احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:بیژن مومیوند/ دو شنبه 30 اسد 1396 - ۲۹ اسد ۱۳۹۶
بیشک آنتونیو گرامشی، یکی از مهمترین و جذابترین متفکران مارکسیسم اروپایی است و شاید بتوان گفت تاکنون هیچ متفکر مارکسیستی به اندازۀ او مورد احترام عموم نبوده است. اصلیترین عامل جذابیت گرامشی، شیوۀ زندگیاش بود. نکتۀ قابل توجه این است که مهمترین آرای این متفکر گوژپشت، محصول سالهایی است که در زندان حکومت فاشیستی موسولینی به سر میبرد و تحت عنوان «دفترهای زندان» در حدود سههزار صفحه منتشر شدهاند. مارکسیسم گرامشی سعی دارد هم انسانگرایانه باشد و هم تاریخگرا، و به همین جهت گرایشهای انسانگرایانه و دموکراتیک چپ و همچنین تجدیدنظرطلبان، بر آرای او تاکید فراوان میکنند و آثارش را پشتوانۀ خود میدانند. اگرچه برخی از کمونیستهای ایتالیایی مانند تولیاتی، گرامشی را یک مارکسیست لنینیست ناب میدانند، اما «دفترهای زندان» او را میتوان شالودۀ روایت تازهیی از کمونیسم دانست که در برخی نکات اساسی با روایت لنین تفاوت دارد. تصویری که گرامشی از جامعۀ کمونیستی مطلوب خود ارایه میدهد، برعکس تصویر لنینی، جامعهیی آزاد و غیرمتمرکز است که در آن قدرت در دست شوراهای خودمختار قرار دارد. به نظر او، حزب و اتحادیۀ کارگری محصول جامعۀ سرمایهداری و بورژوایی است و نمیتواند ارکان سوسیالیسم را تشکیل دهد و تنها شوراها و سازمانهای تولیدکنندهگان را میتوان عناصری ذاتاً سوسیالیستی به شمار آورد. به قول کولاکوفسکی، گرامشی مطرود واقع نشدنش توسط کمونیستها را مدیون زندان است.
اگر به او اجازه میدادند دوران فاشیسم را در مهاجرت بگذراند، قطعاً به یکی از مطرودین کمونیسم بدل میشد. مگر آنکه به مسکو میرفت و در آن صورت حتماً به قتل میرسید، اما به برکت بازداشت ناگزیر از مسایل روزمرۀ سیاسی دور افتاد و در زمینۀ مسایل اساسی و نظری به کار پرداخت و به این ترتیب، دادستانی که در دادگاه گفته بود مغز او را باید برای ۲۰ سال از کار انداخت، درست به نتیجهیی مقابل منظور خود دست یافت و ناخواسته گرامشی را در مسیر شکوفایی فکری قرار داد.
آیا روشنفکران هژمونی سازند؟
نظریۀ گرامشی دربارۀ روشنفکران و بسط مفهوم هژمونی، از مهمترین و منسجمترین نظریههایی هستند که او در «دفترهای زندان» مورد توجه قرار داده است. گرامشی روشنفکران را به دو گروه تقسیم میکند: روشنفکران سنتی و روشنفکران ارگانیک. گروه اول شامل افرادی از لایههایی اجتماعی چون دانشگاهیان، ناشران، روحانیون، کارگزاران دولتی و… میشوند که کارشان از نسلی به نسل دیگر تداوم مییابد. روشنفکران ارگانیک در پیوند مستقیم با طبقات یا تشکیلاتی قرار دارند که آنها را برای سازمان دادن خواستها و کسب قدرت بهکار گرفتهاند. از نظر گرامشی، کارشناسان تبلیغات یا روابط عمومی که با تدابیر تکنیکی خود تلاش دارند برای محصولات موسسۀ متبوعشان مشتری بیشتری جذب کنند، روشنفکر ارگانیک به شمار میآیند.
نظر گرامشی دربارۀ روشنفکران ارگانیک، نتیجۀ نظریۀ او در مورد هژمونی است. به اعتقاد او، نظام سرمایهداری از راههای آموزشی، فرهنگی و عقیدتی میکوشد تا هژمونی بورژوازی را تداوم بخشد، و روشنفکران ارگانیک راهنمایان و سازماندهندگان این هژمونی هستند. آنان به عنوان همپیکران بورژوازی، رضایت همهگانی را میسازند و شیوههای اندیشیدن و کنش و اخلاق را تعریف میکنند. با ترسیم چنین صورتبندییی، گرامشی به این نتیجه میرسد که پیروزی طبقۀ کارگر بدون یک پیروزی فرهنگی امکانپذیر نیست و برای این کار پرولتاریا به روشنفکران ارگانیکی نیاز دارد که بتوانند تجربیات واقعی تودهها را با ایمانی راسخ و به زبانی فرهیخته بیان کنند.
گرامشی به این نتیجه رسیده بود که در کشورهای پیشرفتۀ سرمایهداری، این امکان پدید آمده که پرولتاریا بتواند در قلمرو جامعۀ مدنی، هژمونی فکری و فرهنگی را بهدست آورد و پس از آن، سرنگونی نظام سرمایهداری دشوار نخواهد بود. (احمدی: ۱۰۳) احزاب سوسیال دموکرات این نظر گرامشی را راهنمای عمل خود قرار دادهاند و از طریق پارلمانتاریسم و دموکراسی کوشیدهاند قدرت را به دست آورند، اما تاکنون قسمت دوم رهنمود گرامشی عملی نشده و نه تنها نظام سرمایهداری سرنگون نشده، بلکه احزاب چپ در دل آن حل شده و ناچار شدهاند برای بقای قواعد آن، تن دهند. به تلقی و دستهبندی گرامشی از روشنفکران، نقدهایی اساسی وارد است؛ اول اینکه هژمونی نظام سرمایهداری ارتباط چندان وثیقی به روشنفکران ارگانیک ندارد، بلکه این هژمونی حاصل عوامل مختلفی است و تنها روشنفکران نبودهاند که هژمونیساز بوده اند، بلکه سرمایهداری هژمونی خود را از طریق عملی محقق ساخته است. به عبارت دیگر، سرمایهداری در عمل توانسته برای جوامع انسانی بیشترین رفاه، امنیت و آزادی را محقق کند و به همینخاطر نسبت به دیگر بدیلها هژمونی پیدا کرده و برخی از روشنفکران هم در مقام تیوریزه کردن آن برآمدهاند و از این طریق به گسترش و تداوم هژمونی سرمایهداری کمک کردهاند، اما اغلب روشنفکران همچنان ترجیح دادهاند نسبت به آن رویکردی انتقادی داشته باشند. گرامشی سرنا را از سر گشاد نواخته و پنداشته این روشنفکران هستند که بار هژمونی سرمایهداری را بر دوش میکشند و بر این اساس، توصیه کرده مارکسیستها هم روشنفکران ارگانیک پرورش دهند تا بتوانند به واسطۀ فعالیت آنها هژمونی پیدا کنند. اگرچه اغلب روشنفکران سویههایی چپگرایانه دارند، اما رویای گرامشی هیچگاه تحقق نیافته و همین خود دلیل محکمی است بر صایب نبودن نظر او درباره هژمونی روشنفکرانه.
تلقی گرامشی از روشنفکران سنتی نیز آنقدر موسع است که بر اساس آن هر فرد درسخوانده و باسوادی را میتوان روشنفکر دانست؛ در حالی که بر اساس فهم عمومی، چنین مرادی از روشنفکری چندان قابل قبول نیست. اگرچه نمیتوان از روشنفکری تعریفی به دست داد که مورد توافق همهگان باشد و اصولاً ارایۀ تعریفی ذاتگرایانه از آن، نه ممکن است و نه مطلوب؛ اما اگر قدر مشترک تلقیهای مختلف از روشنفکری را کنار هم بگذاریم، مطمیناً گستردهگی آن به مراتب از گستردهگی تلقی گرامشی از روشنفکران سنتی کمتر خواهد بود. مسالۀ بعدی، این است که تقسیم روشنفکران به سنتی و ارگانیک، بر اساس شاخص و معیارهای مشخصی انجام نشده و بیشتر تقسیمی ذوقی است. اگر قایل به هژمونیسازی و مشروعیتسازی روشنفکران باشیم، دانشگاهیان و روحانیون و ناشران که گرامشی آنها را جزو روشنفکران سنتی دانسته نیز، مانند روشنفکران ارگانیک میتوانند هژمونیسازی کنند و برای بسط و نهادینه شدن ایدۀ مشخصی تلاش کنند. در این صورت، باید تقسیمبندی گرامشی را به روشنفکران ارگانیک و روشنفکران غیرارگانیک (منفرد) تغییر داد تا وافی به مقصود باشد. روشنفکران منفرد برخلاف روشنفکران ارگانیک، سعی در بسط و ترویج مکتب و مرام خاصی ندارند، بلکه پروژۀ نظری یا عملی خود را پیش میبرند. منفرد بودن به این معنا نیست که آنها پیلهیی به دور خود پیچیده باشند و کاری به کار غیرخود نداشته باشند، بلکه به این معناست که در مواجهه با هر فکر، نظر و عملی، تشخیص خود را ملاک قرار میدهند و دل در گرو هیچ گروه و مسلکی ندارند.
Comments are closed.