احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:کاوه آهنگر/ شنبه 10 سرطان 1396 - ۰۹ سرطان ۱۳۹۶
بخش سوم
————————
حبیبالله کلکانی از لحاظ قومی مربوط به قوم تاجیک بود و سلطنت را از امانالله خان که مربوط به قوم پشتون بود، گرفت و بعد با نادرخان که او هم پشتونتبار بود به نبرد پرداخت؛ اما امیر هرگز به نبردهای خود چه در برابر امانالله خان و چه در برابر محمدنادر، رنگوبویِ قومی نداد. حتا آنگاه که بهوسیلۀ قبایل مسعودی و وزیری که از آنطرف دیورند آمده بودند محاصره شده بود نیز نخواست که با شعار قومی، اقوام غیرپشتون یا لااقل تاجیکان را برای مقابله با آنها بسیج کند. شعار او همیشه مذهبی بود.
اما نادرخان دقیقاً با شعار قومی وارد معرکۀ کسب قدرت در افغانستان شد (۵: ۹۸). پس از اینکه نادر در کشور به قدرت میرسد، برای حدود نیمقرن او و خانوادهاش به شمول محمدداوود خان برادرزادۀ او بر افغانستان حکمروایی میکنند. این دورۀ نیمقرنه (از به قدرت رسیدن نادرخان در اکتوبر ۱۹۲۹ الی کودتای حزب دموکراتیک خلق افغانستان در ۱۹۷۸) در تاریخ معاصرِ ما از اهمیت ویژهیی برخوردار است؛ اهمیتِ این دوران در این است که تقریباً تمام حوادث و اتفاقاتی که در چهار دهۀ گذشته در کشور ما اتفاق افتاده اند، ریشه در فراز و فرود تحولات سیاسی و اجتماعیِ این دورۀ نیمقرنه دارند. از جانب دیگر، برخی از اساسیترین روشها و پالیسیهای حکومتداری در حکومات این چهار دهۀ اخیر یا ادامۀ پالیسیهای حکومتها در آن نیمقرن اند و یا از آن پالیسیها الهام گرفته اند و یا واکنشی بوده اند در برابر آن پالیسیها.
در این نیم قرن افغانستان فرصتِ خوبی برای ایجاد دولت – ملت و ملتسازی داشت؛ که متأسفانه وضعیت امروزِ ما نشاندهندۀ این است که آن فرصت بدون استفادۀ مؤثر از دست رفته است و هرگز برنمیگردد.
محمد نادر وقتی داخل افغانستان شد و قبایل پشتون جنوب را برای مقابله با حبیبالله کلکانی بسیج نمود؛ شعارش بازگرداندن امانالله خان به قدرت بود. او با این شعار توانست تعداد زیادی از قبایلی را بسیج کند که هنوز به امانالله خان به دیدۀ شاه مشروع کشور مینگریستند. البته محمدنادر خان از حمایت بیچونوچرای انگلیس نیز برخودار بود؛ او نه تنها اجازه یافت تا از راه هند بریتانوی وارد مناطق قبایلی در ماورای دیورند گردد و در آنجا سرباز گیری نماید، بلکه تسلیحات و تجهیزات نظامی نیز از انگلیسها غرض پیشبرد جنگ به دست آورد. (۶: ۳۱۵)
آغاز این دوره نیمقرنه که مصادف است با ۵ سال سلطنت محمدنادرخان و بعداً حدود ۱۳ سال نخستوزیری محمدهاشم؛ دوران استبداد، اختناق، ظلم و ستم بالای مردم و روشنفکران کشور است. در آغاز این دوران، نادرخان با قساوتِ تمام حبیبالله کلکانی و یاران نزدیکش را علیرغم تعهدش به قرآن شریف، اعدام نمود و بعداً برای سرکوب نمودن مردم شمالی، قبایل جنوب کشور را اجازه داد که به غارت و چپاول در شمال کابل و ولایت پروان بپردازند. نادر خان این کار را برای نشان دادنِ زهر چشم به همۀ مخالفینش از جمله طرفداران امانالله خان انجام داد تا بدانند که هرگاه از اطاعت شاه جدید تمرد و سرکشی نمایند، بر هیچ متمردی ترحمی صورت نخواهد گرفت و اما او با این کارِ خود بذر عداوت و نفاق را میان اقوام کشور پاشید؛ بذری که ثمرۀ زهرآگینِ آن را تا هنوز مردم افغانستان میچشند.
نادرخان پس از به قدرت رسیدن، در صدد تحکیم پایههای قدرتِ خود برآمد و بدین منظور سیاستِ تطمیع و تهدید را در پیش گرفت. او میپنداشت که برای تثبیت قدرتِ خود در افغانستان نیاز دارد که موقف خانوادۀ نو به دولت رسیدۀ شاهی را در میان قبایل پشتون که برای برخی از آنها امانالله خان هنوز هم شاه مشروع کشور بود، تثبیت نماید و بعد موقفِ قبایل پشتون را منحیث حامی و تکیهگاه سلطنتِ خود در میان سایر اقوام کشور تحکیم ببخشد. این سیاست توسط جانشینانِ او نیز ادامه پیدا کرد که در نتیجه منجر به تصادماتِ شدید قومی میان اقوام مختلف کشور گردید.
در این میان محمدگل مومند با برنامهریزی دقیق، سیاستِ برتریجویانۀ قومی را در کشور به پیش میبرد. او در مقدمهیی که برای کتاب «د پشتو ژبی لیالی» نوشته است، متذکر میشود که «قدرت و اعتبار یک قوم، در حفظ و اعتلای زبان و فرهنگ آن است.» (۷: مقدمه) و بعد در ادامه نظر میدهد که زبان پشتو باید زبان ملی و سراسری افغانستان گردد. او در همین کتاب به دولت پیشنهاد مینماید که طی یک «فرمان شاهانه» تمام مضامین درسی در مکاتب به زبان پشتو تدریس گردند و هم ظرف مدت سه سال، آغاز از سال ۱۳۱۷ خورشیدی زبان دیوانی و رسمی کشور زبان پشتو شود. دولت در راستای تحقق این برنامه، تدریس در تمام مکاتب کشور را به زبان پشتو میسازد و همچنان تمام مأمورین دولتی وظیفه مییابند تا زبان پشتو را فرا گیرند و فراگیری زبان پشتو برای مأمورین دولتی امتیاز محسوب شده و عدم فراگیری آن سبب عزل آنها از شغلشان میگردید.
آقای سید مسعود پوهنیار در کتابش تحت عنوان «ظهور مشروطیت و قربانیان استبداد در کشور» در رابطه با عمومیت یافتن تدریس مضامین مکاتب به زبان پشتو چنین مینگارد: «لطمۀ شدید دیگری که بر پیکر معارف حواله گردید، در سال ۱۳۱۸ خورشیدی (۱۹۳۹ میلادی) بود که در سراسر مکاتب افغانستان همۀ مضامین از زبان دری به زبان پشتو تبدیل شد، صدمۀ این عمل در مناطق پشتوزبان کمتر محسوس میشد، اما در مناطق دریزبان تعلیم و آموزش بیاندازه فلج گردید، زیرا متعلمین که فارغالتحصیل میشدند، تقریباً بیسواد میبودند.» (۸: ۱۸۸) آقای پوهنیار به دنبال این توضیحات مینگارد زمانی که میرسیدقاسم خان پدر آقای پوهنیار و یکی از پیشگامان معارفِ افغانستان و یکی از کسانی که طرح تدریس به زبان پشتو را ارایه نموده بود، پس از هفت سال از زندان آزاد شد؛ سردار محمد نعیم وزیر معارفِ وقت او را نزد خود خواسته و خطاب به میرصاحب چنین میگوید: «سالها قبل شما اولین کورس پشتو را در وزارت معارف تأسیس کردید و آرزوی تعمیم پشتو را داشتید، اینک ما آن را برآورده ساخته و پشتو را در سرتاسر معارف افغانستان وسعت دادیم و همۀ مضامین را به پشتو ساختیم. میرصاحب با همان صراحتِ لهجۀ همیشهگیِ خود اظهار داشت که رایج ساختن پشتو در مکاتب مناطق پشتوزبان ضرر زیاد ندارد، اما در پهلوی آن باید زبان دری هم بهحیث یک مضمون در آنجا درس داده شود که چون متعلمین آن از تحصیل فارغ میگردند، قادر به خواندن و نوشتن و افادۀ مطلب به زبان دری که در مملکت عمومیت دارد، باشند. اما در مکاتب مناطق دریزبان اگر همۀ مضامین به پشتو درس داده شود، زیان بزرگ وارد میکند؛ زیرا متعلمین در این صورت با دو مشکل مواجه میباشند، یعنی هم زبان را نمیدانند و هم اصل مضمونی که به او درس داده میشود.» (۸: ۱۹۲، ۱۹۱)
Comments are closed.