احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:عبدالکبیر ستوده - ۲۷ حوت ۱۳۹۷
در کشور ما، قضایای اختطاف و اختطاف منجر به قتل، یکی از دهها جرایم خشن و سازمانیافتهیی است که هر روزه از مردم قربانی میگیرد و آرامش شان را برهم میزند. از مجموع این قضایای جنایی خشن و سازمان یافته، یکی دو قضیۀ آن به دلایلی رسانهیی میشود و به گوش تحصیلکردههای ما میرسد. این قضایای اندک، همانگونه که در دستان غیرحرفهیی رسانهها پیچ و تاب میخورد و تحریف میشوند، از سویی این تحصیلکرد های ما هم به معرض داوریهای عجیب و غریبی قرار میگیرند که واقعاً حیرتآور است. در قضیۀ دلخراش مهسای نازنین، دکتری، کل حکومت را ناکاره خواند و گفت که کاری کنیم که این حکومت از خواب خرگوشی بیدار شود، ماستری، بیان کرد که کل نهادهای عدلی و قضایی باید مصروف همین قضیه شوند و در ۴۸ ساعت باید محاکمه عادلانه برگزار گردد و مجرمین محکوم به اعدام شوند و در محضر عام به دار آویخته شوند، روشنفکر، دیگری گفت که باید نظام سرنگون شود، و…
برای این دوستان گفتیم که این نوع برخورد عاطفی با قضیۀ مورد نظر یا قضایای جنایی دیگر، اگر از سوی بستگان و دوستان مهسای نازنین صورت گیرد یا از سوی مردم عادی و عامی انجام شود، قابل درک است، اما از سوی شما تحصیلکردهها و روشنفکران، پذیرفتنی نیست. انتظاری که از شما تحصیلکردهها برده میشود این است که بنشینید و با متانت و صبوری و به سر پنجۀ منطق و خرد، عللیابی و زمینهشناسی کنید و راهها و شیوههای پیشگیری از جرم و کجروی را جستجو کنید و مکانیسمهای سرکوبگرانۀ مناسب، موثر، کارا و به صرفه را به حکومت عرضه کنید و برای این مطالبات برحق تان مبارزه نمایید. اگر شماها هم گرفتار عاطفهگرایی شدید، یاوه گفتید، داوری عجولانه کردید، چیغ زدید، دندان و پنجه نشان دادید، به هرکس و هر مرجعی تاختید و… دیگر راه به جای نخواهیم برد. کثیری از این دوستان، فقط یک دلیل داشتند و یک سخن را تکرار میکردند و میگفتند: «اگر مهسا جان دختر خودتان میبود، باز هم همین حرفها را میزدید؟». در پاسخ به این سوال، نکاتی را مطرح خواهم کرد؛ اما پیش از آن از دوستان میخواهم فعلاً قضیۀ «مهسای نازنین» را کنار بگذارند و به دهها قضایای شبیه این این نگاه و بحث را در سطع عمومیتری دنبال کنند تا مبادا به طرفداری از عاملان قضیۀ فجیع مهسای عزیز متهم مان کنند.
۱-اگر مهسای نازنین یا هر قربانی جنایت دیگری، دختر و پسر و خواهر و برادر من یا دیگران باشند، انواع عکسالعملها قابل انتظار است. شاید صبر نمایم و همه چیز را به خداوند بگذارم، شاید بخواهم عاملان قضیه به جزای اعمالشان برسند، شاید بخواهم که عاملان قضیه را برایم تسلیم کنند و خودم با دستان خودم انتقام قربانی را بگیرم، شاید دلم بخواهد که در برابر خون بهای دخترم یا پسرم یا…، دختر یا پسر یا… عاملان قضیه را در اختیارم قرار بدهند تا عین عمل جنایی را نسبت به آنها انجام دهم، شاید دلم بخواهد که تمام خانوادۀ مجرم را از دم تیغ و تبر بگذرانم، شاید به زمین و آسمان نفرین بفرستم، شاید بخواهم اشرف غنی از ریاستجمهوری کشور استعفا دهد و داکتر عبدالله هم از نامزدی ریاستجمهوری انصراف کند و… نگویید که خیالپردازی میکنم. من با چنین اشخاص و چنین خواستههای بار بار مواجه شدهام. حالا سوال این است که در چنین حالتی، آیا هر سخنم شنیدنی، هر عملم پذیرفتنی و هر خواستم برآوردنیست؟ در چنین حالتی، آیا تمام حرفهای من درست است؟ آیا باید تمام مطالبات من برآرده شود؟ در چنین حالتی، شاید همه قبول کنند که من سخت دردمند هستم، شاید همه با من همدردی کنند، اما منطقی نیست که همه سخنانم را درست بدانند و به هر خواستم پاسخ مثبت دهند. در چنین حالتی، ممکن من غلط بگویم و اشتباه نمایم، ممکن من انتظارات نامعقولی داشته باشم، ممکن من اصلاً ندانم که چه میگویم، چه میکنم و چه میخواهم.
۲-بیاییم برای بستگان و دوستان قربانی یک جنایت فجیع، حق بدهیم که هرچه دل تنگ شان میخواهد بگویند و هر عملی را میخواهند انجام دهند و هر خواستی میتوانند داشته باشند، اما آیا لزومی دارد این حق را به دیگرانی هم بدهیم که در جایگاه آنان قرار ندارند؟ در محاکم و دادگاهها، اگر متضرر و مجنی علیه یک قضیه جنایی، به قاضی، حارنوال، شهود، کارشناس و متهم قضیه، فحش بدهد و تهدید کند، توهین نماید و… از آن چشمپوشی میشود و گفته میشود که او دردمند است و رنج جانسوزی را متحمل شده و عزیزی را از دست داده است و باید درکش کرد، اما این نوع برخورد را به هیچ وجه نمیتوان از دیگران پذیرفت و قبول کرد. حماقت محض است که فرد بیگانهیی بیاید و در حضور هیأت قضایی، متهم را فحش بدهد و بگوید که من خودم را در جای متضرر قضیه قرار دادهام و درد او را مینالم. همچنان، حماقت است که تحصیل کردهای، نویسندهای، استاد دانشگاهی و روشنفکری، بیاید و یاوه بگوید، غلط کند، بیمنطقی نماید، توهین کند، به هر کسی و هر مرجعی تعرض نماید، خواستهای نامعقول را مطرح نماید و پا را فراتر از حدومرز قانونی بگذارد و سرنگونی نظام را مطالبه کند و از نهادهای عدلی و قضایی کشور بخواهد که رسیدهگی به هزارها دوسیه دیگر را رها نمایند و هم و غم خود را متوجه یک قضیه نمایند و در ظرف ۴۸ ساعت محاکمه صورت گیرد و اعدام انجام شود و…، بعد بگوید که من خودم را در جای پدر مهسای عزیز قرار دادهام.
۳-حالا که قوه خیال این تحصیلکردهها و روشنفکران ما، اینقدر قدرت گرفته و عروج کرده است و با قربانیان قضایای جنایی همذات پنداری میکنند و در پوست آنها داخل میشوند و خود را گلوی خون آلود آنان قرار میدهند، از آنان بخواهیم که یکبار خود را در جای مظنون و متهم قرار بدهند و بگویند که از نهادهای عدلی و قضایی کشور و از حکومت و از همه شهروندان دیگر کشور، چه میخواهند و انتظار دارند با آنان چه برخوردی صورت گیرد. آیا مظنونین و متهمین یک قضیۀ جنایی، حق ندارند که گرفتاریشان قانونی باشد، توقیف شان قانونی باشد، حقوق محاکماتی شان رعایت گردد، شکنجه نشوند، مورد بدرفتاری قرار نگیرند، موقع و مهلت مناسب دفاع برای شان داده شود، مورد داوریهای پیش از محاکمه قرار نگیرند، تا صدور حکم محکمۀ مستقل و بیطرف و قانونی و ذیصلاح مبنی بر مجرمیت شان، بیگناه فرض شوند، به تمام دلایل له و علیه شان توجه یکسان شود و …؟
۴-فرض کنید که مظنونین و متهمین یک قضیۀ جنایی، بیگناه هستند و به اساس شک و گمان گرفتار شده اند، فرض کنید که دلایل و مدارک وجود ندارد که دخالت شان را در قضیۀ جنایی ثابت کند، فرض کنید که به صورت اتفاقی از محل واقعۀ جرم عبور میکردند و پولیس به عنوان عاملان واقعه بازداشت شان مینماید، فرض نمایید که رقیبان شان از موقع استفاده کرده و آنان را به دام انداخته و پای شان را در یک قضیه جنایی دخیل میسازند، فرض کنید که منابع اطلاعاتی، بابت پول اوپراتیفی اینها را شکار کرده اند و به عنوان عامل جرم علیه شان گزارش تهیه کرده اند، فرض نمایید نهادهای امنیتی تحت فشار رسانههای همگانی و افکار عمومی قرار گرفته و این افراد را گرفتار کرده اند و وانمود میسازند که گویا عاملان را گرفتار نموده اند، و… اگر شما روشنفکران و تحصیلکردهها، در چنین حالتی قرار بگیرید، از مردم و حکومت و نهادهای عدلی و قضایی چه انتظاری خواهید داشت که با شما چه باید بکنند؟ آیا حاضر هستید که رسانههای همگانی هویت تان را معرفی نمایند و تصویر شما را پخش بکنند و بگویند مجرم گرفتار شده است و مردم هم از حکومت بخواهند که در مدت ۲۴ ساعت حکم اعدام تان را اجرا نماید؟
۵-خوب. حالا فرض کنید که شما در یک قضیۀ جنایی به عنوان فاعل، شریک یا معاون دخیل هستید، اما محرومیتها، محدودیتها و مجبوریتهای زندهگی، شما را به این سو کشانده است. فرض کنید جنگهای سی سالۀ کشور، کل زندهگی شما را تحت تأثیر قرار داده است. پدرتان به اساس هدایت یک رهبر جهادی و به اساس فتوای جهاد یک عالم دینی، به جبهات جنگ رفته و در همان سالهای اول جهاد خود به قتل رسیده است. مادر شما با پنج کودک خُرد سن خود چشم به تو دوخته اند که یک لقمه نان برای شان بیاوری. فرض کن که تو با سن خُرد خود یکی دو بار نزد همان رهبر جهادی میروی تا سرنوشت فامیل خود را بعد از به شهادت رسیدن پدرتان بازگویی و از همین طریق راهی برای یک زندهگی خوب بگشایی، اما محافظین رهبر محترم، شما را به عنوان یک مزاحم احمق، از عقب دروازه رهبر جهادی دور مینمایند و تو با دستان خالی به خانه میآیی و میبینی که یگانه خواهرتان دچار تب شدیدی شده است و مادرتان و برادران دیگرتان، مویه میکنند و اشک میریزند. شما پول تداوی او را ندارید و خواهرتان دو روز بعد از درد شدید و جانسوزی میمیرد. گاو خود را میفروشید تا خواهرتان را تکفین و تدفین کرده و از مهمانان خود پذیرایی نمایید. پول کفاف نمیکند و از دکه داران محل قرض میخواهید و کسی به شما اعتماد نمیکند و قرض نمیدهد و با رنگ زردی روز میگذارنید. فقر و تنگدستی فرصت تعلیم و تحصیل را نیز از شما میگیرد و شما مجبور میشوید و تن به اعمال شاقه میدهید و در این کاروبار، با افراد بدکاره و بدزبانی مواجه میشوید که گاهی شما را لمس میکنند و گاهی هم از شما خواستهای نامشروع جنسی مینمایند. فرض کنید که نه در خانه آرامش دارید و نه در محل کار امنیت، با «احمد»، همبازی دوران کودکی خود روبهرو میشوید که سال سوم دانشگاهش است و با تمسخر به تو سلام میکند و میگذرد. هر دری را میزنید پاسخی نمیشنوید و سوخته و کوفته در سایۀ درختی دراز میکشید و به زندهگی نفرین میفرستید. «محمود»، پسری که در محل کار با او دوست شده بودید، برایت سلام میدهد و از روزگارت سوال میکند و تو آهی میکشی و خاموش میشوی و به زمین نگاه میکنی. محمود دست توی جیب خود میکند و صد دالر امریکایی برایت میدهد و میگوید: تشویش نکن دوست! همه چیزی خوب میشود. محمود که زندهگی به مراتب بدتری نسبت به تو داشت، دو روز بعد از تو دعوت میکند با گروه او یکجا شوی تا از این زندهگی نکبتبار بیرون آیی. با او یکجا میشوی و یک هفته بعد میبینی که بالای سر کودکی ایستاد هستی که از سوی گروه اختطافگر محمود ربوده شده است. محمود به مطالبات خود نمیرسد و طفل را به قتل میرساند و تو که یک کم تجربۀ ساده لوح هستی از سوی پولیس گرفتار میشوی و نقش خود را در قضیه اختطاف کودک به قتل رسیده بیان میکنی. حالا شما که یک عمر قربانی جامعۀ خود بودید، از نهادهای عدلی و قضایی چه انتظار دارید؟ آیا شما به مردم و جامعه و حکومتی که یک عمر حقوق انسانی تان را پامال کرده است، حق میدهید که شما را اعدام کنند؟
شاید بگویید که این، یک داستان خیالی است. خیر. به هیچ وجه چنین نیست. نقل یک داستان واقعی مفید خواهد بود. یکی از متهمین قضیه اختطاف بیان میکردند: «مسعود، به من تماس گرفت و من را نزد خود خواست. زمانی که با مسعود یکجا شدم، برایم گفت: میدانم روزگار بدی داری و به پول نیاز داری. یک کاری را برایم انجام بده و من برای تو یک هزار دالر امریکایی میدهم. گفتم: چه کاری است که باید انجام دهد. گفت: پسر اقبال را اختطاف کن و به همرایش عمل لواطت را انجام بده و از جریان عمل لواطت فیلمبرداری کن و فیلم را برای من بده و من پول را برایت میدهم. من عصبانی شدم و قبول نکردم. چند روز بعد باز هم مسعود همراهم مقابل شد و ده قطعه صدی دالر را برایم نشان داد و گفت هنوز هم سر وقت است. من پول را دیدم، وسوسه شدم و عکس طفل و آدرس منزل پدر طفل را گرفتم و طفل را اختطاف کردم و پیش از انجام دادن عمل لواطت و فیلمبرداری، نیروهای دولتی من را گرفتار کردند» (نامها واقعی نیستند).
۶-فرض کنید که شما مجرم واقعی هستید و به جرم خود اعتراف هم کردید و انواع فشارهای زندهگی نیز شما را به سمت بزهکاری سوق نداده است و با آگاهی و آزادی کامل این کار را انجام دادهاید. در این صورت آیا میخواهید که نهادهای عدلی و قضایی، با شما به عنوان یک انسان کثیف و پلید برخورد نمایند و تمام حقوق محاکماتی شما را پامال کنند؟ آیا انتظار ندارید که دستگاه عدالت جنایی با شما عادلانه رفتار خواهد کرد نه آنچنان که شما با قربانی تان رفتار کره بودید؟
روشنفکر محترم و تحصیلکردهای عزیز! توقع جامعه از شما به مراتب بالاتراست نه اینکه در هر حادثۀ دلخراشی، خود را به جای متضرر قضیه قرار بدهید و تمثیل اشک ریختن نمایید.
Comments are closed.