احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:حلیمه حسینی - ۲۱ قوس ۱۳۹۱
نشست پاریس چه دستاوردی را به دنبال خواهد داشت آنهم در صورتی که طالبان هنوز مُصرانه بر مواضعِ خود ایستادهاند و آنچه را هم که میخواهند، به قیمتِ برباد رفتنِ تمام دستاوردهاییست که بیش از یک دهه مردم افغانستان و جامعه جهانی برای رسیدن به آنها هزینه کردند و قربانی دادند؟
نتیجه این نشستها و این گفتمانها چه خواهد بود؟ آیا جز پیچیدهتر شدنِ بازی و پروراندنِ خواستهای بیشتر در سرِ طالبان و دیگر گروههای مخالف، حاصلِ دیگری هم خواهند داشت؟
از چندسال بدینسو پیوسته صحبت از مصالحه و مذاکره با طالبان میشود و این گفتمان به عنوان استراتژیِ برتر در محافل سیاسیِ داخلی و خارجیِ ما مطرح میگردد؛ اما با توجه به همه مخالفتها و پاسخهای دندانشکنی که طالبان به این ندای صلحخواهی دادهاند، چنین نتیجه گرفته میشود که دولت افغانستان و جامعه جهانی صلح را فقط و فقط از راه ذلت و باج دادنِ بیشتر به طالبان میسر دیدهاند. اما در عصر و زمانی که عقلانیت و منطق حرفِ اول را میزند، معلوم نیست که چرا این بیمنطقی و خردگریزی هنوز هم مورد پسند و تأکید حکومت افغانستان و جامعه جهانی است؟
یکی از پاسخهای احتمالی، میتواند این باشد که دولت و جامعه جهانی از نبرد رویاروی با طالبان خسته شده و به فکر راههای دیپلماتیک برای مهار طالبان هستند.
باج دادنِ هر روزه به طالبان، آزادی سران و اعضای فعال آنها، گشایش دفتر و اعطای بودجههای میلیارددالریِ آشکار و پنهان به انواع و بهانههای گوناگون به مخالفان مسلح دولت و همچنین وعده جدید شورای عالی صلح به طالبان مبنی بر ورود آنها به هرمِ قدرت و کسب چوکیها و مناصب بلند دولتی، و از سوی دیگر انفجار و انتحار و سوءقصدهای سازماندهیشده به جان افراد کلیدی کشور، همه نشانگرِ یک پارادوکسِ کلان میان خواستِ دولت افغانستان و جامعه جهانی و واقعیتهای جاری در چهارطرفِ این کشور هستند.
حال باید دید که در پاریس با حضور نمایندهگان رسمی طالبان، چه اتفاقی خواهد افتاد.
هرچند که گفته شده است این نشست جنبه سیاسی ندارد و فقط برای تحقیق و گفتوگو و پژوهش است؛ اما بدون شک همین نشستها میتوانند درونمایه مطالبات، پیمانها و توافقنامههای بعدی را تشکیل دهند. پس اینکه چه کسانی در آنجا حضور خواهند داشت و با چه اجندایی بر سر میز مذاکره و مفاهمه با طالبان خواهند نشست، از اهمیت بهسزایی برخوردار میباشد.
اکنون که شورای عالی صلح به خواست حکومت افغانستان و جامعه جهانی، وعده و وعیدهایی را به طالبان میدهد که در آینده نزدیک آنها را در ردهها و پستهای کلیدیِ دولتی جابهجا خواهند ساخت و قدرتشان را در هرم قدرتِ افغانستان تثبیت خواهند نمود، باید دید که چهگونه خواهیم توانست تعادلی میان خواستهای طالبان، تثبیت قدرت آنها و همچنین حفاظت از ریشههای سست و قوامنیافته دموکراسی در کشور به وجود آوریم.
شاید امروز بیشترین ترس شامل حال زنان و دخترانی باشد که در طول یک دهه گذشته تلاش فراوان کردهاند ورق را به نفعِ خود و همنوعانِ خویش برگردانند و برای احقاق حقوق زنانِ افغانستان اقدام کنند.
اما با روی کار آمدنِ طالبان و نمایندهگان آنها در بدنه دولت، بدون شک حل این پارادوکسها بحرانآفرین واقع خواهد شد؛ طالبانی که قصدِ آنها از بودن در قدرت و مناصب بلند دولتی، ترویج و تثبیت ایدیولوژیِ خودشان است و مردمی که چشم به انتخابات آینده دوختهاند تا انتقال مسالمتآمیز قدرت را از حلقه حاکم به کسانی که بهحق خدمتگزارِ آنان هستند، رقم بزنند. درست در یک چنین وضعیتی، آیا حضور طالبان در قدرت میتواند بحران افغانستان را حل کند؟
طالبانی که امروز رسماً قدرتی بهدست ندارند و تا این حد میتوانند قدرتمندانه عملیاتهای خود را سازماندهی کنند و در تمام نظام و دستگاه دولتی رخنه نمایند، آیا با اخذ رسمیِ پست و مقام دولتی، میتوانند نگاهِ خود را نسبت به مسایل تغییر دهند؟ آیا آنها با بودن در بدنه دولت، انعطاف بیشتری نسبت به مسایل و قضایا از خود نشان خواهند داد، یا اینکه تمام معادلات بزرگوارانی که همهنوع باج دادن را تجربه کردند و اینک با پیشکش کردنِ ملت و دولت به طالبان میخواهند وفاداری و درایتِ خود را ثابت کنند، وارونه میگردد و ما خود با دستانِ خویش قدرتی را که یک دهه پیش با زورِ جامعه جهانی و ناتو از همین طالبان گرفته بودیم، به آنها بازمیگردانیم؟
امروز از همه کسانی که نظریهها و راهکارهایی از این دست را پیشکش میکنند، باید پرسید که اگر راهی جز بودن طالبان در قدرت برای رسیدن به صلح و ثبات در افغانستان وجود نداشته و ندارد، چرا بیش از یک دهه هزینههای مالی و انسانی را بر این ملت تحمیل کردید تا بتوانیم فضایی دموکراتیک و اسلامی بهدور از افراطگراییها داشته باشیم؟ چه کسی پاسخگوی اینهمه هزینه و قربانی خواهد بود؟
آیا وقت آن نرسیده که به اشتباهِ خود واقف شوند و در سایهروشنِ حقایق و واقعیتها، دست از خودخواهیها برداشته و صادقانه اعتراف کنند که دشمنان قسمخورده این نظام و این مردم، هرگز برای این ملت دل نخواهند سوزاند و برای این ملت و ثبات و آرامشِ آن، نگران نخواهند بود؟
آیا واقعاً تنها سهمِ ما از تعیین سرنوشتِ خویش، نظاره کردنِ بازیهاییست که در یکطرف هر روز بر اهمیت و قدرتِ طالبان میافزایند و در دیگرسو، سازمانهای دولتی و غیردولتی را با صرف هزینههای گزاف، مشغول مبارزه با طالبان و بنیادگرایی میکنند و در آیندهیی نزدیک هم طالبان را یک بار دیگر به حکومت مینشانند؟…
خود قضاوت کنید که دورنمای افغانستانی چنین بینظم و ناهمگون، چه خواهد بود.
حلیمه حسینی
نشست پاریس چه دستاوردی را به دنبال خواهد داشت آنهم در صورتی که طالبان هنوز مُصرانه بر مواضعِ خود ایستادهاند و آنچه را هم که میخواهند، به قیمتِ برباد رفتنِ تمام دستاوردهاییست که بیش از یک دهه مردم افغانستان و جامعه جهانی برای رسیدن به آنها هزینه کردند و قربانی دادند؟
نتیجه این نشستها و این گفتمانها چه خواهد بود؟ آیا جز پیچیدهتر شدنِ بازی و پروراندنِ خواستهای بیشتر در سرِ طالبان و دیگر گروههای مخالف، حاصلِ دیگری هم خواهند داشت؟
از چندسال بدینسو پیوسته صحبت از مصالحه و مذاکره با طالبان میشود و این گفتمان به عنوان استراتژیِ برتر در محافل سیاسیِ داخلی و خارجیِ ما مطرح میگردد؛ اما با توجه به همه مخالفتها و پاسخهای دندانشکنی که طالبان به این ندای صلحخواهی دادهاند، چنین نتیجه گرفته میشود که دولت افغانستان و جامعه جهانی صلح را فقط و فقط از راه ذلت و باج دادنِ بیشتر به طالبان میسر دیدهاند. اما در عصر و زمانی که عقلانیت و منطق حرفِ اول را میزند، معلوم نیست که چرا این بیمنطقی و خردگریزی هنوز هم مورد پسند و تأکید حکومت افغانستان و جامعه جهانی است؟
یکی از پاسخهای احتمالی، میتواند این باشد که دولت و جامعه جهانی از نبرد رویاروی با طالبان خسته شده و به فکر راههای دیپلماتیک برای مهار طالبان هستند.
باج دادنِ هر روزه به طالبان، آزادی سران و اعضای فعال آنها، گشایش دفتر و اعطای بودجههای میلیارددالریِ آشکار و پنهان به انواع و بهانههای گوناگون به مخالفان مسلح دولت و همچنین وعده جدید شورای عالی صلح به طالبان مبنی بر ورود آنها به هرمِ قدرت و کسب چوکیها و مناصب بلند دولتی، و از سوی دیگر انفجار و انتحار و سوءقصدهای سازماندهیشده به جان افراد کلیدی کشور، همه نشانگرِ یک پارادوکسِ کلان میان خواستِ دولت افغانستان و جامعه جهانی و واقعیتهای جاری در چهارطرفِ این کشور هستند.
حال باید دید که در پاریس با حضور نمایندهگان رسمی طالبان، چه اتفاقی خواهد افتاد.
هرچند که گفته شده است این نشست جنبه سیاسی ندارد و فقط برای تحقیق و گفتوگو و پژوهش است؛ اما بدون شک همین نشستها میتوانند درونمایه مطالبات، پیمانها و توافقنامههای بعدی را تشکیل دهند. پس اینکه چه کسانی در آنجا حضور خواهند داشت و با چه اجندایی بر سر میز مذاکره و مفاهمه با طالبان خواهند نشست، از اهمیت بهسزایی برخوردار میباشد.
اکنون که شورای عالی صلح به خواست حکومت افغانستان و جامعه جهانی، وعده و وعیدهایی را به طالبان میدهد که در آینده نزدیک آنها را در ردهها و پستهای کلیدیِ دولتی جابهجا خواهند ساخت و قدرتشان را در هرم قدرتِ افغانستان تثبیت خواهند نمود، باید دید که چهگونه خواهیم توانست تعادلی میان خواستهای طالبان، تثبیت قدرت آنها و همچنین حفاظت از ریشههای سست و قوامنیافته دموکراسی در کشور به وجود آوریم.
شاید امروز بیشترین ترس شامل حال زنان و دخترانی باشد که در طول یک دهه گذشته تلاش فراوان کردهاند ورق را به نفعِ خود و همنوعانِ خویش برگردانند و برای احقاق حقوق زنانِ افغانستان اقدام کنند.
اما با روی کار آمدنِ طالبان و نمایندهگان آنها در بدنه دولت، بدون شک حل این پارادوکسها بحرانآفرین واقع خواهد شد؛ طالبانی که قصدِ آنها از بودن در قدرت و مناصب بلند دولتی، ترویج و تثبیت ایدیولوژیِ خودشان است و مردمی که چشم به انتخابات آینده دوختهاند تا انتقال مسالمتآمیز قدرت را از حلقه حاکم به کسانی که بهحق خدمتگزارِ آنان هستند، رقم بزنند. درست در یک چنین وضعیتی، آیا حضور طالبان در قدرت میتواند بحران افغانستان را حل کند؟
طالبانی که امروز رسماً قدرتی بهدست ندارند و تا این حد میتوانند قدرتمندانه عملیاتهای خود را سازماندهی کنند و در تمام نظام و دستگاه دولتی رخنه نمایند، آیا با اخذ رسمیِ پست و مقام دولتی، میتوانند نگاهِ خود را نسبت به مسایل تغییر دهند؟ آیا آنها با بودن در بدنه دولت، انعطاف بیشتری نسبت به مسایل و قضایا از خود نشان خواهند داد، یا اینکه تمام معادلات بزرگوارانی که همهنوع باج دادن را تجربه کردند و اینک با پیشکش کردنِ ملت و دولت به طالبان میخواهند وفاداری و درایتِ خود را ثابت کنند، وارونه میگردد و ما خود با دستانِ خویش قدرتی را که یک دهه پیش با زورِ جامعه جهانی و ناتو از همین طالبان گرفته بودیم، به آنها بازمیگردانیم؟
امروز از همه کسانی که نظریهها و راهکارهایی از این دست را پیشکش میکنند، باید پرسید که اگر راهی جز بودن طالبان در قدرت برای رسیدن به صلح و ثبات در افغانستان وجود نداشته و ندارد، چرا بیش از یک دهه هزینههای مالی و انسانی را بر این ملت تحمیل کردید تا بتوانیم فضایی دموکراتیک و اسلامی بهدور از افراطگراییها داشته باشیم؟ چه کسی پاسخگوی اینهمه هزینه و قربانی خواهد بود؟
آیا وقت آن نرسیده که به اشتباهِ خود واقف شوند و در سایهروشنِ حقایق و واقعیتها، دست از خودخواهیها برداشته و صادقانه اعتراف کنند که دشمنان قسمخورده این نظام و این مردم، هرگز برای این ملت دل نخواهند سوزاند و برای این ملت و ثبات و آرامشِ آن، نگران نخواهند بود؟
آیا واقعاً تنها سهمِ ما از تعیین سرنوشتِ خویش، نظاره کردنِ بازیهاییست که در یکطرف هر روز بر اهمیت و قدرتِ طالبان میافزایند و در دیگرسو، سازمانهای دولتی و غیردولتی را با صرف هزینههای گزاف، مشغول مبارزه با طالبان و بنیادگرایی میکنند و در آیندهیی نزدیک هم طالبان را یک بار دیگر به حکومت مینشانند؟…
خود قضاوت کنید که دورنمای افغانستانی چنین بینظم و ناهمگون، چه خواهد بود.
Comments are closed.