گزارشگر:محمد مرادی/ سه شنبه 24 اسد 1396 - ۲۳ اسد ۱۳۹۶
حادثۀ «میرزا اولنگ» در حالی اتفاق افتاد که هفتۀ گذشته در چنین ساعاتی از روز، در مخیلۀ کسی وقوع این جنایت نمیگنجید. به رغم آنکه منطقه از مدتها پیش ناامن بود، اما پیشبینی نمیشد که در کمتر از یک شبانهروز، تراژدی انسانی در این منطقه شکل بگیرد. با توجه به همین فاجعه، تاریخ را ورق میزنیم تا از قتلها و فجایع غیرمترقبه در تاریخ معاصر افغانستان بیشتر آگاه شویم. من چند داستان از مسلّمات تاریخ را انتخاب کردهام که موافق و مخالف بر آنها صحه گذاشته و ثبت کتابها است.
در سال ۱۱۳۷ هجری، کاخ «فرحآباد» اصفهان آبستن حادثهیی بود که جزِ فجایع انسانی در تاریخ ثبت شده است. در یکی از روزهای همین سال، «شاه محمود هوتک» فرزند «میرویس» که در کاخ سلطنتی به سر میبرد، ناگهان شمشیر از نیام کشید و ۳۹ تن از زنان و کودکان حاضر در کاخ را قطعهقطعه و پارهپاره کرد. با اینکه مورخان و محققان سالها است کوشیده اند علت این کار را بدانند، اما موفق نشده اند.
یکی از حوادث خونین دیگر که توسط «اشرف» پسر عموی محمود هوتک رقم خورد، هنگام فرار او از اصفهان به سوی قندهار بود. او در سال ۱۱۴۲ هجری در حین فرار، همه زنان حرمسرا به جز دو تن که یکی از آنان مادر محمود همسر میرویس بود، از دَم تیغ گذراند تا به دست نیروهای «نادرشاه افشار» و «طهماسب» اسیر نشوند. با اینکه در تاریخ رقم زنان قربانی ذکر نشده، ولی با توجه به ظرفیت حرمسراها در گذشته، نباید این قربانیان از ۱۰ نفر کمتر بوده باشند.
حادثۀ دیگری که آن هم غیرمترقبه بود، به سال ۱۱۶۰ هجری بر میگردد. در این سال ناگهان احمدشاه دُرانی دستور داد که سه تن از بزرگان قومی به اسامی «نورمحمد خان علیزی»، «میانداد خان اسحقزی» و «عبدالرحمان خان بارکزی» زیر پای فیلان انداخته شوند. دو نفر اول کشته شدند و نفر سوم با تن کوفته و استخوان شکسته زنده ماند. محمود الحسینی، منشی احمدشاه درانی این داستان را در صفحۀ ۶۶ کتاب «تاریخ احمدشاهی» ذکر کرده است.
حادثۀ خونین غیرمنتظرۀ دیگر به سال ۱۱۸۶ هجری بر میگردد. در این سال احمدشاه درانی در گذشت و بر سرجانشینی او، بین «تیمور» و «سلیمان» دو تن از فرزندانش اختلاف پیدا شد. یکی از وزیران مطرح دوره احمدشاه درانی شخصی به اسم «شاهولی خان بامیزایی» بود. بامیزایی با اینکه در نخست برای پادشاهی سلیمان دامادش تلاش کرد، اما سرانجام تیمور را به رسمیت شناخت. وقتی تیمور از هرات عازم قندهار بود، بامیزایی برای استقبال از او، عازم منطقه فراه شد، اما تیمور در یک تصمیم غیرمترقبه، دستور داد که بامیزایی و دو تن از فرزندانش گردن زده شوند. حکم به زودی اجرا شد و همه را در بهت و حیرت فرو برد.
ماجرای خونین دیگر به سال ۱۷۹۹ میلادی برمیگردد. در این سال «شاه زمان» فرزند تیمور که در قندهار به سر میبرد، اطلاع یافت که چند نفر از سران قزلباش و بارکزی قصد توطئه علیه او را دارند. شاه بدون وارسی و تحقیقات، افراد متهم را نزد خود احضار کرد و در همان مجلس دستور داد که سرهایشان را از تن جدا کنند. جلادان نیز بلافاصله فرمان شاه را اجرا کردند و اجساد متهمان را در وسط شهر قندهار به دار آویختند.
ماجرای دیگر از غافلگیری مرگبار در تاریخ افغانستان، به شاه خوشنام این کشور بر میگردد. امیر حبیبالله خان در سال ۱۹۱۹ در منطقه «کلهگوش» لغمان از توابع ننگرهار قدیم، شبهنگام به ضرب گلولۀ فرد ناشناس کشته شد. ترور حبیبالله خان در یک توطئۀ درونخاندانی انجام شد، اما به خاطر گُم کردن رد پای طراحان اصلی این حادثه، کرنیل «شاه علیرضا خان» را به کشتن حبیبالله خان متهم کردند. او را برای محاکمه به «سلامخانۀ» کابل آوردند، اما قبل از اینکه متهم از خود دفاع کند و به صورت رسمی قاتل شناخته شود، امانالله خان در یک اقدام غیرمنتظره، امر «برچهپک» داد و شاه علیرضا خان را قطعهقطعه کردند. در همین لحظه، شخصی به اسم جنرال «میراحمد مولایی» نیز حاضر بود. مولایی در صفحۀ ۳۵ جلد اول کتابش که «خاطرات و تاریخ» نام دارد، جزئیات این صحنۀ دلخراش را تعریف کرده است.گفتنی است که در آن زمان رسم برچهپک در میدانهای عمومی شهر یا اماکن دولتی با حضور حاکمان و مردم عادی به اجرا در میآمد. نخست متهم یا همان مخالف حاکمیت را در داخل یک گودی یا حوض برهنه میکردند و سپس چند سرباز که تعداد آنان به ۱۰ نفر هم میرسید، دور متهم حلقه میزدند. سربازان که به برچهپک معروف بودند، سرنیزه تفنگهای خود را به سوی متهم نشانه میرفتند و منتظر دستور حاکم یا فرمانده میماندند. وقتی دستور صادر میشد، هر سرباز نسبت به سلیقۀ خود، قسمتی از بدن متهم را با نیزه هدف قرار میداد. این صحنه چنان دلخراش بود که بیش از این نمیشود توصیفش کرد.اینها مشت نمونۀ خروار از حوادث خونین در افغانستان بود. وقتی آدم تاریخ افغانستان را ورق میزند، تصور میکند که اساس و بنیاد این کشور با خونریزی و جنایت گذاشته شدهاست. کنون که حادثۀ میرزا اولنگ نیز به وقوع پیوسته، یک جنایت دیگر نیز به تاریخ معاصر افغانستان اضافه شده است. برای این نوع حوادث در افغانستان، اسم خاصی پیدا نکردم جز اینکه آن را «مسابقۀ جنون» بنامم و افغانستان چه اسم با مسمّا و چه میدان مساعد برای اجرای مسابقات جنون است!
Comments are closed.