احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:لطیف ناظمی/ یک شنبه 21 عقرب 1396 - ۲۰ عقرب ۱۳۹۶
بخش دوم و پایانی/
صفا شیفتۀ طبیعت است، اگرچه مهر او به طبیعت و عناصر طبیعی در همان غزلها نمودار است اما در(سرود کهسار) و سرودههایی که در قالبهای غیر غزل فراهم آمده اند؛ به گونۀ چشـــــمگیری طبیعت و مظاهر آن جلوهگری میکنند. گلها، گیاهان، پرندهگان آبشار، چمن، دریا، سیل، کوه، باغ، دشت و صحرا و دمن عناصری اند که به گونۀ چشمگیری در شعرش درهم تنیده اند.
صفا در سرودههایی که در قالبهای غیر غزل سروده است افزون بر این که نگاهی تازه به زندهگی و حوادث پیرامونش دارد، از نگاه شیوۀ بیان، فضا و زبان نیز دست به نوآوری میزند تا جایی که تسـاوی طولی مصراعها را به هم میزند. هرچند این شعرها را نمیتوان به معنای دقیق کلمه شعر نیمایی خواند، اما باید اذعان کرد که صفا از معدود سخنوران کشور ماست که در مساعد ساختن زمینۀ شعر نو در ادبیات ما سهمی شایسته دارد. سال (۱۳۴۱) که کتاب «اشعار نو» از شانزده شاعر پارسی زبان کشور انتشار یافت و در آن مجموعه گویا شعرهای نوآیینی پشتو و پارسی دست چاپ سپرده شده بود دو قطعه هم از صفا، در آن دفتر مییابیم با نامهای «به مرغابی» و «طفل من» که قطعۀ نخستین از شهرت فراوانی هم برخوردار است.
شعرِ به مرغابی ترانه گونهیی است که در درسنامههای مکاتب نیز بارها انتشار یافته است. با آن که قالب این شعر مثنوی است، اما شیوۀ بیان و فضای آن نو آیین است و در سراسر این قطعه مخاطب شاعر مرغابی است؛ همان سان که در قطعههای با مرغِ هوا، با پروانه و ای ماه، مخاطب شاعر مرغ هوا و پروانه و ماه اند. در شعرِ به مرغابی شاعر صمیمانه با مرغابی نجوا میکند از شور و شوق و سرمستی او میگوید و او که فراوان اثر پذیر اقبال لاهوری است؛ تپیش و سر خوشی و سر مستی مرغابی رامیستاید:
ای مرغابی ای مرغابی
تو از آبی نی خود آبی
چون آب ترا در دل طربست
سر تاپلیت در تاب و تب است
چون آب ترا تن در لرزش
یک دم نکنی راحت زجهش
گه در تۀ آبی گه بر رو
گه این لب جو گه آن لب جو
گاهی زجنون شورت بر لب
گه بال پرت پرواز طلب
سپس شاعر خویشتن را با مرعابی میسنجد و حسرت تلخی را که رودکی به دوران جوانی و جاه جلال از دست رفتهاش میخورد؛ او از روزهای از کف رفته بدینگونه با حسرت و افسوس یاد میکند:
ای مرغابی من هم روزی
بودم چو تو فرحت اندوزی
آزاده دلی مست از شوفی
از زندهگیم در دل ذوفی
لیکن اکنون از طالع پست
آن شور و شعف دادم از دست
در ماندهام و زار و خسته
افشرده دل پایم بست
شاعردر قطعۀ دومین تساوی طولی مصراعها را به هم میزند و به ساختن شعری میان مستزاد و شعر نیمایی دست مییازد:
طفل من مرد شوی
به جهان فرد شوی
باب ناورد شوی
یک قلم درد شوی
نه افسرده و درمانده و خونسرد شوی.
نام آشناترین شعر صفا، همان شعرِ نوای ناله است که به لالۀ آزاد بیشتر شهرت داردو به گونۀ فشرده ذکر آن رفت، شعری که سرایندۀ آن از زبان لالهییِ سخن میزند که منت کسی را نمیپذیرد؛ آزاده زاده شده است و آزاده میمیرد:
از سعی کسی منت بر خود نپذیرم من
قید چمن و گلشن بر خویش نگیرم من
بر فطرت خود نازم وارسته ضمیرم من
آزاده برون آیم آزاده بمیرم من
من لالۀ آزادم، خود رویم و خود بویم
نوای ناله، نوعی ترجیع بند است و اگر مصراع پنجم بندها نمیبود؛ ما با قطعۀ چهار پارهیی روبهرو بودیم که درونمایه و لحن تازه دارد و فضای آن امروزی است و شاعر با بهرهگیری از تشخیص و استفاده از نماد، مضمون اجتماعی را جوهر شعری بخشیده است .
دلتنگی، قطعۀ دیگری است که شاعر میکوشد به گونهیی از تنگنای قالبهای شعر سنتی پا فراتر نهد و فضای آزادتری برای پروازهای خویش جستجو کند. باز هم در همان جو مستزاد منتها با نوآوری بیشتر، دلتنگیهای بهارانۀ خود را بازتاب میدهد :
بار دگر فصل بهاران رسید
موســـــم سرو و گل و ریحان رسید
بلبل شوریده به بستان رسید
مست و پُر افشان و غزلخوان رسید
غنچۀ من ای دلک تنگ من
باز شو
رو به چمن نالۀ بلبل شنو
پس صفا اگر از یکسو، سخنوری است سنتگرا؛ از سوی دیگر، رگههایی از نوآوری در بسا از سرودههایش تجلی دارد و این تلاشهای نوگرایانه زمینه را بعدها برای شعر نو آماده میسازد. ترک بدعتهای شاعرانه و پیوستن به بدایع هنرمندانه در نوای کهسار به روشنی آشکار است. از همین رو شاعر در سفر کراچی از میان انبوه سرودههایش از میان انبوه شعرهایش تنها همانهایی را انتشار میدهد که تازه و نو آیین اند و از چاپ آن دسته از سرودههایش که پبروی به شیوۀ قدما سروده است، سر باز میزند.
یاد این شاعر متفکر، آزاد اندیش اما تلخکام گرامی باد!
(۱) سال تولد صفا در غالب تذکرهها «مانند معاصرین سخنور»، «سیر ادب در افغانستان»، «نمونههایی از شعر دری در افغانستان»، « دانشنامۀ ادب فارسی( ادب فارسی در افغانستان)»، «شعر معاصر دری در افغانسان» و پیشگفتار این کتاب که به خامۀ فرزند شاعر همان ۱۲۸۵ آمده است، اما در برخی منابع ۱۲۸۶ ذکر گردیده است و بنابرهمین، صدمین سال زاد روز او را در کابل، در ماه حمل (۱۳۸۶) بزرگ داشتند.
(۲)غبار، میر غلام محمد. افغانستان در مسیر تاریخ. جلد دوم، پشاور:۱۳۸۰، مرکز نشراتی میوند، ص.۶۴۰٫
(۳) در فهرست مرحوم فرهنگ نام شش تن آمده است و نام محمد اکبر اختر دیده نمیشود. نک: میر محمد صدیق فرهنگ. افغانستان در پنج قرن اخیر. جلد اول قسمت دوم ، بیجا، بیتا. ص.۶۵۸
(۴) سودا در سال ششم زندانی شدن خویش درگذشت و چون در سال ۱۳۱۱ گرفتار شده است پس در ۱۳۱۷باید از آن اسارتگاه به رفتهگان پیوسته باشد یعنی در روزگار سلطنت ظاهر شاه نه آن گونه که شادروان غبار نوشته است در زمان نادرشاه نمرده است(نک. افغانستان در مسیر تاریخ، جلد دوم ، ص. سودا، شاعرهم بود و دفتر شعرش با نام «بیاض سودا» در سال ۱۳۸۰، به کوشش کلیمالله ناظر، در مرکز نشرات اسلامی صبور، در پاکستان اقبال چاپ یافته است.
در کتاب معاصرین سخنور کارهای دفتری صفا چنین بر شمرده میشود: «آمر شعبۀ تلگراف، مفتش وزارت معارف، آمر شعبۀ ترجمۀ وزارت خارجه…۰( بعد از زندان): مدیر ترجمۀ وزارت اقتصاد، مدیر عموعی انطباعات وزارت اقتصاد، مدیر عمومی اتاق تجارت، از جدی (۱۳۲۸) نمایندۀ مطبوعات در کراچی، بعدها معاون ریاست مطبوعات، رییس اتاق تجارت در ۱۳۳۲ ش. بعد مدیر اصلاح و اخیراً تقاعد کرد. معاصریسخنور.خسته. کابل: ۱۳۳۹، مؤسسۀ نشراتی انیس، ص. ۲۵۶
(۶) نک. تعلیل و استقرا و متودولوزی. کابل: ۱۳۳۲، مطبعۀ عمومی ، ۲۰۰ صفحه.
Comments are closed.