احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:دو شنبه 6 سنبله 1396 - ۰۵ سنبله ۱۳۹۶
بخش دوم/
این آیه (احزاب:٧-۸) نشان میدهد که پیمانِ گرفتهشده از انبیاء محکم و استوار است که از آن به «میثاقِ غلیظ» تعبیر شده است؛ هرچند این پیمان اختصاصی به پیامبران ندارد، بلکه از تمامی انسانها چنین عهدی گرفته شده است تا در برابر پروردگارِشان عِصیان نکنند و از اوامرِ الهی سر باز نزنند، اما پیمانی که از انبیا خداوند گرفته است، محکمتر و شدیدتر است. افزون بر آن، پیمانی که از انبیای الهی گرفته شده است، تنها به اطاعت و تسلیمیشان به اوامرِ الهی خلاصه نمیشود، بلکه آنان در راستای ادای وظیفۀ خطیرِ رسالتِشان نیز با خداوند پیمان کردهاند. آنها بایستی مأموریّتی را که از جانب خداوند بهدوش گرفتهاند، به انجام برسانند تا حجت بر آدمیان تمام شود و مکافات و مجازاتِ عاملان و گنهکاران نیز پس از انذار و تبشیر صورت گیرد. با اینهمه، پیامبرانِ الهی علیرغم آنکه در امر نبوّت اشتراک دارند، در فضیلت متفاوتاند [بقره: ۲۵۳]، و بنابراین، سختی آزمون آنان نیز به یک پیمانه نیست. به همینسان، از پیامبران اولوالعظم و غیراولوالعظم نیز سخن رفته است که نشان از تفاوت جایگاه، و به تَبَع آن، آزمون آنها دارد. کییرکیگارد که توجه شایانی به حضرت ابراهیم دارد نیز بر تناسبِ آزمون با آزمونشونده اشاره دارد:
شورِ اعظم آن است که ناممکن را انتظار میکشد؛ هرچه خواستۀ فرد و آنچه در مقابلش نبرد میکند، بزرگتر و هراسآورتر باشند، هرچه هدف و موانع بلندتر باشند، فرد نیز بزرگتر و ترسناکتر است.
در این میان، حضرتِ ابراهیم که پدر ادیان سامی شناخته میشود و از زمرۀ پیامبرانِ اولوالعظم و بنیانگذار خداشناسی استدلالی و توحیدی بهشمار آمده است، با آزمونِ بزرگتری روبهرو است که همانا قربانی کردنِ فرزند در برابر فرمانِ خداوندی است. وقتی ابراهیم علیهالسلام فرمانِ الهی را تحقق میبخشد و فرزندش را به قربانگاه میبرد و کارد را بر گلوی او میکشد، اما کارد نمیبُرد؛ خداوند بر وی ندا بر میدارد:
وَنَادَیْنَاهُ أَن یَا إِبْرَاهِیمُ﴿١٠۴﴾ قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیَا ۚ إِنَّا کَذَٰلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ﴿١٠۵﴾ إِنَّ هذَا لَهُوَ الْبَلَاءُ الْمُبِینُ﴿١٠۶﴾[صافات:١٠۴ – ۱۰۶] ترجمه: او را ندا دادیم که: «ای ابراهیم! آن رؤیا را تحقق بخشیدی (و به مأموریت خود عمل کردی)!» ما اینگونه نیکوکاران را جزا میدهیم! این مسلّماً همان امتحان آشکار است.
قرآنکریم صریحاً از این واقعه به عنوان آزمایش آشکار یاد میکند. معنای سخن این است که ابراهیم با تحقق بخشیدنِ آنچه که در رؤیا به وی وحی شده بود، صداقت و راستکاریاش را به نمایش گذاشت و از این آزمون عظیمِ الهی با مؤفقیّت عبور کرد. «صدقی» که قرآن کریم از آن سخن میزند، از نوع صدق اخلاقی است نه صدق منطقی. صدق منطقی بر پایۀ مطابقتِ ذهن با واقع ـ چنانکه منطق صوری بیان میدارد ـ استوار است، در حالیکه صدقِ اخلاقی بر مبنای یکدستی ایمان و عمل سنجیده میشود. ابراهیم با تحقق آنچه که در رؤیا بر وی آشکار شده بود، یکدستی میان نظر و عمل را به صحنۀ عمل آورد و رؤیایی را که تا پیش از قربانی کردن فرزند، چیزی در حد یک فرمان الهی بود، پس از آنکه حضرت ابراهیم آن را به میدان عمل آورد، از جانبِ خداوند صداقتش ـ یکدستی ایمان و عمل ـ تأییدگذاری شد.
نکات پُراهمیّتِ داستان ابراهیم
داستان حضرتِ ابراهیم برای ما اهمیتِ بسیاری دارد و نکتههای ارزنده و فراوانی در آن نهفته است. از خواب دیدنِ نمرود تا بازگشت ابراهیم از کوه، تا استدلالهای سهگانه، تا افگندهشدن در آتش، تا داستان ساره و هاجر، تا ذبح فرزند و بنای کعبه، همه و همه پراهمیّتاند. در این میان، آنچه برای نویسندۀ این سطور اهمیّتِ بیشتری یافته است، چهار رویداد است که از منظر کلامی مهمترند.
۱ـ خداشناسی استدلالی و توحید
۲ـ سردشدنِ آتش (معجزهی الهی)
۳ـ بنای کعبه
۴ـ قربانی اسماعیل
اینک مواردِ فوق را یکان یکان مختصراً توضیح میدهیم:
۱) خداشناسی استدلالی و توحید
ابراهیم را باید پایهگذار مکتبِ توحید دانست که با تمامِ توش و توان خویش در برابرِ شرک و بتپرستی ایستاد و دراین راه تا پای جان ایستادهگی کرد. استدلالهای ابراهیم دستکم در سه موقعیّت مجابکنندهاند: یکی در مرحلۀ فرود آمدن از کوه، دیگری در هنگام محاکمۀ او به جرمِ شکستنِ بتها، و سومی نیز در هنگامی که به دعوت نمرود شتافت و با او به محاجّه برخاست.
۱٫ استدلال اول
هنگامیکه ابراهیم پس از آنکه به سن تکلیف و اهلیّت رسیده است، از کوه برمیگردد، با کسانی روبهرو میشود که ستارهگان، ماه و آفتاب را میپرستند. وی با استدلالهای خیرهکنندهیی بر آنها خُرده میگیرد و نهایتاً تسلیمیاش به خدای یگانه و آفریدهگار را اعلام میدارد. در قرآنِکریم آمده است:
فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأَىٰ کَوْکَبًا قَالَ هَٰذَا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِینَ[انعام: ۷۶] ترجمه: هنگامی که (تاریکی) شب او را پوشانید، ستارهیی مشاهده کرد، گفت: «این خدای من است؟» امّا هنگامی که غروب کرد، گفت: «غروبکنندهگان را دوست ندارم!»
ابراهیم در این مرحله میخواهد همراهی مؤقتیاش را با ستارهپرستان نشان دهد و ظاهراً چند گامی آنها را مشایعت کند. وقتی ستاره ـ گفتهاند که ستارۀ موردِ پرستش آنها ستارۀ زهره بوده است ـ افول میکند، ابراهیم بیزاریِ خودش را اعلام میدارد و آنچه که فرومیرود و ناپدید میشود را شایستۀ عبادت نمیخواند. به همینسان، وقتی حضرت ابراهیم شبهنگام با پرستندهگان ماه روبهرو میشود، استدلالی شبیه استدلال پیشتر دارد. در قرآنکریم آمده است:
﴿فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَٰذَا رَبِّی ۖ فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِن لَّمْ یَهْدِنِی رَبِّی لَأَکُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّینَ﴾[انعام:٧٧] ترجمه: و هنگامی که ماه را دید که (سینه افق را) میشکافد، گفت: «این خدای من است؟» امّا هنگامی که (آن هم) غروب کرد، گفت: «اگر پروردگارم مرا راهنمایی نکند، مسلّماً از گروه گمراهان خواهم بود.»
چنانکه ستارۀ افولکننده شایستۀ مقام خدایی نیست، ماه نیز ـ بهدلیل آنکه افول میکند و فرو میرود ـ شایستۀ مقام الوهیّت نمیباشد. ابراهیم کسانی را که چنین چیزهایی را به خدایی میگیرند، گمراه میداند و تنها در سایۀ هدایت الهی خودش را راهیاب میبیند. وقتی ابراهیم آفتاب را مینگرد که با درخشش منحصر به فردی میتابد و از ماه و ستاره هم بزرگتر است، ظاهراً نشان میدهد که آفتاب میتواند شایستۀ مقامِ خدایی باشد، اما افولِ آفتاب و در معنایی کلیتر، تغییرپذیری آن را دلیلی بر خدانبودنِ آن میگیرد.
فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَهً قَالَ هَذا رَبِّی هَذَا أَکْبَرُ ۖ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ یَا قَوْمِ إِنِّی بَرِیءٌ مِّمَّا تُشْرِکُونَ ﴿٧٨﴾ إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِیفًا ۖ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ[انعام:۷۹] ترجمه: و هنگامی که خورشید را دید که (سینۀ افق را) میشکافت، گفت: «این خدای من است؟ این (که از همه) بزرگتر است!» امّا هنگامی که غروب کرد، گفت: «ای قوم من از شریکهایی که شما (برای خدا) میسازید، بیزارم. من روی خود را به سوی کسی کردم که آسمانها و زمین را آفریده؛ من در ایمان خود خالصم؛ و از مشرکان نیستم.
استدلال ابراهیم را به صورتِ کلیتر، و با شیوۀ منطقی میتوان چنین نوشت:
هرچه تغییر میکند، شایستۀ خدایی نیست
ستاره، ماه و خورشید تغییر میکنند
—
پس شایستۀ خدایی نیستند.
این استدلال که مقدماتِ آن از یک قضیۀ شرطیه و یک قضیۀ حملیه تشکیل شده است؛ مصداقِ وسیعی مییابد و هر حادث و دگرگونشوندهیی را از ساحتِ مقام خدایی بهدور میراند.
این آیات قرآنی نشان میدهند که ابراهیم چگونه با معتقداتِ همروزگارانِ خودش به مصاف برمیآید و با چه شیوهیی سخافتِ اعتقاداتِ آنها نشان میدهد. او نهایتاً انزجارش را از اعتقاداتِ آنها اعلام میدارد و اعتقادمندیاش را به آفریدهگارِ آسمان و زمین آفتابی میکند و توحید را گزینۀ نهایی، و نهایتِ بلوغ عقلی بشر تعریف میکند. حضرتِ ابراهیم از ستاره به ماه و از ماه به خورشید و از خورشید به خدا راه میبرد و بر سکوی توحید الهی تکیه میزند.
Comments are closed.