احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:گفتوگو کننده: روحالله بهزاد/ شنبه 18 سنبله 1396 - ۱۷ سنبله ۱۳۹۶
اشاره: دیدار شهید احمدشاه مسعود، قهرمان ملی افغانستان با طالبان در میدان شهر، یکی از مهمترین اتفاقات در تاریخ معاصر افغانستان به حساب میآید. این دیدار در محافل سیاسی-تاریخی افغانستان همیشه بحثبرانگیز بوده و موجب شده است تا تفسیرهای متفاوتی از این دیدار ارایه گردد. آنچه را در ذیل میخوانید، مصاحبهیی است با یکی از شخصیتهای جهادی که در دیدارِ طالبان و قهرمان ملی کشور در میدان شهر حضور مستقیم داشته و از گواهان اصلی این دیدار به شمار میرود. گفتنی است که نام این شخصیت جهادی بنابر در خواست خودش در این مصاحبه پوشیده میماند.
شرح ماجرا
یک روز از تفریح ما سپری نشده بود که از سوی باشندهگان محلمان برایم یک خط داده شد. این خط از سوی آمرصاحب برایم آمده بود و در آن نوشته شده بود که هرچه زودتر نزدم بیا. بیدرنگ همه چیزی را ترک گفته و به یکی از اردگاههای مجاهدان در منطقۀ ۳۱۵ کابل آمدم. آنجا قرارگاه تورن لطیف، یکی از ارتشیان دولت بود. در آنجا مولوی ظاهر، امامِ مسجد وزیر محمد اکبر خان با سابقۀ حرکت اسلامی، سیفالرحمان منصور، پسر نصرالله منصور، سابق معاون مولوی نبی حزب حرکت اسلامی و از فرماندهان فعلی طالبان و فضلالرحمان از دهسبز کابل، معاون مولوی شفیعالله و چند تن دیگر حضور داشتند که من آنان را نمیشناختم.
چند لحظه بعد آمرصاحب وارد اتاق شد و با اشاره به سوی حاضران گفت که اینها دوستان ما و دوستان طالبان هستند و از طرف طالبان آمده و پیام صلح آورده اند. مسعود گفت که ما باید با طالبان صلح کنیم تا افغانستان آرام شود، سالها تنظیمها با همدیگر جنگ کردند و این کار نتیجهاش جز ویرانی کشور، چیز دیگری به دنبال نداشت. آمرصاحب از من خواست تا به نمایندهگی از او نزد طالبان بروم. من عذر خواستم، اما آمرصاحب نپذیرفت و گفت که خودت باید این پروسه را به پیش ببری.
جمعی که در اتاق حضور داشتیم، رفتیم به میدان شهر نزد طالبان، چون سیفالرحمان و مولوی ظاهر فرماندهان برحال طالبان بودند، از این بابت دلممان جمع بود که آسیبی به ما نخواهد رسید. وقتی رسیدیم، در جلسه تمام اعضای رهبری طالبان به جز ملا محمد عمر، حضور داشتند. ملا ربانی، ملا محمد غوث و بسیاری دیگران. ملا ربانی در این جلسه به ما گفت که اعضای رهبری میخواهند تا با احمدشاه مسعود به صورت مستقیم گفتوگو کنند؛ ما گفتیم که در مورد محل و مکان ملاقات ملاحظه داریم و اینکه این گفتوگو در کجا صورت بگیرد. آنان حاضر به آمدن به حوزۀ نفوذ احمدشاه مسعود نشدند و ما همین طور آمدیم نزد آمرصاحب. جریان را به آمرصاحب قصه کردم. آمر صاحب برایم گفت که تو کمی بیجرأت هستی. اینجا مصالح افغانستان، دین و مردم مطرح است، میپذیرفتی که حاضر هستیم حتا در قندهار بیایم و با شما گفتوگو کنیم.
ما بعد از گفتوگو با آمرصاحب، دوباره با سیفالرحمان، ملا ظاهر، فضلالرحمان و دو تن دیگر که نامهایشان فراموشم شده است، نزد طالبان رفتیم. ملا ربانی گفت که مسعود باید به میدان شهر بیاید. با این پیام دوباره نزد آمرصاحب آمدیم. با آنکه همۀ دوستان و همسنگران آمرصاحب مخالفِ رفتن او نزد طالبان بودند و نسبتِ به شخص من نیز مشکوک بودند، گویا من نیز با طالبان در تبانی هستم و میخواهم او را بکشم. آمرصاحب علیرغم همۀ مخالفتها با شجاعت و اخلاصی که نسبت به مردم و وطن داشت، عزم سفر کرد و گفت که من حاضرم قربانی بدهم.
در میدان شهر نزدیک به دوصد تن از افراد نصرالله منصور به استقبال ما ایستاده بودند و تأمین امنیت میکرند. جلسه آغاز شد و تمام اعضای رهبری طالبان به جز ملا محمد عمر، آنجا حضور داشتند. مقدمۀ جلسه را من آغاز کردم و حرفهایم بیشتر ارزشی و اخلاقی بود. ملا ربانی، معاون ملا محمد عمر در این میان گفت که ما جهاد کردیم، شهید دادیم و در اثر جهاد ما، مردم از هم متفرق شدند، وطن ویران شد و مردم افغانستان در رنج و کشتن همدیگر مصروف شدند؛ ما میخواهیم در افغانستان شریعت تطبیق شود و به بینظمیها نقطۀ پایان گذاشته شود.
بعد از اینکه سخنان ملا ربانی تمام شد، آمرصاحب به سخنرانی آغاز کرد. او گفت که تطبیق شریعت، آرامش افغانستان، تأمین عدالت و حفظ استقلال کشور از آرزوهای دیرنه و حالم است. آمرصاحب افزود که صاحبنظرانِ دینی و علما باید از سراسر کشور گردهم بیایند و در پیوند به حکومت اسلامی که قرار است در کشور به میان بیاید، صحبت کنند و به توافق برسند. به نظرم این پیشنهاد منطقیترین پیشنهاد در آن زمان بود. بالاخره دعا کردیم و به طرف قرارگاه خود آمدیم.
دو سه روز از این جلسه سپری شده بود که بار دیگر طالبان با آمرصاحب تماس گرفته بودند و گفتند که باید بار دیگر جلسه بگیریم و بنشینیم. اینبار تقاضا کردند تا به چهار آسیاب بیاییم. جایی که منطقۀ حزب اسلامی بود. من اینبار گفتم که دفعۀ قبل ما باوجود بسیاری مخالفتها آمرصاحب را نزد شما آوردیم، اما اینبار باید شما هیأتی را نزد ما بفرستید. آنان یک هیأت چهار نفره را فرستادند که در میان آنان ملاغوث، رییس عبدالواحد از بگرام، ملا بورجان به یادم هستند. آنان به مرکزی به نام آمریت پنجشیر در خانۀ رحیم (کابل) آمدند و با آمرصاحب گفتوگو کردند. این پروسه باربار و تا نزدیک به دو ماه دوام کرد و روابط در حال حسنه شدن بود؛ تا جایی که معاون ملا ربانی یک روز به من گفت که برایم مشوره بده. من برایش گفتم که آمرصاحب آدم صادق است. او درحالی که یک نظامی است، اما در عین حال، زیاد طرفدار جنگ و کشمکش نیست، تلاش کنید اعتماد میانتان به وجود بیاید، اما ملا ربانی به دلیل نزدیکیام با آمرصاحب به من اعتماد نکرد.
آهستهآهسته پروسۀ صلح میان دو طرف برهم خورد. ملا فضلالرحمان از پاکستان به افغانستان آمد و با مجاهدان دیدار کرد و از آنان خواست تا با طالبان بپیوندند. مولوی فضلالرحمان گفت که شما بخواهید نخواهید طالبان افغانستان را در کنترل خود در خواهند آورد. اگر شما با طالبان بپیوندید، در حکومت آینده نقش و سهم خواهید داشت. همین مسأله سبب شد که پروسۀ صلحی که قرار بود به نتیجهیی برسد، متوقف شد و بیاعتمادی رخ داد.
با توجه به آنچه گفته شد، عوامل مختلفی در شکست پروسۀ صلح میان طالبان و احمدشاه مسعود دخیل بود، اما مهمترین آن، دخالت سازمان استخبارات نظامی پاکستان بود. پاکستان فکر میکرد که به میان آمدن صلح میان طالبان و مجاهدان، سبب شکست اهداف این کشور در افغانستان میگردد. عامل داخلی این شکست، احزاب چپی که نمیخواستند یک حکومت اسلامی در افغانستان شکل بگیرد بودند و در طرف دیگر، شماری از تنظمهای جهادی با اهداف مختلف و منافع متفاوت، به ویژه حزب اسلامی که مخالفت شدیدی با حزب جمعیت و احمدشاه مسعود داشت، بود. احزاب و تنظیمها هراس داشتند که اگر این پروسه به موفقیت برسد، تمام امتیازش به شهید احمدشاه مسعود و همسنگرانش میرسد و آنان امتیازی به دست نخواهند آورد.
گفته میشود که گویا سازمان استخبارات نظامی پاکستان میانجی اصلی پروسۀ صلح میان مجاهدان و طالبان بود، این حرف کاملاً غلط است. اگر مداخلۀ سازمان آیاِسآی نمیبود، این پروسه به سرانجام میرسید. پاکستان تا آخر کوشش کرد تا هرگونه روند صلح در افغانستان را مختل کند. دست پاکستان وقتی به این پروسه رسید که آن را متوقف و ناکام ساخت. بسیاری همچنان ادعا دارند که گویا طالبان در پی ترورِ احمدشاه مسعود بودند، این حرف به کُلی غلط است. حتا به چشم سر دیدم که در قنداغهای تفنگ شماری از سربازان طالبان در میدان شهر تصاویر آمرصاحب زده شده بود.
به طور خلاصه اگر بخواهم بگویم، احمدشاه مسعود یک شخص وطندوست، جوانِ رشید و فرزند صادق به افغانستان بود. او بسیار شجاعانه در برابر اتحاد شوروی رزمید و هدفش استقلال افغانستان و ایجاد یک حکومت اسلامی و عدالتپیشه بود.
Comments are closed.