احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:احمد ذکی خاورنیا/ دو شنبه 9 اسد 1396 - ۰۸ اسد ۱۳۹۶
بخش هفتم/
مرد مانند زن نیست
در ابتدای این موضوع، غنوشی به این نکته اشاره میکند که زن پیش از اسلام به عنوان انسان دارای ارزش شناخته نمیشد اما با آمدن پیام الهی، زن به عنوان انسان شناخته شد و مورد تکریمِ دین مقدس اسلام قرار گرفت و از زنجیرهایی که نظام جاهلی او را در آن بسته بود، رهانیده شد؛ به گونهیی که قرآنکریم به چندین تن از نمونههای زنانه مانند مریم، بلقیس، آسیه و دیگران اشاره کرده است.
غنوشی در تفسیر آیت ۳۶ سورۀ آل عمران بیان میدارد که تعدادی از مفسرین از لابهلای آیت «ولیس الذکر کالانثی» چنین استنباط کردهاند که مرد بر زن مقدم است. درحالیکه این آیت در سیاق تکریم زن وارد شده و در آن خداوند از زن عمران میخواهد که دلهرۀ خود را برای اینکه پسری به دنیا نیاورده تا خادم معبد شود، کنار بگذارد. درحالیکه سیاق طبیعی این آیت، تعقیب بر سخن زن عمران است که گفت: «خداوندا! من او را دختر به دنیا آوردم»؛ تا بیان دارد که خداوند اهمیت این فرزندی را که به دنیا آورده است، میداند اما زن عمران چنین چیزی را نمیداند. اگر زن عمران میدانست آنچه را که خداوند برایش اراده کرده بود، هرگز غمگین نمیشد. «نیست پسری که خواهان آن بودی مانند دختری که برایت داده شده است، بلکه این دختر بهتر از آن پسری است که تو امید او را داشتی… پس چرا اندوهگینی درحالیکه خداوند برای تو دختری داده که بهتر از پسری است که تو طالب آن بودی، برای غم و اندوهت علتی جز جهل به ارزش این دختر و آنچه در او از اسرار و عجایب و معجزات نهفته است، نیست. و تو نمیدانی که این مولود چه تحولی را در آفاق و انفس به وجود میآورد و مسیر بشریت را بهطور کلی عوض میکند. زنی که خداوند او را برگزید و پاکش داشت و برای حمل عیسی علیهالسلام آمادهاش کرد.»
غنوشی در ارتباط با مسألۀ نبوت حضرت مریم و نبوتِ زنان بهطور عام توضیح میدهد که اصل و قاعده این است که هیچگونه تفاوتی در نوع بشر میان زنان و مردان وجود ندارد. او با کسانی که قایل به نبوت مردان منهای زنان اند، مخالفت ورزیده است و دربارۀ آیت ۸ سورۀ یوسف که خداوند در آن میفرماید: «ما هیچ پیامبرى را قبل از تو نفرستادیم مگر اینکه آنها مردانى بودند که وحى به آنها فرستاده مىشد؛ مردانى که از شهرهاى آباد و مراکز جمعیت برخاستند»؛ رای چند تن از علمای گذشته مانند ابن عاشور را دلیل آورده که کلمۀ «رجالا» در آیت فوق، دلالت بر جنس مذکر نمیکند؛ بلکه دال بر نوع انسانی است، چنانکه رسول خدا میفرماید: «و رجل ذکرالله خالیا ففاضت عیناه» (شخصی که از یاد خدا چشمانش پُر از اشک شود) که مراد از رجل در اینجا انسان و یا شخص است، و هدف از آن، احتراز از زن نیست. به باور غنوشی، سخن گفتن ملایکه با مریم و برگزیده شدنش، دال بر نبوتِ اوست. پس نبوت برای زنان هم میباشد اما رسالت مخصوصِ مردهاست. و پیش از ابن عاشور، علمای دیگری مانند قرطبی و ابن حزم نیز چنین رأیی داشتند. و در ضمن طرح این مسایل، غنوشی به تبیین تفاوت میان حقیقت اسلامی و حقیقت فرهنگی پرداخته و میگوید: «از مهمترین موضوعاتی که اسلامگرایان تا کنون میان حقیقت اسلامی و حقیقت فرهنگی خلط و اشتباه کردهاند، مسألۀ زنان است. اسلامگرایان برای شناخت این مسأله به کتابهای تفسیر و فقه رجوع میکنند و محتویاتِ آنها را میگیرند، به گونهیی که گویا این کتابها سخنگوی رسمی به نام حقیقت اسلامی مطلق هستند، پس آن میراثی که باید باعث بحث و بررسی میگردید، مبدل به مانع اساسی در برابر عملیۀ تحول و دگرگونی میگردد… پس ظلم اجتماعی و استبداد سیاسی و تفاوتها بر اساس جنسیت و رنگ و طبقه به نام اسلام و قرآن و سنت و اجماعِ علما پیریزی میشود. (همان، ص ۳۵ و ۳۶)
غنوشی معتقد است که در خوی و سرشت طبیعی زن، چیزی که مانع رسیدن او به درجات کمال انسانی و تکریم الهی مانند نبوت باشد، وجود ندارد. پس زمینههای ترقی و رسیدن به مدارج بلند بر روی زنان و مردانِ عرب و عجم باز است و همهگی باید سعی کنند که خود را در راه ترقی و تعالی قرار دهند. غنوشی این فصل را به ندای زنان بهطور عام و زنِ مسلمان بهطور خاص پایان میدهد و میگوید: «ای مریمِ همۀ زمانها و مکانها ای خواهر! صدای حق، بزرگی، جهاد و انقلاب، تو را در عالم بالا ندا میدهد که: برای پروردگارت خاشع و فروتن باش و به اوتعالی به اخلاص روی آور تا بتوانی با حول و قوۀ الهی زنجیرهای قرنها را بشکنی… زنجیرهای تیولداری را… زنجیرهای ایدیولوژیهای تخلف، تبعیت و استعمار را بشکن که تو را بهسان جسم آراسته و زینت شدهیی میخواهد که قابل صورتپذیری به گونههای مختلف باشی تا تو را چنانکه سرمایهداران و سرکشان میخواهند، محل کامجویی قرار دهند.» (همان، ص۳۷ )
مکر و حیلۀ شما زنان عظیم است
دربارۀ مکر و حیله، غنوشی بیان میدارد که مکرها در ذاتِ خود بد و مذموم نیستند، بلکه برخی از مکرها محمود و برخی مذموم اند. محمود و یا مذموم بودن مکر، بستهگی به اهدافی دارد که بهوسیلۀ آن جستوجو میشود. واژۀ «کید» و یا مکر در قرآنکریم زیاد وارد شده است، و این واژه هم نسبت به خدا داده شده و هم به انسان و هم به شیطان و هم به زنان و هم به مردان و هم به آدمهای نیکوکار و هم به بدکار.
تحلیلی که غنوشی از این مسأله کرده به نتایج ذیل دست یافته است:
ـ اینطور نیست که صلاح و تقوا و نبوت در انسان، کششها و تمایلات غریزی او را نابود سازد. بلکه این چیزها در سرشت و فطرت هر انسانی بهخاطر انجام وظایف اساسی به سطح روانی و اجتماعی نهادینه شده است.
ـ آنچه که در سورۀ یوسف آمده که: «ان کیدکن عظیم» حکم الهیِ قطعییی نیست که طبیعتِ زنان را در هر زمان و مکانی مشخص سازد، و نیز در قرآن و سنت هم نیامده که شخصیتِ همۀ زنان را به خبث و مکر وحیله و نیرنگ و ادعای باطل نسبت به مردان متمایز سازد. آیاتی که از طبیعتِ بشریت سخن میگوید، فرقی میان مذکر و مونث نمیگذارد. آمادهگی برای خیر و شر، از جمله ویژهگیهای نوع بشر است، خواه مرد باشد خواه زن.
ـ تصوری که میگوید شخصیت زن، شخصیتی مکار و حیلهگر و شرور و خیانتپیشه است، مخالفِ انقلاب بزرگیست که اسلام در زمینۀ آزادی زن و بشریت بهطور عام، از استبداد و خودکامهگی و سرکشی و استعمار به بهانههای جنسی و یا اقتصادی و… به ارمغان آورده است. و هماکنون تصوری که زنان را با دیدۀ تحقیرآمیز نگاه میکند، در میراث فقهی و تفسیری و ادبی و در عادات و تقالیدِ ما بهطور گسترده دیده میشود… و فرهنگ اکثر جوامع اسلامی نیز بر تحقیر و توهینِ زنان و اشاعۀ تصوراتی که آنها را موجوداتِ حقیر و پست نشان دهد، استوار است. (همان، ۴۵)
ـ اگر این تصور را بپذیریم که «زنان برای رسیدن به اهدافِ خود دستِ بالایی نسبت به مردان دارند»، چنین تصوری هیچگاه نمیتواند کمبودییی برای زنان به حساب آید، بلکه این خصلتِ نیکویی است که زن میتواند بهوسیلۀ آن به اهدافی که میخواهد نایل آید و هیچ چیزی هم جلودارش نیست. و روش استفاده از مکر و حیله بستهگی به راه و روش و طبیعتِ تربیت زن دارد؛ یا اینکه بدان وسیله جامعه را به سوی ترقی، تعالی، بخشش و ایثار سوق میدهد و یا اینکه بدان وسیله جامعه را به سوی انحطاط، رزالت و خست مطابق تربیتی که در جامعۀ خود دیده است، میکشاند.
محبت نسبت به زنان
«محبت امور مادى، از زنان و فرزندان و اموال هنگفت از طلا و نقره و اسبهاى ممتاز و چهارپایان و زراعت، در نظر مردم جلوه داده شده است، (تا در پرتو آن، آزمایش و تربیت شوند، ولى) اینها (در صورتى که هدف نهایى آدمى را تشکیل دهند،) سرمایۀ زندهگى پست (مادى) است، و سرانجام نیک (و زندهگى والا و جاویدان)، نزد خداست». (ال عمران:۱۴)
«بگو: آیا شما را از چیزى آگاه کنم که از این (سرمایههاى مادى) بهتر است؟ براى کسانى که پرهیزگارى پیشه کرده اند (و از این سرمایهها در راه مشروع و حق و عدالت، استفاده مىکنند) در نزد پروردگارشان (در جهان دیگر) باغهایى است که نهرها از پاى درختانش مىگذرد، همیشه در آن خواهند بود، و همسرانى پاکیزه و خشنودى خداوند (نصیب آنهاست). و خدا به (امور) بندهگان، بیناست». (ال عمران:۱۵)
غنوشی در ارتباط به دو آیت فوق به این باور است که این آیات در چارچوب تربیت جماعتِ مسلمان برای رهایی خود و بشریت بهطور عام از آرزوهای زودگذر و لذتهای کوتاهمدت وارد شده است. و این آیات، گروه مسلمان را به سطح بلندتری از لذتهای روحی و مادی عمیق و پایدار، آماده میسازد.
سرنوشت هر گروه بشری در برابر مسألۀ ایجاد و محافظت از تمدن، بستهگی به راه و رسمی دارد که بتواند با آن، با انگیزههای فطری و رغبتهای غریزی معامله کند. چالش بزرگی که فراراهِ ما قرار دارد، چگونهگی منفجر کردنِ انگیزهها و انرژیهای حیاتی در انسان و استفاده از آن برای ارتقای زندهگی بدون لغزش به پرتگاه افراط و تفریط میباشد، چنانکه امتهای دیگر به این مصیبت گرفتار شدهاند.
به گونهیی که میراث مسیحیت به تحقیر انگیزههای غریزی میپردازد و تلاش میکند خود را از چرکِ این انگیزهها رهایی بخشد؛ زیرا ـ به گمان آنها ـ لذت جز “غصۀ گناه” را به ارمغان نمیآورد و میراث یهودی و بتپرستی که جز حرص شدید برای اشباع انگیزههای جنسی و ثروتاندوزی، چیز دیگری آن را تحریک نمیکند.
اما بینش اسلامی در زمینۀ زندهگی و نقش غرایز در آن خیلی متفاوتتر از برداشتِ مسیحیت و یهودیت است؛ زیرا در اسلام غریزهها در راه درست توظیف میگردد و راهی از راههای عبادت و وسیلهیی برای تقرب به خدا برای حفاظت از زندهگی و تعالیِ آن به حساب میآید. و در سایۀ این تصور است که انگیزهیی برای دوری کردن از این غریزه باقی نمیماند(همان، ۵۲).
در چارچوب تحلیلی که غنوشی از تمایلات مردان و زنان به همدیگر انجام داده، وی بحثهای کلاسیکِ مفسران را رها کرده و به علم روانشناسی جنسی استناد میجوید که زندهگی جنسی همانا وظیفۀ بیولوژی نزد مردان است، درحالیکه زندهگی جنسی برای زنان، پدیدۀ روانی میباشد؛ برای اینکه زندهگی جنسی مرد به خودش تعلق دارد درحالیکه زندهگی جنسی زن به شریک او بستهگی دارد… مرد تنها ابزاری برای اشباع نیازهای جنسی زنان نیست، بلکه مرد تکمیلکنندۀ زنانهگی زن است. (همان، ص۵۹)
او در ادامه می افزاید: «هرگاه قلب زن و مرد از اهدافِ بلند که در رأس آن، محبت و ترس از خدا و عبادت و جهاد برای اعلای کلمهالله است، خالی باشد و شخصیت آنها پیرامون مال و متاع دنیوی درهم کشد، در چنین حالتی نیروی جاذبۀ زن و مرد مبدل به مصیبتی برای خود آنها و جامعه و تمدن خواهد شد. هرگاه رابطۀ زناشویی مطابق با برنامههای الهی برای زندهگی و ترقی بشر به پیش رود، در چنین صورتی زن و مرد برای همدیگر برکت و رحمت خواهند بود و در آن صورت است که خواهی دید «در پشت هر انسان بزرگی زنی ایستاده است»… در چنین صورتی، زندهگی جنسی در چارچوب ازدواج، تنها لذت زودگذر نخواهد بود، بلکه تکامل و آرامش و مشارکت برای بالا بردن سطح زندهگی و پیشرفت به سوی وحدت و بخشش و آزادی خواهد بود.(همان، ص ۶۲)
با مرور سریعِ این بخش از کتاب دانستیم که غنوشی به این واقعیت پی برده است که بیتوجهی به زنان و بیارزش نشان دادنِ آنها در جوامع اسلامی، ریشه در میراثِ یهودیت و مسیحیتِ پیش از اسلام دارد که این فرهنگ از طریقِ کتابهای تفسیر، به مرور ایام در درون جوامع اسلامی رخنه کرده و مصیبتِ جانکاهی برای امت اسلامی گردیده است. پس برای شناخت ارزش زن از منظر اسلام، باید به نصوصِ قرآن کریم و سنت صحیحِ پیامبر مراجعه کرد و اندیشههای مفسرین و فقهایی که آگاهانه و یا ناآگانه مطالبی را درج کتبِ خود کردهاند که بوی فرهنگ یهودیت و مسیحیت و ادیان شرقی از آن به مشام میرسد را رها نموده و به آن توجهی نکرد.
بخش دوم: زن در واقعیت زندهگی مسلمانان
آنچه گفته آمدیم، مسایلی بود که در بخش اولِ کتاب «المراه بین القرآن و واقع المسلمین» ذکر گردیده بود. اما اینک به بخش دومِ این کتاب میپردازیم که سخن از واقعیتی میزند که زن مسلمانِ معاصر در آن بهسر میبرد.
Comments are closed.