میگیرند و برایشان مدیحه میسرایند، اما فقط اقلیتی کوچک از آنمیان انعام مییابند و به جاه و مقام میرسند.
در افغانستانِ شدیداً مبتلا به غمِ نان، این پیشه اصلاً کهنهگی نیافته و هنوز همانند قرون و اعصار گذشته، اگر کوهی از دانش و استعداد هم داشته باشی، برای قُرب به بارگاه قدرت و یا دستکم بیمهٔ زندهگی در روزگار نامهربان، چارهیی نداری جز اینکه چرخهٔ یک بزرگ را در دست بگردانی.
اگر از اقلیتِ خوشچانسِ چرخهگیر که دایم تشویق به ادامهٔ معیشت از طریق چاپلوسی میشوند چشم بپوشانیم، اکثریت بدچانس همواره در فرایند چاپلوسی با دو گزینه و الزام روبهرو میگردند. یکی اینکه پس از هر شکست، قبلهٔ چاپلوسیِ خود را تغییر دهند و چانسِ خود را در حریم و اقلیمی جدید بیازمایند. دوم اینکه از اینهمه تلاشِ بیحاصل چنان سرخورده و سرگردان شوند که خواهناخواه به دروازهٔ غنا و آزادهگی و اناالحقگویی برسند.
اما اگر از این اکثریتِ مواجه با دو گزینه نیز بگذریم، جمعیتی بسیار کوچک هم در میان نوعِ انسان و در میانِ ما افغانستانیها وجود دارد که ذاتاً با چرخهگیری و چاپلوسی بیگانهاند. این عده حتا اگر در فقر و محرومیت جان دهند نیز راضی به سفلهگی و رقاصی در خوان نعمتِ قدرتمندان نمیشوند. اینها میخواهند اگر از جایی مزد و پاداشی دریافت میکنند، آن را با گردنِ فراز و وجدان راحت و در دایرهٔ آدمیت بهدست آورند و به مصرف برسانند. چنین توقع و آرمانی، همواره باعث میشود که آنها از بسیاری از سفرههای رنگین و مقامهای امن صرف نظر کنند.
نکتهٔ دردناک اینکه: این عده در زمان حیاتشان کمتر در معرضِ دید و تحسینِ عمومی قرار میگیرند و چه بسا پس از مرگشان نیز ناشناخته میمانند.
حالا در یک نتیجهگیری کُلی، ما باید حسابِ چرخهگیرانِ خوشچانس و بدچانس، تازهکار و کهنهکار و نیز حساب چرخهگیرانی که بهتدریج آزاده میشوند و آنهایی که ابداً اصلاح نمیپذیرند و تا واپسیننفس چرخه میگیرند و به نرخِ روز قبله عوض میکنند و حساب آنهایی که اصالتاً آزادهطبع و بلندهمت اند و هیچ متاعِ دلکشی که از طریق چاپلوسی بهدست آید را نمیپذیرند، از هم جدا کنیـم.
در پهلوی اینها، یک نکتهٔ دیگر را هم باید مد نظر داشت که برخیها – درست یا نادرست – کسی را از صمیم قلب دوست دارند و او را چشمهٔ خصایلِ نیک میپندارند و بیآنکه چشمداشتی به انعام و پاداشِ او داشته باشند، مدحش را میگویند و مینویسند. اینها حتا اگر اشتباه کنند، حسابشان از چاپلوسان و اجیرانِ کاسهلیس جداست.
همهٔ این احتمالات را برای این در نظر باید داشت تا قضاوتهایمان در مورد دوستان و اطرافیان و نیز نوع نگاهمان به جامعه و محیط پیرامونمان از سیاهی و سفیدیِ محض بیرون شود و به این ترتیب، درشتیِ کمتر و عدالتِ بیشتری در گفتار و کردارمان هویدا گردد.
دنیـای سیاه و سفید، دنیای قطعیت و سختگیریست، اما دنیای رنگینکمانی، دنیای احتمالات و نرمش است. در همین مورد چاپلوسی و چرخهگیری اگر زیاد سختگیری کنیم، داغِ آن بر پیشانی اکثریتِ قریب به اتفاقمان خواهد خورد و دیگر هیچ راهی برای اصلاح و آزادهگی باقی نخواهد ماند.
برای مبارزه با چاپلوسی و چرخهگیری، سزاوار است پیش از حمله بر اشخاص چاپلوس، بر خاستگاه آن، فرهنگِ چاپلوسی و بسترهای هموارش در جامعه حمله کنیم. زیرا تا وقتی که این فرهنگ و این خاستگاه و این بستر وجود دارد، آدمهای چاپلوس خودبهخود و بلاوقفه زاده و پرورده میشوند.
Comments are closed.