احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:ابومسلم خراسانی-ماندگار/ دوشنبه 10 میزان 1396 - ۰۹ میزان ۱۳۹۶
عقربههای ساعتِ پیشروی موتر ما به سمتِ پنجوبیست شام لنگر میکند، موترِ نوع ِسراچه با شش سرنشین به طرف ولسوالی کوهستانات در حرکت هستیم. کوهستانات بزرگترین ولسوالی ولایت سرپل محسوب میشود که بیش از دو سال است در تصرف طالبان قرار دارد. در مسیر راه به پوستههای ترافیک بر میخوریم، پوستههایی که به گفته رانندگان به محل چور و چپاول تبدیل شده است. این رانندگان میگویند که روزانه تا دوصد افغانی را برای این پوستهها رشوت میدهند. طالبان تا پانزده کلیومتری مرکز شهر ولایت سرپل حضور فعال دارند.
«آدرینگ» نام قریهییست که در نزدیکیها شهر قرار دارد، بخش آخری این قریه تحت قلمرو طالبان میباشد، پوستههای ارتش با بیرقهای سه رنگ و پاسگاههای بازرسی طالبان با بیرقهای سفید از هم فاصله چندانی ندارند. حالا من هر دو بیرق را در آسمانِ آبی اینجا در حالت اهتزاز میبینم، به گفته یکی از فرماندههای محلی یک توافق آتشبسگونه بین نظامیان افغان و طالبان در این منطقه وجود دارد تا جلوی حملههای شبهنگام و تهاجمی گرفته شود و مردمانِ بومی که در اینجا زندگی میکنند تا حدودی در آرامش به سر برند.
لغمان مرکز اصلی طالبان
قریه لغمان از لحاظ اداری مربوط خودِ مرکز ولایت سرپل میشود، بیشتر طالبان مهاجر که از قریههای اطراف یا از ولایتهای دیگر مهاجر شدهاند در اینجا زندهگی میکنند، لغمان از نظر نظامی یک موقعیت حساس است، چهار سمت این قریه راههای باز و هموار دارد تا در صورت ضرورت طالبان بتوانند به سادگی از این راهها به قریهها دورتر و کوههای اطراف فرار کرده و در آن سنگر بگیرند. فرمانده عمومی لغمان ماما یعقوب نام دارد. ماما یعقوب که همه او را با اسم کوچکاش “اکه” صدا میزنند بعد از کشته شدن پسرش توسط پولیسِمحلی به صفِ طالبان پیوست و اکنون به یکی از بزرگترین فرماندههای جنگی در ولسوالی کوهستانات تبدیل شده است. ماما یعقوب یا به قول مردمان محلی “اکه”ریشِ بلند و قد متوسط دارد، وقتی من او را از دور دیدم بیشتر به یک آدم معمولی شباهت داشت تا یک فرمانده بزرگی که بیشتر حملاتِ تهاجمی را رهبری میکند.
ماما یعقوب در سال ۱۳۹۳ یک کندک ارتش را در درۀ “علف سفید” نابود کرد و بیش از صد سرباز ارتش توسط افراد او در یک کمین شبانه کشته شدند، در آن زمان من دو روز بعد به آن دره رفته بودم، تمامِ رینجرهای ارتش منهدم شده بودند. اسکلیتهای سوخته بیش از ۳۰ رینجر و تانک در این دره حکایتِ از یک فاجعه بزرگ را داشت. بعد از این کمین که منجر به کشته شدن بیش از صد نظامی افغان شد، ماما یعقوب در شورای کویته طالبان شهرت پیدا کرد و به یکی از چهرههای مهم و تاثیرگذار در این ولسوالی تبدیل شد.
تحریم؛ ادویه و پترول توسط پولیسمحلی
آخرین پوسته نظامیان افغان در این ولسوالی توسط پولیسِ محلی اداره و کنترول میشود، من بارها از رفتار خشونتبار و تحقیرآمیزِ پولیسِمحلی شنیدهام، اکثرِ رانندهگان این مسیر از رفتاری غیر انسانی پولیسمحلی حکایتها و قصهها دارند. محمد یکی از رانندهگان این مسیر است، او برایم گفت: پولیسمحلی گاهی مسافرین را لتوکوب میکنند ویا ساعتها موترها را به هیچ دلیلیِ در قریهی ” قلعه سوخته” که پاسگاه های کنترولدارند متوقف میسازد. یکی از سرنشینها به گوشام آهسته میگوید که این سربازان خیلی خشین هستند و گهگاهی حتی بیمارانِ عاجل و زخمیانِ غیرنظامی را اجازه عبور نمیدهند، و تا ساعت ها در زیر آفتاب سوزان منتظر می گذارند. پولیس محلی وارد کردن ادویهجات و پترول را در این ولسوالی تحریم کرده است، حتی یک دفتر خارجی که چندین کلینیک فعال در این ولسوالی دارد به آسانی نمی تواند ادویهجاتِ لازم را در اختیار داکتران و بیماران قرار دهد. با آن هم هستند کسانی که ادویه و پترول را قاچاق میکنند تا مشکلات مردم تا حدی مرفوع شود، از یکی قاچاق کنندههای ادویه پرسیدم که چگونه ادویه جات را قاچاق میکند؟ او برایم پاسخداد که به زیر گونیهای “کاه” که توسط موترهای اورال به این ولسوالی میروند جابجا میکنم تا ار تیررس چشم پولیسمحلی در امان باشد. اینکه دستور تحریم اودیهجات و پترول توسط حکومتِمحلی ولایت سرپل داده شده یا خیر؟ پرسشیست که هنوز برایم روشن نیست.
زراعت و مالداری؛ دو مرجع درآمد
زراعت و مالداری دو مرجعِ اصلی درآمد مردمان اینجا را تشکیل میدهند، زراعت بنا به کمبود زمینهای آبی کمتر به چشم میخورد با آنهم زردآلو، شفتالو، سیب و … میوهجات به وفور دیده میشوند. گندم و جو بیشتر در زمینهای للمی کشت میشوند، یکی از دهقانها به من گفت که امسال کشت گندم و جو بنا به کمبود بارانهای بهاری اصلن خوب نیست، او افزود که مالداری و نگهداری حیوانات هم بستهگی به کشت گندم و جو دارد تا “کاه” آن آذوقه حیوانات را تامین کند، و اگر کشت گندم و جو بنا به هر دلیلی نشود به نگهداری حیوانات و مواشی هم صدمه میزند؛ چون قمت آذوقهها بالا میرود و بهایی حیوانات تنزیل میکند. نبی گل باشنده قریه “نگاله” است، او پدر و نانآور یک خانوادهی هشت نفری میباشد، نبی گل با عمامه بزرگ و قدِکوهتا خوشتیپ به نظر میرسد. او در پاسخ به این پرسشام که وضعیت زنده گیات چگونه است گفت: ( از خدمت کردن به حیوانات خسته شدم). معنی حرفاش این بود که نگهداری حیوانات وسرگردانی برای تهیه آذوقه کافی او را خسته کرده است. از بسیار ها که پرسیدم بیکاری و نبود زمینهکار را یکی از بزرگترین چالش های خود عنوان کردند.
مسافرت به کشور ایران برای کار، راه دیگری درآمد این مردمان می باشد به عنوان مثال؛ تنها از قریه بیدستان که شاید در حدودی ۷۰۰ خانواده در آن زندهگی میکند بیش از دو صد تن شان در کشور ایران برای کار رفته اند، تا با کار کردن چرخهی زندهگیشان را بچرخانند.
وضعیتِآموزشی؛ مکتبهای متروکه و خیالی
مکتبها در این منطقهی کوهستانی رونق چندانی ندارند، با آن که اکثر مکتبها اینجا تعمیر معیاری و ساحه وسیع دارند اما دروازههای بیشترشان قفل است، مدارس دینی به شکل سنتی آن در هر قریه این ولسوالی دیده میشود. بسیارها بنا به تبلیغات منفی علیه مکتبها، فرزندان شان را روانه مکتب نمیکنند، با یک باشندهی محلی در باره تبلیغات منفی نسبت به مکتبها گفتم، او فایل صوتی یکی از علما را برایم نشان داد. این عالم معتقد بود؛ کسانیکه به مکتبها درس میخوانند انسانهای سر لچ و کمونیست بهبار میآیند از اینرو از مخاطباناش میخواست تا نگذارند اطفال و فرزندان شان به مکتب بروند. نام این شخص مولوی قدیر است و اصلن از ولایت بلخ می شود.
در یک صبح که آفتاب هنوز طلوع نکرده بوده، روانه یک مکتب دخترانه شدم، تعمیر خوب با زنگ آبی و ساحه وسیع در اینجاساخته شده است. هیچکس در اینجا دیده نمیشد وقتی داخل مکتب شدم بیش از صد بز و گوسفند درصنفهای درسی این مکتب خوابیده بودند، دیدن این وضعیت حسی خوبی ندارد. مکتبهای خیالی و متروکه زیادی در این ولسوالی دیده میشود. با آن هم مدیر معارف امارت اسلامی طالبان که در جمع نماز گذاران حرف میزد از گشایش مکتبهای متروکه و نظارتِ جدی بر این مکتبها خبر داد، او نماز گذارن را توصیه میکرد تا اطفال شان را روانه مدرسهها یا مکتبها نمایند.
زندانِ طالبان و برخورد با مجرمین
“اسمتک” قریهیست که اولین بار طالبانِ کوهستانات از اینجا ظهور کردند، زندانِ مرکزی طالبان در اینجا موقعیت دارد. چند خانه کهنه و فرسوده همراه با چند رینجرِ پولیسمحلی در اطراف این زندان قرار دارد. من برای اولین بار زندانِ “اسمتک” از دور میدیدم، دود غلیظ از دیوار های زندان بالا میرفت، انگار برای زندانیان غذا درست میکردند. هر چند قادر نشدم از داخل زندان بازدید کنم، اما کسانیکه این زندان را دیدهاند؛ حرفها و حدیثهای زیادی دارند. یک باشنده محلی برایم گفت که در داخل زندان چالههای بسیار و تاکویهای بزرگ وجود دارد و گاهی زندانیان را با آب سرد یا بیخوابی شنکجه میدهند. هیچ کس به صورت دقیق نمیداندکه چند زندانی در این زندان وجود دارد، به گفته باشنده گان محلی سربازان اسیر شده ارتش، بزرگان محلی مخالف امارت اسلامی، پولیسمحلی و سه خارجی از جمله افرادِ اند که در این مکان زندانی هستند.
برخورد طالبان با مجرمین خیلی جدیست؛ از تراشیدن ریش گرفته تا سرلچگشتن و سیگار کشیدن همه جرم پنداشته میشود و جزا های برای هریک تعین شده است، دیدن ماهواره و فلمهای سینمایی از موارد دیگریست که طالبان سخت بر آن نظارت دارند. من چند تن را دیدم که به جرم تراشیدن ریش یا داشتن ماهواره دیجیتال مورد لت و کوب قرار گرفته بودند.
با آن که طالبان برای باشندهگانِ محلی امنیت نسبی را آورده اند و تا حدی جنگ زورمندانِمحلی بر سر تصاحب قدرت فروکش کرده است، اما مردمان اینجا هم چنان در فقر و بدبختی به سر میبرند و از هیچ امکانات شهروندی برخوردار نیستند. به گفته خبرنگار بی بی سی: حالا ما با دو افغانستان مواجه هستم؛ یک افغانستان با مرکزیت کابل که ازرش های دموکراتیک بر آن حاکمیت دارد و صاحب رسانهها آزاد می باشد اما از سوی دیگر فساد، ناامنی و بیکاری در آن بیداد میکنند. در مقابل افغانستانِ که در آن امارت اسلامی طالبان حکم میراند و از ارزش های مردم سالاری، رسانههای آزاد و … در آن خبری نیست، از سوی هم امنیت به گونه نسبیاش در آن وجود دراد و از فساد اداری هم چیزی دیده نمیشود.
Comments are closed.