احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۱۶ اسد ۱۳۹۶
بیبرقی و یا بهتر بگوییم نبود برقِ دولتی برای مدتِ بیش از یکماه در یک شهرِ ششمیلیونی که از قضا پایتخت نیز خوانده میشود، بیمبالغه یک «فاجعه» است. اما سالها و دهههاست که کنار آمدن و همزیستی با فاجعهها به خصلتِ اجباریِ مردم افغانستان و پایتختنشینان تبدیل شده است. یکی از جلوههای بارزِ این همزیستیِ اجباری را، ما در نبودِ برق دولتی و یا اگر کمی منصفانهتر بگوییم نوبتیشدنِ آن در گرمای تقریباً ۴۰ درجۀ تابستانیِ کابل شاهد هستیم.
در تابستانِ امسال درحالیکه شاهد گرمیِ بیسابقۀ هوا هستیم، بیبرقی نیز به مشکلی مضاعف بر آن تبدیل شده و رنجها و مشقتهای ویژهیی را بهمیان آورده است. با آغاز ماه سرطان و ظهور گرمای تابستانی که نیاز به استفاده از وسایلِ برقیِ خنککننده احساس شد، برقِ کابل نیز به سستی و غیبت رفت. این وضعیت را ما دقیقاً از عید سعید فطر به بعد شاهد هستیم.
در روزهای ابتدایی این مشکل، مسوولان شرکت برشنا از موقتیبودنِ بیبرقی و رفعِ آن «طی روزهای آینده» سخن میگفتند، اما تجربۀ مردم تا همین دم نشان داد که این وعدهها دروغ بودند و «روزهای آینده» به «ماه آینده» وصل شد و عنقریب به «ماههای آینده» نیز وصل شده و میرود که با فرا رسیدنِ فصلِ سرما و شروع زمستان، این بیبرقی تابستانی به بیبرقیِ زمستانی پُل بزند.
برای درک مشقتها و مظالمِ این بیبرقیها فقط گرمای تابستان و سرمای زمستان و محرومیتِ استفاده از وسایلِ تسخینی و تبریدی، واحدهای تحلیلیِ خوبی نیستند؛ زیرا این بیبرقیها صد جلوه و مصیبتِ دیگر هم دارند که همهگی در نهایت به بیدردی، مسوولیتنشناسی و فساد در حکومت میرسند.
برق کابل در این روزها نوبتی شده و این “قرارِ نوبتی” هم حتا به مرفهترین و خوششانسترین مناطقِ پایتخت، در نصفِ ساعاتِ شبانهروز، حقِ برخورداری از نعمتِ برق را قایل شده است. با این حساب، بهخوبی میتوان حدس زد که برقِ مناطقِ محروم و فقیرنشین و در معنایی قابل فهمتر، ضعیفنشین که صدایشان به جایی نمیرسد، به سه ساعت نیز تنزل یافته است. این بیبرقی اولاً در همۀ خیابانهای شهر کابل، اصناف و دکانداران را برای ادامۀ کسبوکار مجبور به استفاده از جنراتورهای کوچک و متوسط میکند. مجتمعهای تجاری و مسکونی و دفاتر و اداراتِ خصوصی نیز ناچار به استفاده از جنراتورهای بزرگی میشوند که در یک ساعت دهها لیتر تیل را میسوزانند. در مناطق محرومی که شمارِ ساعاتِ توزیع برق بسیار محدود است نیز، از آنجا که برخی از کارهای بسیار مهم، مانند بیرون کشیدنِ آب از چاه بدون نیروی برق (بهویژه در میهمانیها و مراسم سرور یا سوگواری) ممکن نیست، اغلبِ مردم ناچار به استفاده از جنراتورهای کوچک و بیکیفیت (روغنسوز و بسیار دودزا و پُرسروصدا) میشوند. با این حساب، این بیبرقی در کلانشهرِ بیسروسامانِ کابل با آن درجه از تمرکز نفوس، باعثِ ایجاد آلودهگی هوایی، صوتی و محیطی در کوچهکوچهاش شده است.
اتحادِ صداهایِ گوشآزار و دودهای نفسگیرِ جنراتورهایِ تولید برق را این روزها در خیابانهای شهر کابل بهوضوح میتوان لمس و مشاهده کرد. شاید این درد و بینظمی برای بسیاریها قابل درک نباشد، ولی رُخِ دیگرِ آن، چنان قابلِ درک و لمس است که فغانِ همۀ شهروندانِ کابل را بلند کرده است: بلِ برقِ شهروندان کابل در همۀ دورههای بیبرقیِ تابستانی و بهویژه زمستانی چنان میآید که گویی برقِ ۲۴ ساعته داشتهاند؛ یعنی هیچ تفاوتِ بارزی میان هزینۀ مصرف در دورۀ بیبرقی و برقداری به میان نمیآید. این ظلمِ آشکار را ما در هنگام قطع برقِ شهر کابل بر اثر برفکوچ در سالنگ و در هنگام جنگ در شمال کشور تجربه کردهایم و در تابستان امسال نیز تجربه خواهیم نمود.
مسوولان برشنا و بهویژه مقاماتِ سخنور و رسانهییشان هربار حرفها، دلیلها و اکتهای حقبجانبی در مقامِ دفاع از این ستمگری به زبان میآورند و حکومتِ بیدرد و بیغم نیز آنها را با سکوت همراهی میکند، اما خدا و وجدانهای بیدار همه گواهی میدهند که برشنا زیر عنوان خدمترسانی، از ناخنِ افگارِ مردم سود میجوید و گوش حکومتِ فاسد را نیز با هدیه و تنعم در برابر صدای مردم کَر کرده است.
Comments are closed.