احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:گفتوگو کننده: هارون مجیدی/ شنبه 27 عقرب 1396 - ۲۶ عقرب ۱۳۹۶
بخش نخست/
اشاره: یکصدوچهل سال پیش از امروز در لاهور مردی به دنیا آمد که کارهایش او را مبدل به «علامۀ شرق» ساخت. اقبال لاهوری شعرهای زیادی به زبانهای فارسی و اردو سرود و پژوهشها و سخنرانیهای بیشماری پیرامون جوامع اسلامی انجام داد.
یکی از ابعاد ویژۀ زندهگی او، علاقهاش به افغانستان بود. اقبال باری به کشورِ ما سفر کرد، در ستایش شهروندانِ ما شعر سرود و برای بهسازیِ این سرزمین صحبت کرد. برای دانستن افکار، کارنامه و پیوند علامه اقبال با افغانستان و شهروندان این کشور، با عزیز احمد حنیف که در سالهای پسین کارهای زیادی پیرامون تفسیر و معرفی افکار اقبال انجام داده، صحبت کردهایم که اینک حاصلِ آن را میخوانید.
***
◄ صحبتمان را از آشناییِ خودتان با افکار و کارهای اقبال آغاز میکنیم: چه زمانی با افکار علامه اقبال آشنا شدید و چرا خواستید در زمینۀ اقبالپژوهی کار کنیـد؟
ابتدا، یکصدوچهلمین سالروز تولد اقبالِ بزرگ را برای شما و تمامِ اقبالدوستان و اقبالپژوهان تبریک میگویم. در پاسخ به پرسش شما باید عرض کنم: دلبستهگیِ من به اشعار علامه اقبال حدود بیست سال پیش، از سالهایی آغاز گردید که نوجوان بودم و دفترچۀ کوچکی با خود داشتم که در آن شعرهای گلچین اقبال و حافظ شیرازی را مینوشتم؛ در آن زمان، صادقانه باید عرض کنم که معنا و مفهومِ شعرهای این دو بزرگمرد تاریخ عرفان و ادب فارسی را نمیدانستم، اما شعر حافظ به نظرم خوبتر و روانتر مینمود. در آن زمان از مجموعههای شعری اقبال، فقط به کتاب «زبور عجم» که دارای دو قسمت است، علاقهمندی داشتم اما گاهی برخی رباعیات ارمغان حجاز را نیز با خود یادداشت و آن را حفظ میکردم.
در سالهای ۲۰۰۵ هنگامیکه مصروف تحصیلات ماستری در دانشگاه اسلامی بینالمللی اسلامآباد بودم، در کتابخانۀ مرکزی دانشگاه، بخش کتابهای فارسی، نظرم به رسالۀ کوچکی به نام «ایدئولوژی انقلابی اقبال» تألیف علی محمد نقوی و ترجمۀ م.م. بحری افتاد که آن را در باب شناخت اندیشۀ عرفانی اقبال، متفاوت از کتابهای دیگر یافتم. از رسالۀ نامبرده نسخهبرداری کرده و بهدقت آن را خواندم.
ایدئولوژی انقلابی اقبال سبب گردید که کتابهای مثنوی «اسرار خودی»، «رموز بیخودی» و «جاویدنامه» را به دقت بخوانم؛ در این کتابها یکی از ویژهگیهایی را که دریافتم، کاربرد واژههای فارسی به مفهومی است که در زبان اردو بهکار رفته است. زبان اردو، اساساً زادۀ زبان فارسی و آمیزهیی از زبانهای عربی، انگلیسی و سانسکریتی است. کسی که به زبان فارسی و اردو دسترسی داشته باشد، شعر اقبال را خوبتر میتواند تفسیر کند.
معراج تخیلی و شاعرانۀ اقبال در رکاب مرشد بزرگ رومی، به آسمان و آنسوی طبیعت به جنت و دوزخ، ملاقات و گفتوگو با بزرگمردان علم و اندیشه و سیاست، با هنر ادبی زیبایی که در قالب مثنوی «جاویدنامه» به تصویر کشیده شده است، یکی از انگیزههای قوییی بود که مرا شیفتۀ اقبال ساخت.
در سالهای ۲۰۰۵ و پس از آن، گاهی با دانشجویانی که دوستدار اندیشۀ اقبال بزرگ بودند، نشستهای شبانه داشتیم و برخی از آنان تقاضا میکردند تا شعرهای اقبال را برایشان تفسیر کنم؛ البته در آن زمان، کتابهای «نقد مثنوی مولوی»، «پله پله تا ملاقات خدا»، «قصهۀ ارباب معرفت»، «از کوچۀ رندان» و «صدای بال سیمرغ» و همچنان قسمتهای از «شرح سودی بر حافظ» را خواندم. از خلال کتابهای نامبرده، دریافتم که اقبال پیوند معنوی ناگسستنییی با بزرگمردانی همچون مولانای رومی، عطار نیشابوری، سنایی غزنوی و برخی دیگر از سخنپردازان عرفان و ادب فارسی دارد.
در همان آوان، شبی اقبال را بهخواب دیدم که در نبشتۀ «سفر به شهر لاهور و زیارت مزار اقبال» آن را شرح دادهام. همین انگیزهها بود که مرا تشویق کرد تا در باب اندیشه و زندهگی اقبال، اندکی بیشتر مطالعه کنم.
◄ چه کارهایی پیرامون معرفی و بیان کارنامۀ علامه اقبال انجام داده و چه کارهای جدیدی روی دست دارید؟
تا حال در باب اقبال، دو اثر دارم که رسالۀ «از عقل تا به عشق» است و دیگری کتاب «اقبال و افغانستان» که عنقریب طبع خواهد شد.
مقالههایی که در باب زندهگی و اندیشۀ اقبال نوشتهام، مقالۀ «سفیر شرق»، «نگاهی به آثار اقبال»، «پیامبر از دیدگاه اقبال» و «بزم شوق، مجموعهیی از مقالات» است که تا حال چاپ نگردیده است. علاوه بر آن، سخنرانیها و مصاحبههایی در رسانهها در این زمینه نیز داشتهام.
◄ اقبال چه میراثی از خود به جا گذاشته است؟
اقبال بزرگ در سه زبان فارسی، اردو و انگلیسی، تألیف دارد؛ بیشترین آثار ایشان در قالب شعر است و جانمایۀ اندیشهاش را در قالب مثنوی «اسرار خودی»، «رموز بیخودی»، و «جاویدنامه» ریخته است. در «ارمغان حجاز» که دوسومِ آن به زبان فارسی و یک قسمت به زبان اردو است، از وضعیت آشفتۀ جهان اسلام و بیماریهای جوامع اسلامی به حضور خدای متعال و پیامبر بزرگ اسلام صلی الله علیه وسلم شکایت کرده است.
آثار دیگر فارسی اقبال، «شرح گلشن راز»، «زبور عجم»، «پیام مشرق»، «پس چه باید کرد» و مثنوی «مسافر» است. کتاب «بال جبریل»، «ضرب کلیم»، «بانگ درا» و «ارمغان حجاز» به زبان اردو و «سیر فلسفه در ایران» و «بازسازی اندیشۀ دینی در اسلامی» از کتابهای انگلیسی ایشان است.
کتابِ سیر فلسفه در ایران، پایاننامۀ دورۀ دکتری اقبال در دانشگاه مونیخ آلمان و بازسازی اندیشۀ دینی در اسلام، مجموعهیی از هفت سخنرانی ایشان در دانشگاههای هندوستان به نثر و متباقی تمام آثار ایشان به شعر است.
یادداشتها، مکاتیب، مقالات و سخنان پراکندهیی که در مناسبتهای مخصوص ایراد کرده نیز به زبانهای اردو و انگلیسی جمعآوری شده است که از آنجمله فقط یک کتاب به زبان فارسی از سوی دکتر محمد بقایی ماکان بهنام «سونش دینار» گردآوری و ترجمه شده است.
◄ جایگاه اقبال در میان متفکران جهان اسلام و پس از آن در میان متفکران جهان چگونه است؟
اقبال پس از پیمودن فرود و فراز فلسفه، میان عقل و عشق و همچنان علم و عقل و وحی، آشتی برقرار کرده است و بازسازی اندیشۀ دینی را با رویکرد ویژه و متفاوت از دیگران مطرح میکند؛ بر تجدید نظر روی نظام آموزش و پرورش بهگونۀ اساسی در جوامع اسلامی تأکید میورزد، اتحاد و همبستهگی میان مسلمانان را از خلال نقد و بررسی تفصیلی تاریخ اسلام، در عرصههای علمی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی مطرح میکند، و در میان اندیشمندان گذشته و معاصر، شخصیت منحصر به فرد خود را دارد.
او، بر خلاف رسم معمول میان فقیهان و اصحاب شریعت، گاهی پردۀ تضرع و عاجزی را از میان میبردارد و خیلی جرأتمندانه با خدایش به راز و نیاز و نیایش میپردازد و زمانی به آستان پیامبر اعظم صلی الله علیه وسلم چنان از درِ تواضع و فروتنی پیش میآید که از فرط حیا و شرمندهگی، مجال نگاه کردن بهسوی آنحضرت صلی الله علیه وسلم را ندارد.
در بیتی به حضور خداوند عرض میکند:
تو غنی از هر دو عالم من فقیر
روز محضر عذرهای من پذیر
ور حسابم را بگیری ناگزیر
از نگاه مصطفی پنهان بگیر
◄ و در جایی دیگر:
به پایان چون رسد این عالم پیر
شود بیپرده هر پوشیده تقدیر
مکن رسوا حضور خواجه ما را
حساب من ز چشم او نهان گیر
او بدین باور است که اگر آدمی، از راه رسیدن به مقام خودی، هویت از دست رفتهاش را باز یابد، در برابر خدایی خود را احساس میکند که مهربانتر از مادر و پدر و دوستداشتنیتر از هر چیز دیگری است؛ این خدایی است که کهکشانها و خورشید و ماه و همه هستی از او فرمان میبرد و از میان آنهمه، آدمی را برگزیده است و از همه بیشتر به انسان نزدیک است. چنین خدایی وقتی بندۀ برگزیدهاش را به کاری بگمارد، بدون شک، به تمام خواستها و نیازمندیهایش رسیدهگی میکند و بنده هم، هر ازگاهی به مشکلی برخورد، از راه محبت و دوستی با خدایش پیش میآید؛ و با ناز و نیاز بندهگی هر آنچه در عالم اسباب ضرورت دارد، از خدایش میخواهد.
از اینجاست که اقبال، هم در بزم معرفت اندیشان، لبخند میزند و هم در مجلس زاهدان و اهل شریعت، حضور دارد و هم در حلقۀ علم و فلسفه، سر به گریبان تفکر دیده میشود.
◄ یکی از مسایلی که همواره مطرح میشود این است که اقبال در دنیای غرب درس خواند و چه بسا رفیقانِ اندیشمندی از سرزمینهای اروپایی داشت و سالهای درازی هم در سرزمینهای اروپایی تدریس کرد، اما دیدگاه مناسبی پیرامون دنیای غرب ندارد. چرا چنین است؟
اقبال با دانشمندان اروپایی همچون رینولد نکلسون، سرتوماس آرنولد، هانری برگسون، مگ تاگارت، برتراند راسل، ادوارد براون و غیره روابط نزدیک داشت و به مباحثات فلسفی بهویژه در مسایل مشرقزمین به تفصیل پرداخت و اندیشۀ لاک، کانت، هگل، نیچه، گویته، تولستوی و غیره را با دقت مرور کرد؛ اما وقتی همۀ آنها را در ترازوی خودی وزن کرد، متوجه شد که:
در هوایش گرمی یک آه بیتابانه نیست
رند این میخانه را یک لغزش مستانه نیست
اقبال بهخاطر با غرب در ستیز است که فلسفۀ غرب در گذشته و حال، ارزشهای معنوی از زندهگی انسان را سلب کرد؛ فلسفۀ افلاتون یونانی را حُب خواب آور خوانده و او را یکی از گوسفندان قدیم میخواند؛ خوی گوسفندی، بسندهگی به خورد و خواب و ضعف و سستی است.
راهب دیرینه افلاتون قدیم
از گروه گوسفندان قدیم
فکر او در ظلمت معقول گم
در کهستان وجود افکنده سم
فلسفۀ جدید غرب، نیز با وجودی که در عرصههای دانش بشری، دستآوردهای چشمگیری دارد، اما معنویت را از دست داده است؛ در بیتی خطاب به غرب میگوید:
دانش آموختهیی دل ز کف انداختهیی
آه از آن نقد گرانمایه که در باختهیی
از همین جاست که فن آوری جدید غربی را «دانشش خام است و فکرش ناتمام» خوانده و برای جوهر آدمیت و خواستها و نیازهای فطری بشری، پاسخگو و سازگار نمیداند:
آدمیت زار نالید از فرنگ
زندهگی هنگامه برچید از فرنگ
طرد کردن دین از دولت و نظام اجتماعی را آسیبی جبران ناپذیر بر پیکر انسانیت اروپا دانسته و بدین باور است که اندیشۀ مادیگرایی، دلیل اصلی کوچ کردن ارزشهای معنوی از اروپاست:
در جنیوا چیست غیر از مکر و فن
صید تو این میش و آن نخچیر من
نکتهها کو می نگنجد در سخن
یک جهان آشوب و یک گیتی فِتن
بدین لحاظ، مسلمانان را به فراگیری فن آوری جدید غربی ترغیب کرده، اما از نظام اجتماعی آن بر حذر میدارد.
Comments are closed.