تاجیـکان افغانستان و چالش اقتـدار سیاسی

گزارشگر:محمداکرام اندیشمند/ شنبه 7 اسد 1396 - ۰۶ اسد ۱۳۹۶

بخش پنجم/

mandegar-3تاجیک‌ها و تلاش برای اقتدار سیاسی در سدۀ بیستم میلادی
پس از ظهور و پیشروی استعمار انگلیس به سوی شبه‌قارۀ هند و روس‌ها به سوی آسیای مرکزی در پایان سدۀ هفدهم و شروع سدۀ ۱۸، تلاشِ هرچند ضعیف تا سال ۱۹۲۸ از سوی جامعۀ تاجیکِ افغانستان برای کسب اقتدار سیاسی و رهبری دولت به نظر نمی‌رسد. اما در سدۀ بیستم اوضاع تغییر یافت. تاجیک‌ها دو بار در پایان دهۀ سوم و دهۀ اخیر سدۀ بیستم وارد کارزار کسب رهبریِ اقتدار سیاسی شدند، هرچند که دسترسی حبیب‌الله کلکانی تاجیک‌تبار به سلطنت در نوبت اول را نمی‌توان تلاش برنامه‌ریزی شده و هدف‌مند برای تشکیل دولت تاجیکی و کسب رهبری دولت از سوی تاجیک‌ها خواند.

۱‌- سلطنت حبیب‌الله کلکانی (۱۹۲۹)
حبیب‌الله کلکانی از نخستین شورش‌گران مخالفِ سلطنت شاه امان‌الله نبود. شورش و قیامِ او را به‌سختی می‌توان یک قیام تاجیکی برای تصاحب سلطنت خواند. اولین شورش مسلحانه در اوایل ۱۹۲۴ میلادی در جنوب از سوی قبایل منگل به‌وقوع پیوست. سپس قبایل دیگر چون احمدزایی، جاجی و سلیمان‌خیل نیز سر به شورش برداشتند. این شورش تا شروع سال بعدی دوام یافت. امان‌الله خان، شورشیان را پس از جنگ‌هایی که دامنۀ آن تا غزنی و لوگر کشانیده شد، درهم شکست و با دستگیری و اعدام تعدادی از آن‌ها در می ۱۹۲۵، این بغاوت را فرو نشاند.
دومین شورش علیه شاه امان‌الله و اصلاحاتِ وی از سال ۱۹۲۷ آغاز یافت. پس از سفر اروپایی شاه در ۱۹۲۸ و پس از تدویر لویه جرگۀ پغمان، محمدصادق مجددی و برادرزاده‌اش محمدمعصوم مجددی با جمعی از ملاهای همفکر خویش برای ایجاد شورش علیه شاه به جنوب رفتندـ هرچند آن‌ها در این شورش ناکام ماندند و تعدادی از شورش‌گران زندانی و اعدام شدند.
سومین شورش در مشرقی از میان قبیلۀ شینوار برخاست. سردستۀ شورشیان مشرقی محمد علم خان شینواری و محمد افضل خان بودند که به شهر جلال‌آباد حمله کردند. چهارمین شورش که در واقع ادامۀ شورش مشرقی بود، در تگاب آغاز یافت که این شورش را علیه شاه امان‌الله و حکومت او، آخندزادۀ تگاب که قبلاً از سوی شاه لقب “فخرالمشایخ” گرفته بود، رهبری می‌کرد.
پنجمین شورش علیه شاه و در امتداد شورش تگاب، به کوهستان و کوهدامن گسترش یافت و رهبری این شورش‌ها به دست حبیب‌الله کلکانی افتاد. این در حالی بود که حبیب‌الله کلکانی در شورش‌های نخست، از سربازان قطعۀ نمونه در سلطنت امان‌الله خان بود و برای تحکیم پایه‌های سلطنت دولت امان‌الله خان می‌جنگید. اما سپس به اثر اشتباهات شاه امان‌الله و اطرافیانش، حبیب‌الله کلکانی برضد سلطنت وی دست به شورش زد. او که در شمال پایتخت و از تمام قبایل و دسته‌های شورشی دیگر به پایتخت نزدیک بود، با استفاده از اوضاع بی‌ثبات در کشور به شهر کابل حمله کرد و به روز پانزدهم جنوری ۱۹۲۹ در باغ مهمان‌خانۀ شهر، هواداران و لشکریانش او را به عنوان “امیر حبیب‌الله خادم دین رسول‌الله” پادشاه اعلان کردند.
حبیب‌الله کلکانی پس از اعلان پادشاهی و ۹ ماه سلطنت علی‌رغم آن‌که دو بار هجوم محمد نادرخان و برادرانش را شکست داد، پس از عقب‌نشینی به چاریکار و جبل‌السراج اسیر دام نیرنگ نادرخان قرار گرفت و با پای خود کابل رفت و تسلیم نادرخان شد. تسلیمی داوطلبانۀ او به نادرخان که رفتن داوطلبانه به چوبه‌های دار بود، حکایت از عدم برنامه و دید استراتژیکِ وی و همراهانش از جایگاه هویتِ قومی برای کسب قدرت سیاسی و رهبری دولت داشت.

۲‌- دولت اسلامی به رهبری استاد ربانی(۱۳۷۱خورشیدی ۱۹۹۲ میلادی)
بسیاری‌ها در افغانستان، به‌خصوص گروه‌های سیاسی ـ قومی غیرتاجیک‌ها، حکومت و دولت مجاهدین پس از فروپاشی دولت حزب دموکراتیک خلق یا حزب وطن به ریاست داکتر نجیب‌الله را، دولت و حکومتِ تاجیکان می‌دانند. در حالی که نگاه تاجیک‌های حاکم و رهبران آن‌ها در حاکمیت مذکور، نگاه یک دولت و حکومت تاجیکی را نمی‌رساند.
ما در آن سال‌ها و سال‌های بعد، از رهبران و رییسانِ آن حکومت و به‌خصوص از استاد ربانی و احمدشاه مسعود چنین تعریفی از دولت نداریم که گویا دولت آن‌ها دولت تاجیکان باشد؛ هرچند که خود آن‌ها از لحاظ تباری متعلق به تاجیک‌ها بودند.
اما واقعیت چه بود؟
اغماض و یا شاید بتوان گفت کتمانِ این امر که دولت مجاهدین در آغاز دهۀ آخر سدۀ بیستم میلادی، دولت تاجیکان نبود، به تعلق ایدیولوژیکِ این دولت و رهبران تاجیک‌تبار آن به اسلام‌گرایی و یا اسلام سیاسی به مثابۀ یک جریان فراقومی و حتا فراملی برمی‌گردد. این دولت و رهبران تاجیک‌تبارِ آن در صدد آن بودند که دولت اسلامی یعنی دولتی بر مبنای ارزش‌های اسلامیِ امت‌باور ایجاد کنند و هویت مردم و جامعه در قلمرو این دولت، هویت دینی و اسلامی باشد، نه قومی. آن‌ها در این نیت موفق نشدند. علی‌رغم آن، استاد ربانی و احمدشاه مسعود از منظر هویت تباری خود، تاجیک بودند. ارادۀ آن‌ها برای کسب قدرت سیاسی و کسب رهبری و محوریت دولت با این هویت، دولت آن‌ها را دولت تاجیکی معرفی و تثبیت می‌کند. تلاش آن‌ها در رسیدن به رهبری دولت و اقتدار سیاسی، هم از دیدگاه گروه‌های سیاسیِ داخل افغانستان و هم از دید کشورهای خارجی، نیت و ارادۀ تاجیک‌ها به این اقتدار تلقی می‌شود.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.