احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:یک شنبه 12 قوس 1396 - ۱۱ قوس ۱۳۹۶
بخش نخست/
گاهی میشنویم یا در روزنامهها میخوانیم که پسری به صورت دختر مورد علاقهاش اسید پاشیده و یا او را به قتل رسانده؛ زیرا از او جواب رد شنیده است. گاهی هم افرادی به بهانۀ دوست داشتنِ کسی تا مدتها برایش مزاحمت ایجاد میکنند. اما بهراستی چرا فردی که ادعا میکند عاشق یک نفر است و تا پای جان او را دوست دارد، حاضر میشود به او صدمه وارد کند، مزاحمش شود یا حتا جان او را بگیرد؟ نوشتۀ زیر به همین موضوع پرداخته است.
تجربههای دوران کودکی و دوست داشتن
تصور ما از عشق و انتخاب همسر آینده، تصوری است که از خانه در ذهنِ ما شکل گرفته است؛ برای مثال اگر در خانه «طردشدن و عدم پذیرش» حاکم بوده، عشق را اینگونه میفهمیم.
گاهی در عشق، از فضای آشنای کودکیمان میگریزیم. برخی افراد خانوادۀ خود را نپذیرفتهاند و همواره مایل به فرار از خانه بودهاند. آنها در تجربۀ عشق دقیقاً افرادی را متضاد با ویژهگیهای اعضای خانواده انتخاب میکنند. چنانچه فردی در دوران کودکیِ خود ناکامی زیادی را تحمل کرده باشد یا مطلقاً تجربه ناکامی نداشته باشد، شکست عشقی موجب افت اعتماد به نفس در او شده و احساس خشم میکند که ممکن است با انتقام همراه شود.
سبکهای دوست داشتن
۱ـ عشق کودکانه: هر معشوقی که شخصیت روانی سالمی داشته باشد، از این نوع عشق گریزان است که دارای ویژهگیهای زیر است:
مرز ندارد: عاشق فکر میکند معشوق باید تماماً در اختیار او قرار گیرد و مرزهای روانی طرف مقابل را نیز درهم میشکند.
ایدهآلیزه میکند: معشوق بهشدت ایدهآلیزه شده و واجد قدرت و حمایتکنندهگی بسیار فرض میشود.
استفاده از مکانیسم دفاعی «جداسازی»: معشوق در نظر عاشق تماماً خوب جلوه میکند، اما با تجربۀ کوچکترین ناکامی، معشوق تماماً بد شده و عشق پُرشور تبدیل به نفرت میشود.
انتظار محبت یکطرفه: این افراد در حالی که انتظار توجه و مراقبت و محبت بیپایان از طرف همسر خود دارند، اما حاضر نیستند چنین توقعاتی را برای طرف مقابلِ خود برآورده کنند.
حس مالکیت دارد: در هر عشق سالمی، مقداری حس تملک وجود دارد، اما این پدیده در عشق کودکانه، اساس ارتباط است؛ معشوق حوزۀ خصوصی عاشق فرض میشود؛ بنابراین کلیۀ ارتباطات دیگر باید محدود یا حذف شود.
تحمل ناکامی را ندارد: عاشق همانند کودکی رفتار میکند که تاب تحمل «نه شنیدن» به خواستههایش را ندارد.
۲ـ عشق بالغانه: فرد عاشق ضمن تمایل به بودن با دیگری، به مرزهای روانی طرف مقابل احترام میگذارد. این عشق، شرطی است؛ این پیام که «من تو را تحت شرایط خاصی دوست دارم»، اساس رابطه است، ایدهآلیزه نمیکند، واقعبین است و تلاش میکند تمام خصایص منفی یا مثبت طرفِ مقابل را ببیند.
دلبستهگی اولیه و عشق بالغانه
دلبستهگی اولیه که معادل پیوند عاطفی نسبتاً پایداریست که میان کودک و مادر ایجاد میشود، سه سبک دارد:
مادر گرم، مادری است که به نیازهای اساسی کودک پاسخ مفید میدهد و این پیام را به او میرساند که دنیای بیرون امن است و نیازهایت پاسخ داده خواهند شد.
سبک دوم ارتباط نوزاد بامادر، ارتباط توام با دوگانهگی است؛ یعنی مادر گاهی گرم است و گاهی سرد. کودک گاهی احساس ایمنی میکند و گاهی احساس تنهایی.
نوع سوم ارتباط فاقد هر نوع گرمی، پاسخدهی و رفع نیاز است. در این حالت، کودک امنیت را تجربه نمیکند.
افرادی که در کودکی سبک اول رابطه را تجربه کردهاند، در رابطه با همسر خود، بالغانه رفتار میکنند، محبت میکنند و محبت میگیرند بیآنکه نگران از دست دادن باشند. اما افرادی که دلبستهگی اولیۀشان، ناایمن بوده، نگران از دست دادن رابطهاند؛ بنابراین دچار چسبندهگی یا احساس مالکیت میشوند.
ردپای اختلالهای روانپزشکی در عشق کودکانه
افراد مبتلا به بعضی اختلالهای شخصیتی، عشقی کودکانه خواهند داشت و واکنش های ناگهانی خشمگینانه از آنها دور از انتظار نیست؛ ازجمله:
اختلال شخصیت مرزی: افراد مبتلا، از مکانیسم جداسازی استفاده میکنند.
اختلال شخصیت خودشیفته: نشانههای این اختلال «اهمیت به خود، خودبزرگبینی و احساس بینظیر بودن» است. برای فرد خودشیفته، تحمل شکست در عشق، دیوانهکننده است؛ زیرا تصویر تمام و کمالی که از خود دارد، فرو میریزد.
افراد مبتلا به اختلال سازگاری: اختلال سازگاری عبارت است از علایم احساسی یا رفتاری بیش از اندازه در پاسخ به یک موقعیت استرسزا که فرد نمیتواند آنطور که انتظار میرود با اتفاق پیش آمده، سازگاری کند.
Comments are closed.