گزارشگر:چهارشنبه 14 سرطان 1396 - ۱۳ سرطان ۱۳۹۶
بخش سیونهــم/
سفر به چترال
در زمان مقاومت ملی، در سال ۱۳۷۶ خورشیدی، به مدتِ کوتاهی برای دیدن خانواده به کابل آمدم؛ طالبان راه شمالی را مسدود کرده بودند و من به علتِ بندش راه، یکماه در کابل ماندم. در خانۀ خُسرم، قاضی محمدعظیم، بودوباش داشتم. روزی دروازه زده شد و گفتند که کسی تو را کار دارد.
تعجب کردم؛ زیرا من مخفیانه به کابل آمده بودم و هیچکس از خویشاوندان از آمدنم به کابل آگاه نبود. پرسیدم کی است. گفتند شخصی به نام دادخدا.
بیرون شدم و با چهرهیی آشنا روبهرو گشتم؛ کسی که قبلاً در شرکت هوایی آریانا وظیفه داشت. بعد از سلاموعلیک به خانه دعوتش کردم، نپذیرفت و گفت کار دارم و فردا باز میآیم.
دادخدا گفت: آمرصاحب از خودت خواسته که رحیم رفعت، ترجمان ببرک کارمل و داکتر نجیبالله رؤسای جمهورِ گذشتۀ افغانستان را به پنجشیر انتقال دهی؛ کاری بسیار مهم است.
با رحیم رفعت شناخت قبلی داشتم، شب خانهاش رفتم و موضوع را با ایشان مطرح کردم.
رفعت گفت: من یک سلسله اسناد مهم با خود دارم، آنها را به خودت تسلیم میکنم، شاید رفتنِ من آنقدر مهم نباشد، و دیگر اینکه من تازه بهحیث ترجمان رییس صلیبِ سرخ تعیین شدهام، اگر در پنجشیر دیر بمانم، وظیفۀ خود را از دست میدهم. یادت باشد اسنادی که من به تو میدهم، مستقیم به آمرصاحب بدهی و در راه اسناد را طالبان از نزدت نگیرند.
به رفعت گفتم: شخص ارتباطییی که آمده، میگوید رفتنِ خودت بسیار ضرور است؛ شخص آمرصاحب شما را کار دارد.
رفعت گفت: فردا بعد از مشوره با خانواده، گپ میزنیم.
رحیم رفعت تازه زنِ دوم گرفته بود، زن اول و فرزندانش سالها بود که بیرون از کشور زندهگی میکردند.
فردای آنروز، خانهاش رفتم. او بعد از تشریح وضعیتِ جبهات که در آن روزها جنگهای سختی بین طالبان و نیروهای احمدشاه مسعود در شمال کابل جریان داشت، گفت: موترهای صلیب سرخ هر روز مرده میآورند، بعد گفت که من تصمیمِ خود را گرفتهام و فردا بخیر میرویم. یکی از آرزوهای دیرینم، همراهی با احمدشاه مسعود مردِ بزرگ تاریخ افغانستان بود، حال همین فرصت فرا رسیده، صلیب سرخ و معاش بلندش به من مهم نیست، بلکه دیدار مسعود برایم باارزش است!
به تاریخ ۱۲ سرطان ۱۳۷۶ خورشیدی، از کابل همراه با رحیم رفعت، و با گرفتن تعدادی از اوراق و کتابها، جانب پشاور پاکستان حرکت کردیم. ابتدا به منطقۀ پل محمودخان رفتیم و در آنجا بعد از تلاشی بدنی توسط طالبان، به موترهای ننگرهار سوار شدیم. بعد از چند ساعت حرکت، به پشاور رسیدیم و در هوتلی شب را گذشتانده و فردای آن در جستوجوی موترهای چترال شدیم، تا از آنطریق با گذشتن از بدخشان، وارد درۀ پنجشیر شویم.
در پشاور پاکستان به جستوجوی تلیفونخانه بودیم تا با بیرون از افغانستان تماس بگیریم که آقای حمید حامی قاریزاده را دیدیم. او بعدها رییس دفتر معاون اولِ رییسجمهور کرزی ـ احمدضیا مسعود ـ شد. قاریزاده اصرار کرد که به منزلشان برویم؛ اما ما وقتِ رفتن به جایی را نداشتیم.
رحیم رفعت آدمی خوشقلب، ساده و صادق بود که فکر میکرد پاکستانیها نیز مانندِ او احمدشاه مسعود را دوست دارند؛ در تلیفونخانه زمانی که با زن و اولادِ خود در بیرون از افغانستان صحبت میکرد، به آنها گفت: “مرا آمرصاحب به پنجشیر خواسته و بخیر فردا پنجشیر میروم”. زمانی که از تلیفونخانه بیرون شد، به رفعت گفتم: بسیار اشتباه کردی، چرا نام مسعود و پنجشیر را گرفتی، در اینجا آیاسآی حاکم است، حتماً ما زیرِ تعقیب قرار میگیریم. رفعت بسیار وارخطا شد و با سرعت، هر دو آنجا را ترک کردیم.
به هوتل رفتیم. یک نفر از دوستان من، به هوتل آمد و گفت: اگر شما یک روزِ دیگر در این هوتل بودوباش کنید، استخبارات شما را گرفتار میکند. بسیار ناراحت شدیم و بار و بسترۀ خود را گرفته، راهی خانۀ خالهام که در آن نزدیکیها بود، شده و شب را بدون دغدغه در آنجا گذشتاندیم. صبحِ وقت نیز به سمتِ چترال حرکت کردیم. بعد از گذشت حدود ده ساعت، درۀ چترال را طی کردیم و وقتی به شاهسلیم رسیدیم، به وسیلۀ اسپ راه را پیمودیم.
Comments are closed.