احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:چهارشنبه 28 سرطان 1396 - ۲۷ سرطان ۱۳۹۶
احمدشاه مسعود از آدمهایى بود که با قلب انسان دوستانه مجبور شده بود که جنگ کند، وقتى هـم مجبور شد جنگ کند تا آخرش رفت و بزرگترین ارتش جهان را به زانو درآورد.
———————————————
میزبان: رضا دقتی
میهمانان: نلسون ماندلا، احمدشاه مسعود، بینظیر بوتو، نسرین ستوده، یکی از مادران پارک لاله.
موسیقی: اِی انسانلار با صدای عالم قاسماف
منوی شام: کوفته تبریزی
میزبان این هفته ما رضا دقتی است. آقای دقتی یکی از معروفترین عکاسان خبری در سطح جهان است و با نشریه معتبر نشنال جئوگرافیک همکاری میکند. او تحصیلکردۀ معماری است ولی انقلاب ایران باعث شد که به یک عکاس خبری تبدیل شود و عکسهایش از این رویداد در نشریات بینالمللی مثل نیوزویک چاپ شود.
او میگوید که از طریق عکاسی داستان انسان معاصر را بازگو میکند و عکاسی برای او ابزاری است برای پیشبرد هدفهای انسان دوستانه و مبارزه علیه ستم و استبداد. او در اکثر جنگها و انقلابات چند دهه اخیر در کشورهای مختلف جهان حضور داشته و کارهای او درد و رنج انسانها و به ویژه زنان و کودکان را منعکس میکند.
آقای دقتی جوایز مهمی دریافت کرده و نشان شوالیه ملی لیاقت فرانسه به او اعطا شد. او بعد از انقلاب مجبور به ترک ایران شد و هم اکنون در پاریس زندگی میکند و من در دفترش با او گفتوگو کردم.
رویای زندگی بهتر در مهمانی رضا دقتی
آقای رضا دقتی خیلی خوش آمدید به برنامه میزبان. لطفاً بگویید که برای مهمانی شام میخواهید چه کسانی را دعوت کنید.
ببینید عزیز من خود شما خبرنگارید و رفتید به جاهای مختلف و این همه آدم دیدید. توی این کار اولین فکری که به نظرم میآید این است که اگر امکان داشته باشم هزاران آدم گمنامی را که عکسشان را گرفتم و با آنها زندگی کردم و آنها مرا به سفرهخانهشان دعوت کردند، دلم میخواهد که اگر اجازه بدهید یک چند هزار نفری از آنها را دعوت کنم
ولی مهمانی شام است و جا ندارید و برای این همه آدم لازم است که یک استادیوم فوتبال بگیرید!
بله راست میگویید. ولی اگر داستان این است که چند نفری را بتوانیم جمع بکنیم دور شام و با همدیگر صحبت بکنیم من فکر کردم که نلسون ماندلا را دعوت کنم، بعد احمد شاه مسعود که از دوستان من بود، خانم بینظیر بوتو و خانم نسرین ستوده برای اینکه میدانم صحبتهایی که خواهد کرد خیلی جالب است و بعد به نمایندگی از همه مادرانی که من دیدم و در جنگها زجر کشیدند – میخواستم یکی از مادرانی را که در پارک لاله جمع میشوند دعوت کنم.
من بعداً از شما میپرسم و مخاطبان ما میخواهند بدانند که چرا رضا دقتی به این پنج نفر علاقهمند است. ولی قبل از آن میخواهم بدانم که شما برای مهمانی شام میخواهید چه موسیقی پخش کنید.
موسیقی انتخابی: ای انسانلار (ای انسانها)
آلبوم: اقیانوس عمیق عشق
با صدای: عالم قاسماف
یکی از آنهایی که موسیقیاش را زیاد گوش میکنم به غیر از استادان خودمان شهرام ناظری و شجریان و دیگران، عالم قاسماف است. من او را سالهاست که از نزدیک میشناسم و به کارهایش علاقه دارم.
اهل جمهوری آذربایجان است؟
بله اهل باکوست. یکی از کارهای او که بسیار تأثیرگذار است «اِی انسان لار» است؛ ای انسانها. فکر کردم که برای این مهمانهایی که من دعوت کردم و مهمانیای که قرار است تمامش دوروبر مسئله انسانیت باشد این آواز با این اسمش مناسب باشد.
فکر کنم که اسم گویای ترانه هم باشد و قرار است در باره انسانیت بخواند.
بله درست است.
حالا برگردیم به مهمانانی که شما انتخاب کردید. اول گفتید نلسون ماندلا، رهبر جنبش آزادیبخش آفریقای جنوبی.
نلسون ماندلا (۱۹۱۸ تا ۲۰۱۳ م.): سیاستمدار و فعال مدنی آفریقای جنوبی
سوابق: از فعالان برجسته مخالف آپارتاید، رئیسجمهور آفریقای جنوبی، دبیرکل جنبش عدم تعهد
افتخارات: جایزه صلح نوبل ۱۹۹۳
دلیل دعوت:
کاری که نلسون ماندلا کرد در حقیقت این بود که مقاومت -کلمهای که برای من خیلی مهم است- در زندان وجود داشته باشد. من چون خودم چند سال زندان بودم و این چیزها را دیدم شکنجه و غیره و میدانم داستان چیست. این آدمی که به او بگویند تو میتوانی آزاد شوی، ولی بگوید که نخیر من تا وقتی که به اهدافم نرسم در زندان بودن و یا نبودن مسئله نیست بلکه مسئله به هدف رسیدن است.
بعد می شود گفت که الان هزاران هزار ماندلا در آفریقا به وجود آمده. من چون برای کارهایم زیاد سفر میروم میبینم که تأثیر این آدم چقدر عمیق بوده، و کسی که بتواند این قدر جوانها را برای مقاومت به یک راه درست هدایت کند، انسان بسیار بزرگ و شریفی است.
بعدش هم که از زندان بیرون آمد برای منافع آفریقا و بهبود وضعیت همه را بخشید و این هم کار بزرگی است.
خیلی مهم است کاری که ماندلا در دنیا کرده. خیلی از کسانی که امشب مهمان من هستند کارهایی که کردند اهمیت تاریخی زیادی دارد و خیلیهاشان خودشان نمیدانند. همین مهمانهایی که دور میز هستند، نمیدانند که چقدر کارهایی که کردند و یا میکنند در تاریخ بشریت مهم است.
مهمان دوم شما احمدشاه مسعود است که از رفقای شما بود و میدانم که شما سالهای سال با او حشر و نشر داشتید در دوره مقاومت افغانها.
احمدشاه مسعود (۱۳۳۲ تا ۱۳۸۰ ه.ش.): از فرماندهان نظامی افغانستان
احمد شاه مسعود جزو آن آدمهای تاریخ است که ما در تاریخمان مثلا می گوییم ابومسلم خراسانی، بابک خرمدین یا مصدق. احمد شاه مسعود از آن آدمهاست، مثل گاندی؛ به نظر من احمد شاه مسعود یک آدمی مثل گاندی بود که مجبور شد لباس نظامی بپوشد. برای اینکه آن کسی که روبهرویش بود بریتانیا نبود که گاندی میدانست که با روش خودش میتواند با آن بجنگد. ولی زمانی که روسها افغانستان را اشغال کرده بودند و یا طالبان افغانستان را اشغال کرده بودند شما مجبور بودید که لباس نظامی بپوشید.
بارها خود مسعود لباسش را به من نشان داد و گفت رضا جان میبینی که اجباری چه لباسی تن ما کردند. به محض اینکه فراغت حالی پیدا میکردیم اول از همه کتاب شعر بر میداشت. رومی میخواندیم، بیدل میخواندیم که بین افغانها بسیار معروف است، مثل حافظ ماست. حافظ و سعدی میخواندیم. احمد شاه مسعود حافظ را زیاد دوست داشت.
به نظر من جزو اونهایی بود که با یک قلب شاعرانه و انساندوستانه مجبور شده بود که جنگ بکند. اما وقتی تصمیم گرفت که جنگ بکند تا آخرش رفت و بزرگترین ارتش دنیا را به زانو در آورد. اما او آدمی بود که …
یک موقعی بود که ما گیر کرده بودیم توی غاری. هواپیما های روس بمباران زیادی کرده بودند. من و مسعود تنها توی غاری گیر کرده بودیم و با هم صحبت میکردیم. اولین صحبتش این بود که گفت رضا جان ما این روسها را از افغانستان بیرون میکشیم. سال ۱۹۸۵ بود. آن موقع روسیه که اتحاد شوروی به آن میگفتند امپراطوری بود و صد هزار سرباز در افغانستان داشت و موقعی که هواپیماهاشان میآمدند آسمان سیاه می شد. من به خودم می گفتم این جوان را ببین… نشسته اینجا توی غار و بالای کوه و میگوید که من اینها را شکست میدهم…گفتم خُب حالا باشه حتماً…
واقعاً کسی باورش نمیشد آن موقع… تو دنیا هیچ کسی باورش نمیشد. تا هفت هشت ماه قبل از سقوط دیوار برلین هم هیچ کسی باور نمیکرد که شوروی این جور یهو بیفتد… گفتم خُب اما بعد از اینکه میگویید روسها را شکست دادید و رفتند افغانستان چه خواهد شد. قبل از اینکه به من جواب بدهد یک دفعه دیدم که رفت توی فکر، یک حالت درونی خیلی ناراحت به نوعی و متفکر… گفت آینده افغانستان اگر یک سیستمى مانند سویتزرلند جور بکنیم درست خواهد بود، اگر نه جنگ ادامه خواهد داشت بین خود ما.
گفتم بعد از رفتن روسها شما برای خودتان فکر میکنید چه شغلی را نگهدارید… یک کمی سرش را خم کرد و گفت آن پایین میبینید که یک قریه است… گفت من از خدا میخواهم که افغانستان آزاد شود و من بشوم معلم آن ده. کسی که در آن شرایط یک همچین چیزی بلافاصله به ذهنش بیاید به نظر من یک انسان ماندنی هستش و تأثیر کارهایش را میبینیم. این است که من میگویم یکی از دلایل سقوط دیوار برلین و فروپاشی امپراطوری شوروی همین شکست آنها بود در افغانستان.
یعنی ضربهپذیری این امپراطوری از آنجا شروع شد.
دقیقاً
مهمان سوم شما بینظیر بوتو، رهبر سابق پاکستان است که او هم جانش را از دست داد.
بینظیر بوتو (۱۹۵۳ تا ۲۰۰۷ م.): سیاستمدار پاکستانی
خانم بینظیر بوتو را من از همان اوائلش یعنی سی سال پیش میشناختم که به عنوان یک دانشجوی جوان آمده بودند به پاکستان و شروع کرده بودند به فعالیت بر علیه ضیاءالحق که دیکتاتور بود و ناراحتیهای زیادی از او در بین مردم پاکستان وجود داشت.
میدیدم که یک خانم جوان دانشجو آمده و شروع کرده به فعالیتهای انتخاباتی. مخصوصاً در کشوری مثل پاکستان که اینقدر هنوز این خرافات و عقبماندگی فکری وجود دارد بر علیه زنان. یک دفعه یک زنی آمده بود برای شرکت در انتخابات. سخنرانیهایی که میکرد و من همراهش می رفتم و برای مدت چند ماه تا انتخابات من همراه او بودم و بعد داستان ادامه پیدا کرد و چند بار همدیگر را دیدیم.
شما که مدتی در طول مبارزات انتخاباتی همراه او بودید شخصاً چه جور آدمی بود؟
ببینید یکی از چیزهای مهمی که بینظیر بوتو برای من داشت این بود که مسئله آزادی زنان برای او خیلی مهم بود. این یکی از مسائل مهمی است که ما باید در کشورهای خودمان، در کشورهای اسلامی و کشورهای خاورمیانه یک جوری این مسئله را حل بکنیم که زنان بتوانند بیشتر و بیشتر قدرت را در دستشان بگیرند.
من فکر می کنم یک چیز مهمی که میتواند به نوعی کمک کند تا جوامع ما از این حالتی که در آن قرار دارند، یعنی رکود و عقبماندگی وحشتناکی که ما گرفتار شدیم در خاورمیانه و ایران و بقیه کشورها، بیرون بیایند این است که زنها بتوانند بیشتر و بیشتر کار دستشان بگیرند.
بینظیر بوتو در باره ایرانی بودنش از اینکه نصفش ایرانی بود افتخار میکرد؟ چه صحبتی بین این پنج نفر در جریان است؟
دلم می خواهد که درباره رویاهایشان صحبت کنند. هر کدام از اینها بهترین رویایش برای انسانیت چیست. شاعر میگوید «رسد آدمی به جایی که به جز از خدا نبیند/که فرشته ره ندارد به مقام آدمیت». میخواهم که اینها درباره همین مقام آدمیت بگویند که چه هست و آرزوی بشریت چیست.
به هرحال همه کارهایی که ما میکنیم به خاطر این است که آینده بشریت یک درجه بهتر از اینی باشد که هست و گرنه چرا باید عمر خود را سر این کارها بگذاریم. برای این که حداقل آینده انسانیت یک قدم جلوتر برود. این آرزو و رویای ماست. مهمانان من هم همه همینطورند و رویای زندگی بهتر برای همه دارند.
حتماً مهمانان شما صحبتهای زیبایی خواهند کرد. احمد شاه مسعود حتماً وقتی شما را ببیند خیلی خوشحال خواهد شد. حتماً با لهجه فارسی دری حرف خواهید زد…
گپ خواهیم زد!
گپ خواهید زد، دقیقاً. ولی وقت ما رو به پایان است و من از شما ممنونم که در برنامه میزبان شرکت کردید.
خواهش میکنم. اما آقا بستنی یادمان رفت بیاریم! بستنی زعفرانی ایرانی هم باید باشد با چایی و بعد خداحافظ.
Comments are closed.