احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:عبدالکبیر ستوده/ سه شنبه 10 اسد 1396 - ۰۹ اسد ۱۳۹۶
اسلامگراهای تندرو و بنیادگراهای خشونتپیشه، کمر بسته اند تا نهتنها مسلمانان را مسلمانتر کنند و شوکت ازدسترفتۀ تمدن اسلامی را بر گردانند، بلکه تمام مشرکان و کافران را هم مسلمان بسازند و جهان را پُر از عدل و امن سازند؛ علاوه بر این، اسلامگراهای تندرو و بنیادگراهای خشونتپیشه، مسلمانان زیاد دیگری هم هستند که خیال میکنند و دماغ خام میپرورند که میتوانند ریشۀ کفر و الحاد را بزنند و درخت آن را خشک کنند. از طرف دیگر هم، عدهیی زیادی کوتهبین و تاریکاندیش، کمر بسته اند و آستین برزده اند تا ریشۀ دین و اسلام را بزنند و جهان و جهانیان را از دست مسلمانان و متدینان خلاص کنند و بشریت را از شر خداباوران رهایی بشخند. باید به هوش بود تا گرفتار خیالاندیشی نشویم و در راه یک مطلوب بر نیامدنی و دست نیافتنی، جنون از خود نشان ندهیم و حماقت به خرچ ندهیم.
تاریخ بشریت، در واقع و در کُل، تاریخ دینداری و ایمان ورزی بوده است. بشر از بدو خلقت خود با امر قدسی زیسته و با دینداری و مسایل عبادی مناسکی پهلو زده است. تاریخ نشان میدهد که اکثر ساکنان زمین به نحوی از انحا، دیندار بوده و شعایر و مناسک دینی را انجام میداده اند و کافران و ملحدان نسبت به دینداران و مؤمنان به خدا/خدایان در اقلیت بوده اند. مشرکان هم بیشتر دیندار بوده اند تا کافر و ملحد. چون نه یک معبود، بلکه معبودان بیشماری را سجده میکردند و عبادت و نیایش میکرده اند. این نشان میدهد که در طول تاریخ، دینداران اکثریت را تشکیل میداده اند و کافران و ملحدان در اقلیت بوده اند.
همین دادههای تاریخی، این نکتۀ آموزنده را نیز به ما نشان میدهد که در درازای تاریخ، این اکثریت مطلق دینداران و خداباوران، نتوانسته اند اقلیت کافران و ملحدان و خداناباوران را از صحنه نابود کنند و به اصطلاح، کفر و الحاد را در جوامع انسانی ریشهکن کنند. عکس این قضیه هم درست است. یعنی این اقلیت خداناباور و ملحد هم نتوانسته اند که دین و ایمان دینی را از جامعۀ انسانی و از میان انسانها نابود کنند و گلیم آن را کلاً و طراً برچینند. هر دو سوی قضیه به خاطر براندازی و نابودی طرف مقابل خود، مبارزهها کرده، جنگها به راه انداخته اند، سرها بریده اند و پاها و دستها شکسته اند، اما مؤفق به ریشهکن کردن یکدیگر خود نشده اند. تا جهان بوده و انسان، هم کفر بوده و هم دین و ایمان. چه این را ساخته و خواستۀ خداوند بدانیم و چه ساختۀ طبیعت و چه ناشی از سرشت و سرنوشت انسان و جوامع انسانی، فرق چندانی نمیکند.
تجارب تاریخی به ما میگوید و میآموزد که نابودسازی و براندازی تام و تمام کفر و ایمان، کارِ نشدنی و دستنیافتنی است. به خاطر براندازی و نابودسازی کفر و ایمان چه مبارزات طولانی و توان فرسایی که صورت نگرفته است و چه استعدادها، و تواناییهای که نابود نشده است و چه سرهای که بریده نشده و چه قامتهای که به زمین نخورده است؟ اما در آخر کفر همان کفر باقی مانده است و ایمان و دین همان ایمان و دین. نهتنها این، بلکه تاریخ ادیان نشان میدهد که از خاندان کافران ایمانداران بر خواسته اند و از خاندان ایمانداران کافران عرض اندام کرده است و فرزندان کافران به پیامبری رسیده اند و فرزندان پیامبران به کافری گرویده اند. اگر کفر نابود شدنی بود، تا حالا نابود میشد و اکر ایمان و دین نابود شدنی بود؛ تا هم اکنون نابود میشد. اما چنین نشده است و تاریخ چنین چیزی را نشان نمیدهد. به قول حافظ شیرازی: در کارگاه هستی از کفر ناگزیر است. عکس این هم درست است. در کارگاه هستی از ایمان ناگزیر است.
اگر قرار است ما از تاریخ چیزی بیاموزیم، یکی از آن چیزهای که باید آموخت این است: در کارگاه هستی از کفر و ایمان ناگزیر است و انسانهای مؤمن و کافر میمیرند و نابود میشوند؛ ولی ایمان و کفر نابود نمیشوند، مگر اینکه هیچ انسانی در جهان باقی نماند. به همین دلیل است که خردمندان آزاده و روشنفکران آگاه و دردمند، صلاح کار را در همزیستی مسالمتآمیز پیروان ادیان و بیدینان و در گفتوگوی نیک و نقد سازنده و آرام دانسته و خداباوران و خداناباوران را به آن فراخواند اند و بر اتحاد بشریت تأکید کرده اند و از همدیگرکشی و از همدیگرسوزی تحذیر کرده اند.
فاعتبروا یا أولی الألباب
فاعتبروا یا اولی الابصار
Comments are closed.