احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:عبدالمنان دهزاد/ چهار شنبه 10 عقرب 1396 - ۰۹ عقرب ۱۳۹۶
بخش پنجم/
شیخ عبدالرحمن البراک در فتوایی، هرگونه اختلاط و ارتباط زنان و مردان را در محل کار، آموزش و… حرام اعلام کرده و کسانی که این فتوا را قبول نکرده و آن را جایز و حلال میشمارند کافر، مرتد و جایزالقتل دانسته است.۲۵ حتا شماری از علما فتوایی را در رَدِ کروی بودنِ زمین و چرخشِ آن به دور خورشید داده اند. این در حالیست که این نکته برای انسانهای امروز، یک امر بدیهی است. عبدالعزیز بن عبدالله بن باز مفتی پیشینِ عربستان سعودی در فتوایی گفت: خون هرکسی که بگوید زمین کرویست و زمین به دور خورشید میچرخد، حلال است. در همین زمینه، یکی دیگر از عالمان در کتاب خویش میگوید: «برخی علوم و فرضیهها فاسد، تباهگر و ملحدانه است؛ از جملۀ این اعتقادات، باور به کروی بودن و چرخش زمین است… و باور به دوران زمین، خطایی بسیار بزرگتر از نظریۀ جهش و تکامل انسان از میمون است».۲۶ کم نیستند کتابهایی که مملو از این قبیل فتواهاست. این فتواها به درد کتابخانههای شخصی عالمان سنتی میخورد. امروز وقتی میبینید که کتابخانۀ موصل توسط داعش به آتش کشیده میشود و میراثهای فرهنگی و تمدنی این حوزه، بیمحابا ویران میشود، چیزی تازهیی به ذهنتان خطور نمیکند، جز به اجرا درآمدنِ همان تیوریها و فتواهایی که در کنج کتابخانهها پنهان شده بودند و اینک گروهی خود را شاگردان اجرایی صاحبان همان فتواها میدانند و برخود لازم میدانند که جامعۀ امروز را همانند جامعۀ صدر اسلام بسازند. گروه طالبان یکی از همین قماش گروههای بود که به همین باور در این جغرافیا پدید آمد و قادر به تشکیل حکومت شد؛ حکومتی که حتا در قرون وسطا هم نمونه نداشت. آنها با ذهنیت قبیلهگرایی و روستایی سر کشیدند تا جامعه را به سمتِ جهان ماقبلِ مدرن ببرند. آنان دست و آستین بر زدند تا جامعه را از وجود ابزارهای جهانِ مدرن پاکسازی کنند تا نشود اینها مایۀ گمراهی مؤمنین شده و لرزه بر ساختمان باورهای آنان بیـفکند. یگانه دلیلِ تن دادن آنها به این مسایل، مذموم شدن عقلانیت در نگاه آنان بود. تجربۀ زیستی جنبشهای رادیکال اثبات کرده است که آنان چیزی را به نام عقل به رسمیت نمیشناسند تا آن صلاحیت تصمیمگیری در چگونهگی روند زندهگی را داشته باشد.
طبیعیست که وقتی کسی باور به انسداد و فاسد بودن عقل و خرد داشته باشد، راه دیگری ندارد جز تن دادن به خشونت و دعوت به افراطگرایی و تندروی. آنچه در غیابِ خرد اتفاق میافتد، یا فریب است یا خشونت و یا ویرانگری. وقتی کسی یا کسانی توان علمی و استعداد استدلالگرایی در برابر حریفان و منتقدینشان را نداشته باشند، هموارترین راه را متوسل شدن به خشونت و نفی فیزیکی آنها میدانند. چون باورهای دینی آنان، آنقدر لرزان و پا در هواست که فکر میکنند با کنار گذاشتن خشونت و استبداد، ایمانشان منتفی میشود. در حالیکه دین اسلام را یکی از علمیترین ادیان جهان نامیده اند؛ دینی که پیروان خویش را بهکرات به سمتِ خِرد و تعقل فرا میخواند، تا راه رفتن در غیاب خِرد. اما برخی از مسلمانان هیچگاه متوجه این متاع مطلوب و ارزشمند نشده و خردگرایی را در شأن مؤمنین نمیدانند و به راهی روانند که در قرون وسطا پیروانِ مسیحت آن را طی کرده بودند. امروز نظریات همین دسته گروهها و آدمها در جهان اسلام، سر از گریبانِ طالب، بوکوحرام، داعش و… کشیده است. از نظر این گروهها، دین تا جایی مورد پسند و درخور پذیرش و تبلیغ است که فرمان به قتل انسانها و ویرانی شهرها دهد. این گروهها هیچگاهی متوجه پیام انساننواز و صلحپرور دینی نشده و اگر چشمشان به اینهمه آیتی که جنگ، ویرانی و قتل را مذموم دانسته بخورد، آن را منسوخ تعریف میکنند.
◄(۳عوامل فرهنگی و اجتماعی
شکی نیست که یکی از مهمترین عللِ شکلگیری جنبشهای رادیکال و بنیادگرا در جهان اسلام، ریشه در محرومیت اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی مسلمانان دارد. اکثریت مطلقِ کشورهای اسلامی زیر سایۀ استبداد و دیکتاتوری زمامداران مستبد زندهگی میکنند. فقر و محرومیت اجتماعی و فرهنگی، هزاران جوان را در این سرزمینها به دامان خویش کشانده است که سرانجام به دلیل سرخوردهگی آنها از وضعیت موجود، یا راهِ فرار به کشورهای بیرونی و غربی را در پیش گرفتهاند و یا جذب جنبشهای افراطگرا و تندرو شدهاند. حکومتهای مستبدی که در جهان اسلام وجود دارند، هنوز راه به جهانِ جدید باز نکرده و جهانِ امروز را از عینکِ گذشتهگان میبینند. در نظر آنها، شهروندان امروز، همان رعیتهای دیروز اند که حسن و قبحِ زندهگیشان را تشخیص نمیتوانند. درحالیکه انسان یا فاعل سیاسی است و یا سوژۀ سیاسی، و این معادله به گونۀ یکدست پیش نمیرود و گاهی عکسِ آن صادق از آب بهدر میآید، بهویژه در نظامهای مردمسالار این معادله موضوعیتِ خود را به اثبات رسانده است. مهمترین پیام مردمسالاری برای امروزیان این است که انسان را در کنار «سوژه»، «فاعل سیاسی» هم معرفی میکند. یعنی اگر کسی روزی فرمانروای یک ملت شد، بپذیرد که روزی دیگر فرمانبرِ همان ملت باشد و قدرتِ سیاسی را میراثی و خانوادهگی نکند. ولی اکثریت حاکمانِ کشورهای اسلامی، هنوز به این رازِ سترگ پی نبردهاند.
Comments are closed.