احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:سه شنبه 27 سرطان 1396 - ۲۶ سرطان ۱۳۹۶
بخش چهلوهشـتم/
کمیتۀ فرهنگی پنجشیر
سال ۱۳۷۸ خورشیدی، کارمند کمیتۀ فرهنگی جبهۀ مقاومت بودم. آن روزها پنجشیر در محاصرۀ طالبان قرار داشت.
کمیتۀ فرهنگی در منطقۀ قلات درۀ پارنده موقعیت داشت. در آنجا دکانی وجود نداشت، یکی از مجاهدین کاغذِ سفیدی نیاز داشت و از من خواهش کرد برایش یک ورق کاغذ بیاورم.
ورق را گرفتم و به این مرد دادم که انجنیرصاحب محمد اسحاق، رییس کمیتۀ فرهنگی، مرا دید و به بسیار قهر گفت: چرا این کار را میکنی، بگذار خودشان کاغذ پیدا کنند، اینجا که دکان نیست!
خبرنگار بیبیسی
سال ۱۳۷۸ خورشیدی، «ولیمریف» خبرنگار رادیو بیبیسی جهت مصاحبه به کمیتۀ فرهنگی آمد و با انجنیر محمداسحاق رییسِ کمیته مصاحبه کرد.
بعد از خداحافظی، دوباره دربِ کمیته به صدا درآمد. در را باز کردم، دیدم که همان خبرنگار است. او تقاضا کرد که با استفاده از تلیفون ستلایتِ کمیته، خبری را به لندن گزارش دهد.
موضوع را به انجنیرصاحب محمداسحاق گفتم، انجنیر در جوابم گفت: ما دستگاه مخابره نیستیم!، میتوانند از طریق بازار این کار را کنند، وظیفۀ خودشان است نه وظیفۀ کمیتۀ فرهنگی.
خلیلی
۳۰ سنبلۀ سال ۱۳۷۸ خورشیدی، جنگهای سختی در بامیان درگرفت و کریم خلیلی، یکی از رهبران حزب وحدت در محاصرۀ طالبان قرار گرفت. احمدشاه مسعود، چرخبالهای جبهه را برای کشیدن عبدالکریم خلیلی به بامیان فرستاد و خلیلی و همراهانش را نجات داد.
ساعت پنج صبح بود که دو فروند چرخبال، از درۀ پنجشیر به استقامت بامیان پرواز کردند و بهزودی کریم خلیلی و شماری از همراهانش را به پنجشیر رساندند.
شام روز ۲۹ اسد، رادیوی بیرونمرزی ایران در سرویس خبری خود گفت: کریم خلیلی با شماری از نیروهای خود در محاصرۀ طالبان مانده اند.
کریم خلیلی به پنجشیر رسید و در خانۀ خُسر آمرصاحب جا گرفت. عبدالحفیظ منصور مدیرمسوول هفتهنامۀ پیاممجاهد به من وظیفه داد که مصاحبهیی با کریم خلیلی انجام دهم. به خانۀ کاکا تاجالدین خُسر آمرصاحب رسیدم، داخل سالون بزرگ شدم، کریم خلیلی با شماری از همراهانش نشسته بودند. سلام کردم، هیچکس متوجه نشد و سلامِ من پاسخ نیافت؛ هرکس گرفتار کارِ خود بود. لحظاتی نشستم، خلیلی با نگرانی و دلهره از هر مهماندار میپرسید: «آمرصاحب چه وقت میآید؟»
یکی از حملات طالبان حکایت داشت، کسی از شدت راکتها، و دیگری از جا ماندنِ رفقایش که در چرخبال جا نشده بودند قصه میکرد. همه تشویش داشتند که جاماندهگان کشته نشوند.
کریم خلیلی بسیار ناآرام و بیقرار بود، هربار میپرسید: «آمرصاحب نیامده؟» همراهانش نیز میپرسیدند: «از اینجا تا تاجیکستان چند ساعت فاصله است و شام هم چرخبالها میتوانند پرواز کنند یا خیر؟»
من که دستپاچهگی آنان را دیدم، از خیر مصاحبه گذشتم و با دستِ خالی به هفتهنامۀ پیام مجاهد برگشتم.
Comments are closed.