احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:جنرال هابیل هابیل/ شنبه 25 سنبله 1396 - ۲۴ سنبله ۱۳۹۶
قصد نداشتم بنویسم، اما حرفهای چند روز قبلِ جناب آقای حکمتیار به آدرس قهرمان ملی کشور، شهید احمدشاه مسعود مرا واداشت تا از میان چندین مورد بزرگی و جوانمردیهای آن بزرگمرد و قهرمانِ واقعی نسبت به آقای حکمتیار؛ یک یا دو مورد را به شما سروران گرامی پیش کش کنم و شما قضاوت خواهید کرد! البته از این موارد تنها از زمان عقبنشینی از کابل تا زمان شهادت قهرمان ملی چیزهای زیادی به گفتن و شریک کردن است که انشاالله در فرصتهای بعد به آنها نیز خواهم پرداخت.
اکنون میخواهم خدمت خوانندهگان عزیز و هموطنان گرامیام خاطرۀ کوتاهی را از جریان جنگِ آقای حکمتیار و شکست آن در برابر طالبان قبل از پیوستنش به حکومت مجاهدین و احراز پُست صدارت حکومت آن وقت که در رأس آن شهیدِ صلح و رهبر جهاد و مقاومت، استاد برهانالدین ربانی حضور داشتند یاد آوری کنم .
آن وقت مدت زیادی از ظهور و شکلگیری گروه طالبان سپری نشده بود و طالبان جبهات زیاد و مناطق بیشتری را که در تصرف حزب اسلامی بود، یکی پی دیگری یا به زور و جنگ و یا هم بدون درگیری تصفیه و اشغال کردند. آقای حکمتیار که در آن زمان در مرکز و پایگاه اصلیاش (چهار آسیاب) بود، آنجا از نقطه نظر نظامی و سلاح، مهمات و انواع راکتها به عنوان مرکز قدرتش محسوب میگردید. در آنجا نیز در امان نماند و طالبان پس از اشغال مرکزِ ولایت لوگر، به محل فرمانروایی آقای حکمتیار بدون معطلی حمله کردند.
حزب اسلامی در آن وقت و در آخرین فرصتهای دست داشتۀشان هنوز هم در اینسوی چهار آسیاب که مناطق ریشخور، بلندیهای خیرآباد، دامنههای کوه خواجه صفا، بلندیهای بینی حصار و سنگِ نوشته را شامل میشد، با دولت اسلامی دست به ماشه بودند. زمانی که از جانب طالبان جنگ از استقامت لوگر آغاز گردید، از نقطهنظر اهداف نظامی یک فرصت خوبی به نیروهای دولت مجاهدین بود تا از آن برای وارد کردن ضربۀ بیشتر بالای حزب، کار میگرفتند و مناطق زیادی را در آن وقت به تصرف خویش میآوردند. این کار را قهرمان ملی در آن زمان که سمت وزارت دفاع ملی را به عهده داشت، با توجه به وضعیت بدی که به حزب اسلامی پیش آمده بود، منع کردند.
طالبان بعد از سه چهار روز جنگِ نفسگیر، توانستند خطوط اول افراد حزب اسلامی را بشکنند و وارد چهار آسیاب گردند. آقای حکمتیار که خود در آن لحظات در چهار آسیاب حضور داشتند، مجبور شدند تا چهار آسیاب را ترک گوید؛ از اینکه هیچ راه مصون دیگری برای فرار نداشت، راه سنگِ نوشته و بگرامی را انتخاب کرد تا از آن طریق به بت خاک و مسیر کوتل لتهبند به طرف سروبی برود و بالاخره با یک قطار خیلیها بزرگ از این راه حرکت کردند به این ترتیب چهار آسیاب به طور کامل با بر آمدن قطار حامل رهبری حزب، تخلیه گردید و طالبان نیز در آنجا جابهجا گردیدند. کاروان موترهایی که شامل ادوات نظامی و سایر و سایط خورد و بزرگ حامل فرماندهان ارشد حزب اسلای و افراد مسلحشان میشد، ممکن تعدادشان به چهارصد تا پنجصد عراده میرسید.
خطوط نیروهای دولت اسلامی و حزب که تا آن زمان باهم در جنگ بودند، در بسیاری از مناطق از جمله تپۀ قلعۀ احمد خان و دیگر نقاط در نزدیکی همین مسیری بود که از آنجا قطار در حرکت بود و به خوبی در تیررس نیروهای دولت قرار داشت، یعنی اینکه از چندین نقطه امکان گشودن آتش و وارد ساختن ضربۀ خیلی خطرناک بالای کاروان در حال حرکت، به آسانی وجود داشت. از چندین نقطه نیروهای دولتی به مرکز سوق و ادارۀشان تماس گرفتند و به صورت عاجل، طالب هدایت شدند تا در صورت اجازه؛ کاروان را از چندین استقامت با سلاحهای ثقیل مورد حمله قرار دهند و همچنان یکی از فرماندهان که اسمش فراموشم شده را از مارشال صاحب که در آن وقت مسوولیت رهبری جنگ را از جانب آمرصاحب به عهده داشتند، در مخابره خواستند تا در همین فرصت خوب اگر دوبال طیاره از میدان بگرام پرواز کند و موترهای در حال حرکت را با بمهای آتشی هدف قرار دهد همه قطار از بین برود و حریق گردد.
همزمان با صحبت آن فرمانده و چنین تقاضای او صدای او را آمرصاحب شهید نیز در مخابره میشنیدند؛ دفعتاً بالای همان فرمانده صدا زد که (….میشنوی؟) جواب داد بلی صاحب میشنوم !آمرصاحب با همان اصطلاح خودشان گفتند، او آدم! پشتش نگرد؛ بان حالی بالای او (حکمتیار) همی روز بد از دست لجاجت خودش آمده؛ خدا به همین حالت گرفتارش کرده و در شکست است و عقبنشینی دارد، هیچ مناسب نیست که یک حالت دیگر را ما بالایش بیاوریم؛ بگذار که برود، خدا خو از نیت ما میداند و ما غرضش نمیگیریم. خداوند خودش همرایش محاسبه کند که چه نبود ای آدم نکرد، خوب است که طارق هم میشنود !
بعد بلا فاصله صدا زد: طارق طارق میشنوی؟ (طارق اسم شفر مخابروی مارشال صاحب بود). مارشال صاحب جواب داد: بلی میشنوم صاحب !گفت: گپهای مه شنیدی؟ جواب داد: بلیها شنیدم مقصد مه هم همین بود. به دیگر بچهها هم در خط گفتم که غرض نگیرند. بچهها هرکدام صدا میکردند برایشان گفتم ای رقمش نامردی است که حکمتیار در شکست از طرف طالبها و ما هم بزنیمش !
آمرصاحب با همین جمله حرف خود را آخر کرد. (بلی بمانند که برود) مارشال صاحب قبل از خداحافظی درحالی که سایر فرماندهان هم میشنیدند و من در اینجا خواهشم از آن عده از بزرگان و فرماندهانی که شاهد آن صحبت بین آمرصاحب و مارشال صاحب بودند و یا این جریان را از قول دوستان دیگر شنیده باشند، برای غنامندی بیشتر این بخشی از خاطرۀ با ارزش مرا یاری دهند و با نوشتن قسمتهایی که من فراموشم شده، به من منت گذارند .
-مارشال صاحب افزودند، بلی صاحب؛ همو گپ که در قدیم گفته اند (آهو را در نشیبی تیر زدن نامردیست)
به همین ترتیب در آن زمان هیچ نوع مزاحمتی صورت نگرفت و آنان به بسیار راحتی از طریق کوتل لتهبند وارد سروبی شدند که بعد از گذشت مدتها و با تنگ شدن حلقۀ محاصره علیه حزب اسلامی، از همانجا وارد گفتوگو با جانب حکومت مجاهدین شدند –و سرانجام به کابل آمد- و تحلیف به جاه آورد و شروع به کار کردند و این جریان الی سقوط کابل به دست طالبان ادامه پیدا کرد و آن زمانی بود که آمرصاحب در پیوند با موافقتنامۀ دولت اسلامی با حزب اسلامی از سمت وزارت دفاع ملی کنار رفته بود؛ چون در تقسیم؛ وزارت دفاع و چند وزارت دیگر سهم حزب اسلامی رسیده بود و حزب اسلامی بعد از کنارهگیری آمرصاحب شهید، آقای وحیدالله سباوون را به عنوان وزیر دفاع معرفی کرده بود، وحیدالله سباوون هم اکنون به صفت مشاور رییسجمهور کار میکند.
Comments are closed.