احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:چهار شنبه 26 میزان 1396 - ۲۵ میزان ۱۳۹۶
قومگرایی و تعصب، یک بیماریِ اجتماعیست که هر جامعه را به فراخورِ آگاهی و دانشِ جمعیشان به خود مبتلا میسازد. در هر اجتماع و محیطی، به میزانی که ضریبِ خودآگاهی و دیگرآگاهی بالا باشد، به همان پیمانه سطح ابتلا به بیماریهای اجتماعی و ناهنجاریهایِ رفتاری پایین میآید. افغانستان متأسفانه یکی از درماندهترین کشورها در جدال با قومگرایی و تعصب و سایر بیماریهای اجتماعی است. اما تأسفبارتر از آن اینکه: بخشِ اعظمِ بیماریهای اجتماعیِ ما از فضای سیاست و حوزۀ کارگزارانِ سیاسی آب میخورد و حتا تقویت میشود.
دو روز پیش، خبری در رسانهها منتشر شد مبنی بر اینکه در زندانهای افغانستان تشنجات و درگیریهای فراوانی روی مسایل قومی و زبانی رخ میدهد و علاوه بر اینکه این تشنجات نظم و مدیریتِ زندانها را به چالش میکشد، هرازگاهی به قتل و مجروحیتِ عدهیی منجر میگردد.
این خبر با همۀ اجمال و اختصاری که در قبال دارد، حدیثِ مفصلی از بازتابِ تعصبات و قوماندیشیها از حوزۀ سیاست به سایر حوزهها و محیطها ـ حتا زندانها ـ است. در دستگاه سیاستِ افغانستان دستکم در یک دهۀ اخیر، قومگرایی و تعصباتِ قوماندیشانه زیر نامها و بهانههای گوناگون و به اشکالِ پیدا و پنهـان اِعمال شده و از این دستگاه به سایر عرصهها سرایت یافته است.
جالب و دردناک اینکه مردم عادی کشور از گذشتههای دور نشان دادهاند که میتوانند به نیکویی و برابری با یکدیگر زندهگی کنند و در لحظاتِ دشوار برادرانه در کنار هم بایستند و جان دهند، اما ماشینِ سیاستِ افغانستان و یا کارگردانانِ درجهیکِ این عرصه، از همان گذشته تا اکنون به این تمایل داشتهاند که میانِ مردم خطِ تمایز و فاصله بکشند و یک قوم را از سایر اقوام بزرگتر، برتر و مستحقتر در همۀ موضاعات و مسایل ثابت سازند. این رویکرد نخست از همه در داخلِ حکومت اختلافاتِ قومی را برانگیختانده و کنشها و واکنشهایِ قوماندیشانه را به سایر عرصهها تسری داده است.
شوربختانه از این فضای مسموم، نهتنها تحصیلکردهکان و روشنفکرانِ افغانستان بینصیب نماندهاند، بلکه آنها به تبعیت از دستگاه سیاست، خواسته یا ناخواسته سعی کردهاند تعصبات و قومگراییها را تیوریزه کنند. مسلماً نتیجۀ این تلاشهاست که حتا مجرمان و بزهکارانی که ممکن مرتکب سرقت و راهزنی شده باشند نیز، در زندانها دغدغۀ قومی دارند و پیرامون مسایل زبانی و تباری مباحثه و مشاجره میکنند و وقتی به قناعت نرسیدند، به جانِ یکدیگر میافتند.
قومگرایی در افغانستان به یک بیماری شایع و یک اپیـدمیِ فاجعهبار تبدیل شده که عمقِ آن را بهتر از هر جایی میتوانیم در زندانها و دانشگاهها درک و دریافت کنیم. وقتی دانشگاه به عنوان جایگاهِ عالیِ علمآموزان و زندان به عنوانِ قرارگاهِ پستِ جاهلان، صحنۀ مباحثات و منازعاتِ قومی و زبانی شود، به این معناست که در این کشور همه ـ عالم و جاهل، مست و هوشیار، زاهد و فاسق ـ به مرضِ قومی مبتلا شدهاند.
گاهی برخی از سیاستمدارانِ بنامِ افغانستان که از نظرِ بسیاریها هم زاهد، هم عالم و هم مفتی و مجاهد تشریف دارند، سخیفانهترین سخنان و قضاوتهایِ قومیشان را دربارۀ مسایل کشور از جمله جنگ با طالبان بیان میکنند. برخی از آنها برای رعایت عدالتِ قومی در جنگ افغانستان، خواهانِ تغییر جغرافیایِ جنگ و توازن قومی در میان زندانیـان، مجروحان و کشتهشدهگان میشوند.
با شنیدن چنین سخنانی، با وجـدانِ راحت میتوان قضاوت کرد که نهتنها زندانیان، بلکه تمامِ مردم افغانستان از بابتِ قومگرایی گناهی ندارند؛ چون آنها زیر سایۀ بزرگان و سیاستمردانی میزیند که جز قوم و قبیلۀ خودشان، قبلۀ دیگری ندارند. با این اوصاف، نمیتوان آیندۀ افغانسـتان را روشن دید. معلوم نیست در آیندهها بیماری قومی چه حوادثِ بزرگی را بهراه خواهد انداخت و حتا اینکه شاید آخرالامر این بیماری، افغانستان را در خود دفن سازد!
Comments are closed.