احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:عبدالودود عارف/ شنبه 24 سرطان 1396 - ۲۳ سرطان ۱۳۹۶
بخش پنجم و پایانی/
سوریه
سوریه بهسان مصر، از مهمترین پایگاههای فکری در جهان عرب شمرده میشود. این سرزمین از روزگار قدیم بدینسو، محلِ گفتوگوهای فرقههای کلامی و جدال طیفهای مختلفِ فکری به شمار میرود. اگر حرکتِ سلفیت به رهبری محمد بن عبدالوهاب را امتدادِ همان حرکت اصلاحیِ ابن تیمیه و شاگردش ابن قیم بدانیم، پس نخستین حرکت اصلاح دینی در جهان اسلام از این سرزمین سر برآورده است. سوریه تحت حاکمیتِ حکومت عثمانی قرار داشت و استبداد سیاسیِ حاکمان عثمانی موجب شد که متجددانِ سوری استبدادستیزی را در سرلوحۀ فعالیتهای اصلاحی خویش قرار دهند.
عبدالرحمن کواکبی (۱۹۰۲-۱۸۵۴) و رشید رضا (۱۹۳۵-۱۸۶۵) دو تن از اصلاحطلبان سوری که از شاگردان نامور شیخ محمد عبده به شمار میرفتند، تلاشهای خستهگیناپذیری در راه اصلاح اندیشۀ اسلامی از زنجیرهای اوهام و خرفات و بیداری ملتهای مسلمان به خرج دادند؛ اما در آن زمان مباحثِ جدید به پایهیی که امروزه مورد بررسی قرار میگیرد و صفکشیهای گروهی متخاصم با گرایشهای ناشناخته در تاریخ اندیشۀ اسلامی هنوز شکل نگرفته بود. در نتیجه، افکار هر دو متفکر فوق را میتوان در چارچوب سنت مورد بررسی قرار داد. در اواخر قرن بیستم بود که تنور تقابل میان علمای سنتی و گروههای روشنفکر سکولار گرمتر شد و هر گروه برای تأیید رویکردهای خود به مبانی معرفتشناختی مورد اعتماد خویش تکیه میکرد. هنگامی که افرادی در جهان اسلام و دستهیی از مستشرقان وثاقت تاریخی و حجیت شرعیِ سنت پیامبر را به حیث یکی از منابع معرفتیِ شریعت اسلامی به پرسش کشیدند، دکتور مصطفی سباعی از علمای بلندآوازۀ سوریه و از اعضای برجستۀ اخوانالمسلمین در سوریه، برای مقابله با گروههای مدرنیست، کتاب «السنه و مکانتها فی التشریع الاسلامی» را نوشت. از دیگر علمای سنتی سوریه میتوان به دکتور سعید رمضان البوطی اشاره کرد که هرچند سخت به سنتِ دینی وفادار بود، اما از مخالفان سرسختِ حرکتِ سلفیت به شمار میرود.
اما مهمترین متفکر متجدد در سوریه که دارای پروژۀ فکری خاص در جهان اسلام و دارای سبک ویژه در بررسی قرآن میباشد، دکتور محمد شحرور است. شحرور با یک طرح نو، سقف پژوهشهای سنتی دینی و به خصوص نظریۀ حاکم بر تفسیر قرآن و شیوههای بررسی قصههای قرآنی را شگافت. او در سال ۱۹۳۸ در دمشق به دنیا آمد و در سال ۱۹۷۲ دکتورای خود را در رشتۀ مهندسی بهدست آورد؛ اما پژوهشهای خود را در عرصۀ علوم اسلامی دنبال کرد و مجموعه کتابهایی را تحت عنوان «دراسات إسلامیه معاصره» نوشت. مهمترین آثار شحرور را میتوان چنین برشمرد: «الکتاب والقرآن، الاسلام والایمان – منظومه القدیمه، نحو اصول جدیده للفقه الاسلامی، القصص القرآنی- قراءه معاصره، السنه الرسولیه والسنه النبویه- رؤیه جدیده، الدین والسلطه- قراءه معاصره للحاکمیه.»
از مناقشهبرانگیزترین نوشتههای شحرور، همان کتاب معروفِ وی «الکتاب والقرآن» که انتقادات زیادی را در برداشته است، میباشد. او در این کتاب روش جدیدی برای بررسی قرآن ارایه نموده و مفاهیم قرآنی را به گونۀ جدیدی مورد تفسیر قرار میدهد. شحرور در این کتاب، نخست میان کتاب و قرآن تفکیک قایل میشود. او قرآن را کتاب مادی و تاریخی میانگارد که مقولاتی چون اخلاق و تقوا را احتوا نکرده و عباراتی که فقها دربارۀ آن اجماع نمودهاند و یا جمهور چنین میگویند را با آن منطبق نمیداند. وی اسباب نزول را که مفسرین برای آیات قرآن ذکر میکنند، برای قرآن ندانسته، بلکه اسباب نزول را بر کتاب قابل انطباق میداند. شحرور میگوید: قرآن برای فرق میان حق و باطل آمده، درحالیکه کتاب برای تمایز میان حلال و حرام فرود آمده است. او آیاتی را که در قرآن به لفظ “یا أیها النبی” خطاب صورت گرفته، احکام شرعی نمیداند؛ بلکه آن را حالاتی خاص برای پیامبر و یا تعلیمات عامهیی میشمارد که تشریعی نمیباشند. همچنان دیدگاههای وی در مورد مفاهیم رسالت و نبوت با فهم علمای گذشته مغایرت تمام دارد. شحرور در کتاب «القصص القرآنی»ِ خود منهج جدیدی دربارۀ داستانهای قرآن بهدست میدهد که بایستی با معیارهای علمی جدید سازگار درآید و از همین جهت، وی میراثِ بهجا مانده از علمای گذشته را در اینجا نیز به نقد میگیرد.
المغرب
جدال سنت و تجدد در جهان اسلام که موجب شکلگیری نحلههای فکری جدید و نگرشهای مدرن پیرامون اندیشۀ اسلامی گردید، المغرب را نیز درنوردید. از اینکه المغرب در همجواری اروپا قرار داشت، بالطبع اندیشههای جدید پیرامون تمدن اسلامی و تمدن غربی و ویژهگیهای آن در این کشور شکل گرفت. اصالتاً اندیشۀ حاکم و گفتمان غالب در محافل علمی اندیشمندان مراکشی همان گفتمان سنتی از شریعت میباشد؛ اما فضای بهوجود آمده در سایۀ اندیشههای مدرن، مانع شکلگیری قرائتهای تازه پیرامون اندیشۀ اسلامی نگردید. در اینجا زندهگی و افکار مهمترین نمایندۀ تجددخواهان المغربی را که محمد عابد الجابری میباشد، به معرفی میگیریم.
محمد عابد الجابری متفکر بلندآوازۀ مغربی، از صاحبان پروژۀ فکری خاص در جهان عرب شمرده میشود که در سال ۱۹۳۶ در شرق المغرب و در خط مرزی میان المغرب و الجزایر که فرانسویها آن را ترسیم نموده بودند، به دنیا آمد. او دیپلوم خود را در رشتۀ فلسفه، در سال ۱۹۶۷ و دکتورای خود را در سال۱۹۷۰ از دانشکدۀ ادبیات دانشگاه رباط المغرب بهدست آورد. پروژۀ فکری جابری، نقد عقل عربی است. او در نخست، عقل عربی را از لحاظ بنیانهای فرهنگی، لغوی و مکوناتِ آن به تحلیل میگیرد و از عصر تدوین آغاز میکند، سپس به بررسی عقل سیاسی و در نهایت به عقل اخلاقی میرسد. جابری مبتکر اصطلاح العقل المستقبل (عقل آینده) است که نقش این عقل از دیدگاه وی در قضایای تمدنی بزرگ بعید به نظر میرسد. او در محور پروژۀ فکری خود که همان نقد عقل عربی است، نزدیک به ۳۰ نوشته دارد که مهمترین آنها قرار ذیل اند: نحن والتراث، تکوین العقل العربی، بنیه العقل العربی، العقل السیاسی العربی، العقل الاخلاقی العربی.
وی در این پروژۀ فکری خود بر آن است که میتوان با نقد عقل عربی، زمینه را برای قرائت علمی و آگاهانه از میراث مهیا کرد. جابری عقل عربی را نتیجۀ فرهنگی میداند که بر سه نظام معرفتی استوار میباشد: نظام زبان عربی، نظام غنوسی ایرانی هرمسی یا عرفان و نظام عقلی یونانی یا برهان.
جابری با پژوهشهای خود در عقل عربی میخواهد این نتیجهگیری را برای همکیشانِ خود ابلاغ کند که عقل عربی امروزه نیازمند اعادۀ ابتکار و خلاقیت میباشد. جابری علاوه بر نوشتن آثاری پیرامون خط فکریاش، موضعگیریهایی در مورد سنت دینی نیز از خود بهجا گذاشته است. کتابهایی همچون: مدخل الی القرآن در سه جلد، فهم القرآن الحکیم در سه جزء، التراث والحداثه، الدین والدوله وتطبیق الشریعه.
جابری در سال۲۰۱۰ پدرود حیات گفت.
ایران
جدال جریانهای سنتگرا و تجددخواه در کشور ایران، به پایۀ مصر پُرشور و گرم بوده است. قبل از انقلاب اسلامی در ایران که به سال ۱۹۷۹ اتفاق افتاد؛ سه جریان مهم فکری در این کشور فعالیت مینمود. جریان نخست روحانیان سنتی بودند که پایگاه اصلی آنان را حوزههای علمیه تشکیل میداد. این گروه در تفسیر شریعت به روش مدرن دلچسپی نداشته و از چارچوبهای روش تفسیر متون دینی به سبک سنتی آن فراتر نمیروند. از برازندهترین شخصیتهای این طیف میتوان به مرتضی مطهری (۱۹۷۹-۱۹۲۰) اشاره کرد. مطهری بیتردید از پُرکارترین اندیشمندان ایرانی است که با فربه کردنِ وجهۀ فقهی و حقوقی اسلام، تلاش کرد که شایستهگی آن را در حاکمیت به سرنوشت بشر در ابعاد سیاسی، اخلاقی، اعتقادی، اجتماعی و اقتصادی به اثبات رساند. جریان دوم، روشنفکران مارکسیست بودند که در محور حزب توده جمع شده و حاکمیت اندیشۀ دینی در جامعه را برنمیتابیدند. از مهمترین چهرههای این جریان میشود به احسان طبری و تقی ارانی اشاره کرد. جریان سوم، روشنفکرانی بودند که به اسلام وفادار بودند، اما قرائت سنتی از آن را زیر سوال برده و تلقی آنان از دین و شریعت با جریان سنتی روحانیت متفاوت بود. علی شریعتی و مهدی بازرگان از چهرههای ماندگار این جریان شمرده میشوند. شریعتی که دانشآموختۀ جامعهشناسی بود، از آموزۀ این علم برای تفسیر اندیشۀ اسلامی بهره جست و با تفسیر انقلابی از اسلام از یکطرف رژیم شهنشاهی را علیه خود شوراند و از جانب دیگر، بخش اعظم جامعۀ روحانیت که با قرائت وی از اسلام سرِ سازگاری نداشتند نیز به مخالفت با او برخاستند. گروه روشنفکران دینی و نواندیشان در شریعت نیز شریعتی را (که بعدها معلم انقلاب نام گرفت) برای ایدیولوژیک کردنِ دین مورد حمله قرار دادند.
اما در سالهای بعد از انقلاب، گروه موسوم به روشنفکران دینی با هجوم گسترده به قرائت مرسوم و سنتی از اسلام، موقعیت تاریخی دینداران سنتی و مرجع روحانیت را در ایران به چالش کشیدند. هدف روشنفکران دینی این است که در فضای تقابل میان سنت و تجدد، با خوانش مدرن از دین، آن را با نیازهای عصر جدید سازگار نموده و راه میانه را بین این دو مقوله (سنت و تجدد) برگزینند. ما در اینجا به گونۀ نمونه برخی از پیشتازان جریان روشنفکری دینی را به معرفی میگیریم.
عبدالکریم سروش (متولد ۱۹۴۲) از برجستهترین چهرههای روشنفکرانِ دینی در ایران است که دیدگاههای تجددگرایانۀ او پیرامون قرآن ـ مفاهیمی چون وحی، نبوت، شریعت و نظریاتِ او در مورد سازگاری اسلام و دموکراسی ـ وی را به مناقشهبرانگیزترین متفکر در سطح جهان اسلام مبدل نموده است. سروش در تفسیر مادی از وحی و نبوت با محمد ارکون، نصر حامد ابوزید و حسن حنفی همسو است؛ هرچند که به گفتۀ دکتور محمد عماره، آن را در پوستین عرفانی و صوفیانه ارایه میکند. سروش که نظریهپردازی برجسته در موضوع اسلام و مدرنیته است، با نوشتن کتابهایی همچون «بسط تجربۀ نبوی، صراطهای مستقیم، قبض و بسط تئوریک شریعت» قرائت تازهیی از مفاهیم شرعی به دست داد و با بهکارگیری دانشهای غربی برای تعبیر مفاهیم دینی، در تلاش شکستن حصار فهم رسمی از اسلام میباشد.
یکی دیگر از افراد برجستۀ این جریان، مجتهد شبستری (متولد ۱۹۳۹) الهیدان و روحانی برجستۀ ایرانی است که به کسوتِ روشنفکر دینی درآمده است. شبستری با وامگیری از الهیات مسیحی و هرمنوتیک غربی، به تفسیر قرآن رفت و به گفتۀ خودش، از این طریق میخواهد بنیانهای دین را استوار نگه دارد.
برخلاف دو فرد گذشته، محسن کدیور ( متولد ۱۹۵۹) از روشنفکران دینی ایرانی در تلاش همگامسازی شریعت با حقوق بشر مدرن است. کدیور برای رسیدن به این هدف خود، تلاش میورزد تفسیر تازهیی از آنچه نظام حقوقی اسلام خوانده میشود، ارایه کند که با مفاهیم کلیدی حقوق بشری در جهان معاصر سازگار درآید. او در نهایت، آنچه را که فقها آن را نظام حقوقی اسلام میخوانند، هنجار اخلاقی میخواند. این تلقی وی موجب میشود که دستورهای اسلام پیرامون حدود را تنها ارزشهای اخلاقی به شمار آوریم که هیچ الزامی در آن در کار نیست، بلکه مسلمانان در انجام آن مختار قرار میگیرند.
برخی دیگر از روشنفکران ایرانی نظیر مصطفی ملکیان، دین را به اخلاقیات فرو میکاهند. ملکیان معتقد است که در منهای دین نیز میتوان به معنویات دست یافت و به همین علت، او معنویتِ فراتر از دین را به محافل علمی روشنفکری در ایران کشاند.
در اینجا بهخاطر جلوگیری از به درازا کشیده شدن سخن، از معرفی آرای متفکران ایرانیِ دیگر همچون اکبر گنجی، حسن یوسفی اشکوری، سد حسین نصر و رضا داوری اردکانی میگذریم.
افغانستان
در جامعۀ بسته و سنتی افغانستان، جریانهای فکریِ تازه رونق چندانی نداشته است. هرچند نمیتوان گفت که رگههای تجددخواهی در این سرزمین وجود نداشته است؛ اما بهجرأت میتوان اظهار داشت که ما در افغانستان یک جریانِ منسجم و با مبانیِ فکریِ نظاممند که در پی نقد سنتِ دینی باشد، سراغ نداریم. روشنفکران افغان، محمود طرزی را نخستین متجددی میدانند که با جریانهای نوگرا در سایر کشورها آشنایی داشته و از طریق نشریاتی خواسته است تا دستکم محافل علمی را در افغانستان با رویکردهای تازه آشنا کند. اما از طرزی کارنامۀ شایانی که بتوان گفت او با یک پشتوانۀ فکری به این کار مبادرت ورزیده، به جا نمانده است. استاد صلاحالدین سلجوقی که بیتردید از اندیشمندان و متفکران برازندۀ این خطه و از نوادر قرن بیستم در دنیای اسلام به شمار میرفت، به گمان بنده نخستین کسی است که محافل علمیِ ما را با افکار جدیدِ برخاسته از غرب و آرای متفکرانِ کشورهای عربی آشنا ساخت. او برای جلوگیری از افکار الحادی در میان نسل جوان کشور، کتاب گرانسنگ «تجلی خدا در آفاق و انفس» را نوشت. ارزش این کتاب در وهلۀ نخست، پاسخ علمی به جریانهای خداناباور میباشد که در جای خود فوقالعاده ارزشمند است؛ اما یکی از ارزشهای دیگر این کتاب در این است که مکاتب غربی و رویکردهای تازه پیرامون انسان، خدا و جهان را در جامعۀ عقبافتادۀ علمی افغانستان به معرفی میگیرد. کتاب «تقویم انسان» سلجوقی در نوعِ خود اثری ارزشمند است در سطح جهان اسلام. در آن برهۀ تاریخی، کتابی به چنین شیوایی کمتر یافت میشود. جریان مشروطهخواهان در افغانستان نیز برای روشنگری و وارد کردن تغییراتی حداقل در بخش سیاسی تلاشهایی به خرچ دادند، اما این جریان نیز یک رویکرد مشخص دربارۀ نقد سنتِ جاافتاده در کشور در دست نداشتند. در کُل، ما در افغانستان چه در گروههای سنتی و چه در طیفهای تجددخواه (چه دینمدار و چه مارکسیست)، با ادبیات غنییی که بتواند نوع نگرش آنان را به گونۀ علمی تبیین کند، مواجه نیستیم.
با اینهمه اما گمان میکنم بعد از روی کار آمدنِ دولت مدرن در افغانستان به سال ۲۰۰۱ و تصویب قانون اساسی مبتنی بر دموکراسی و ارزشهای حقوق بشری که گهگاهی تضاد مفاهیم در این قانون اساسی، جریانهای نوخواه و سنتی را به پرخاش وا میدارد، جریانهایی در راستای نقد سنت و رویکردهای جدید دربارۀ ارزشهای سنتی در حالِ شکلگیری است. اندیشمندانِ افغانستانی در یک دهۀ اخیر با دستمایه قرار دادن آرای متجددانِ عرب و روششناختی غربی، به مصاف جامعۀ روحانیت و قرائت رسمی از شریعت شتافتند و از طریق برنامههای تلویزیونی، رادیویی و نوشتن آثاری در تلاش اند که حلقۀ مستحکمِ گفتمان غالب دینی را بشکنند.
سایر کشورهای اسلامی
به غیر از کشورهای نامبرده، در سایر کشورهای اسلامی نیز جدالِ سنتگرایان و متجددان، کموبیش به چشم دیده میشود. این جدالها نیز زمینه را برای قرائتهای تازه از شریعت فراهم نمود. در هند سر سید احمدخان (۱۸۹۸-۱۸۱۷) با رویکرد طبیعتمحورانه به تفسیر قرآن شتافت و از این طریق، میراث کهن اسلامی را در بخش تفسیر قرآن مورد بازاندیشی قرار داد.
در پاکستان رفعت حسن (متولد ۱۹۴۳) به خوانش فمینیستی از آیاتِ قرآنی روی آورد و از این طریق، برابری میان دو جنسِ زن ومرد را به اثبات رسانید.
در اندونزی متفکرانی همچون: نور خالص مجید، عبدالرحمن وحید، احمد واهب و منور سادزالی به شیوههای گوناگون میراث اسلامی را مورد بازاندیشی قرار داده و از این راه، تفکر حاکم بر اندیشۀ اسلامی در اندونزی را وارد مسیری تازه نمودند.
آنچه در این مقاله گنجانیده شد، سرگذشتِ کوتاهی بود از رویکردهای تازه در بستر اندیشۀ اسلامی که در زیر سایۀ مناقشاتِ جناح سنتی ـ که شیوههای مدرن را در بررسی اندیشۀ اسلامی نمیپذیرند ـ و جناح متجدد ـ که با استفاده از علوم انسانی و روشهای تازهبهوجودآمده در دنیای علم به بررسی اندیشۀ دینی میپردازند ـ شکل گرفتهاند. آوردنِ دیدگاههای فوق، به معنی موافقتِ نویسندۀ این سطور با آنها نیست.
منابع
۱ـ البهی، الدکتور محمد. الفکر الاسلامی الحدیث وصلته بالاستعمار الغربی. (مصر) طبع دوازدهم. ناشر مکتبه وهبه. سال:۱۹۸۵
۲ـ ابوزید، نصر حامد. اصلاح اندیشۀ اسلامی(تحلیلی ـ تاریخی ـ انتقادی) مترجم: یاسر میردامادی. ناشر: توانا
۳ـ ابوزید، نصر حامد ابوزید. مفهوم النص. طبع اول. ناشر: المرکز الثقافی العربی. سال: ۲۰۱۴
۴ـ شحرور، الدکتور محمد. الکتاب والقرآن. (دمشق) الاهالی للطباعه والنشر والتوزیع
۵ـ امیری، علی. خواب خرد. (کابل) چاپ اول. انتشارات امیری. سال: ۱۳۹۱
۶ـ اشرفی، عبدالمجید. اسلام و مدرنیته. مترجم: مهدی مهریزی. نشر: وزارت ارشاد ایران
۷ـ عنایت، حمید. سیری در اندیشۀ سیاسی عرب. چاپ دوازدهم. موسسۀ انتشارات امیرکبیر.
۸ـ عماره، دکتور محمد. تأویل بیهوده. مترجم: یاسین عبدی. چاپ: اول. ناشر: آراس. سال: ۱۳۹۴
۹ـ مجلۀ المجتمع. شماره ۲۰۹٫ اپریل ۲۰۱۶٫
Comments are closed.