احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:حشمت رادفر / دوشنبه 20 قوس 1396 - ۱۹ قوس ۱۳۹۶
شاید گفته شود که سالانه دهها مورد از اینگونه اتفاقات در کابل و در کشورِ ما میافتد و همه هم علاقه داریم که حتا در تحلیلِ این چنین رویدادها تعمیمگرایانه برخورد کنیم و به تعبیر دیگر، وحدت ملی را رعایت کنیم تا به منطقهگرایی و… متهم نشویم.
دو سال پیش، روزی که در قلب پایتخت یک دختر جوان (فرخنده) توسط یک جمع بزرگی از “انسانها” سلاخی شد، جهانیان چهرۀ اصلی سرزمینِ شهیدپرورمان را به تمامِ معنا دیدند و فهمیدند که در زیر پوستِ این شهر و این مردمِ معتقد و متدین و پُرافتخار و سلحشور، چه دیوهای سهمگین و چه درندههای بیرحمی نفس میکشند.
بحثهای داغی در رسانهها و محافل سیاسی و مدنی صورت گرفت، به جادهها ریختیم و دادخواهی کردیم، اما چند روز بعد اهانتکنندهگان به خونِ آن دختر تیرهبخت را در لای اوراقِ تقدس پیچیدیم و حتا ازشان بهخاطر انتقادات و اعتراضات مدنی، عذرخواهی نیز کردیم.
به تمامی ابعادِ آن اتفاق خشونتبار پرداختیم، مگر بسترها و زمینههای فرهنگی- اجتماعییی که چنین موجوداتی را در خود میپرورد و هرچند گاه یک بار، فاجعههایی میآفریند که عرق شرم را بر جیبن انسانیتِ قرن ۲۱ جاری میسازد!
و حالا خیرخانه؛
در این بخش پُرنفوس شهر کابل که عمدتاً مردم شمالی (کوهدامن، پروان، پنجشیر و کاپیسا) زندهگی میکنند، به گونۀ میانگین در هر کوچه یک قوماندان، زورمند، وکیل پارلمان، جنرال و منسوبِ عالیرتبه یا میانرتبۀ نیروهای امنیتی با دستههایی از افراد تا دندان مسلح سکونت دارند. کوچهها و خیابانهایی هم وجود دارد که بهخاطر حضورِ “از مردمبهتران”ِ مهم و محترم، از دو طرف بسته است و مردمی که در چنین زندانهایی زندهگی دارند، هیچگاه صدایشان بلند نمیشود.
بارها میشود که مثلاً در بازار پُر ازدحامِ لیسۀ مریم سروصدای نفربرهای پُر از افراد مسلح سکوت را برهم میزند، وقتی هم میپرسید که کی است، نامهای عجیبوغریبی از تازه به دوران رسیدههای ثروتهای سیاه را میشنوید که هیچگونه مسوولیتِ دولتی یا حکومتی ندارند اما وقتی این بزرگوار در بازار پیاده میشود، دهها فرد مسلح در اطرافش پرسه میزند.
از سوی دیگر، در خیرخانه قاعدههای بازی قدرت تقریباً همسان و همسنگ با شمالی بزرگ است. این حاشیۀ شمالی شهر کابل، حداقل دو تا سه میلیون جمعیت را در خود جای داده، نهادهای ملکی و امنیتی نظامیِ این منطقه در اختیار همین بزرگان و بزرگزادهگان “شمالی بزرگ” است و حتا گاهی جدال بر سر اینکه در فلان حوزه جگرگوشۀ کدام زورمند مقرر شود یا نشود، جنگ و جدلهای خونین و مافیایی نیز صورت میگیرد. گاهی هم مواردی از اختطافها و دزدیها در خیرخانه و دیگر بخشهای شهر اتفاق میافتند که وقتی پولیس از راه میرسد و عاملانِ جنایت را گرفتار میکند، زنگهای تلفن از چهارطرف به صدا درمیآید و جنایتکار مرتبط با “بزرگان”، با کمال احترام رها میشود و یا هم زمینۀ فرار او فراهم میگردد.
به دلیل همین حضور سنگین سایۀ تفنگ، وضعیت و اخلاقیاتِ ناشی از آن ـ درحالیکه بیشتر از هر بخش دیگر کابل، آسمانخراشهای زیادی در خیرخانه سر برآوردهاند ـ در سراسر این بخش شهر حتا یک نهاد فرهنگی یا مدنی به مفهوم واقعی کلمه وجود ندارد. نیروهای امنیتی و نهادهای خدماتِ عامه بیشتر در خدمت تأمین منافع زورمندان و ثروتمندانِ محترم و پُرنفوذ قرار داشته، و بسیار دشوار است که یک انسان بیواسطه و بیربط با این بزرگواران، به یک موقعیتِ “سودآور” و مهم گماشته شود.
در تمام خیرخانه حتا یک رستورانت یا جایی که خانوادهیی شبانه یا حتا روزانه با خیال راحت بنشیند و یک لقمه غذا بخورد، وجود ندارد. دو یا سه پارک تفریحی که در خیرخانه وجود دارد، پُر است از معتادان و دستفروشان مواد مخدر. شبی نسیت که صدای شلیک گلوله در بخشی از خیرخانه شنیده نشود. بخش بزرگی از فضاهای سبزِ آن غصب شده یا پاتوق تفنگدارانِ بزرگانی شده که خانههایشان در آن حوالی قرار دارد.
به هرحال آنچه نوشتم، شمهیی از واقعیتهای یک بخش از پایتخت کشورِ ماست که ممکن است کمابیش عمومیت هم داشته باشد. چنانکه از حاشیههای شرقی و جنوبی کابل هم رویدادهایی بدتر از این در گذشتهها گزارش شده است، اما خیرخانه از آن جهت قابل تأمل است که شمار زیادی از داعیهدارانِ سیاست و قدرت و ثروت و فرهنگِ این کشور را در خود جای داده، دهها مکتب و دانشگاه خصوصی در آن فعالیت دارد و در چند سال گذشته نیروی محرکۀ حرکتهای سیاسی – مدنی از همین بخش کابل بهراه افتاده و تأثیرات شگرفی روی روند سیاست و قدرت در افغانستان گذاشته است، اما از عقبماندهترین، خشونتبارترین و نگرانکنندهترین واقعیتهای اجتماعی رنج میبرد، امنیت فزیکی و روانی مردم با چالشهای جدی روبهروست.
وقتی دستهیی از افراد بهراحتی در نیمههای شب وارد خانهیی میشوند و ده تن اعم از زن و کودک و پیر و جوان را میکشند و بهرغم سروصدا و ناله و شیونِ قربانیان این جنایت، کسی و همسایهیی را کیکی نمیگزد و جنایتکار با خیال راحت فرار میکند، فردای آن روز هم ملا و روحانی و عامی و محتسب از راه میرسند، جنازهها ها را دفن میکنند، با تکرار آیۀ مبارکۀ “انا لله و انا الیه راجعون” همه چیز به قضا و قدر نسبت داده میشود و با چند وعظ و نصیحتِ پدرانه، این واقعه به بایگانی رسانهها سپرده میشود.
چنین فضای فرهنگی ـ اجتماعی، از بیماریها و ناهنجاریهای فزاینده و نگرانکنندهیی رنج میبرد که اگر به تکتکِ آنها بهصورتِ آگاهانه و هوشمندانه رسیدهگی نشود و برای اصلاح ساختار و تفکر اجتماعیِ ما تلاشهای همهگانی و دلسوزانه صورت نگیرد، دیری نخواهد گذشت که این ناهنجاریها به مثابۀ یک درد بیدرمان، نفَسِ این شهر را کاملاً خواهد بُرید!
این درست است که دولت و نیروهای امنیتی در پیوند با پیشگیری و رسیدهگی به جرایم جنایی و رویدادهایی از این دست، مسوولیت خطیر نخستین را به عهده دارند. همانگونه که محیط جغرافیایی کابل در برابر انفجار سرسامآور جمعیت کنونی این شهر بسنده نیست، نیروی بشری و هزینههایی که برای ادارۀ امور، تأمین نظم و امنیت روانی و اجتماعی کابل در نهادهای خدمات عامه در نظر گرفته شده است نیز هیچگونه تناسبی با جمعیتِ رو به افزایش و پدیدههای اجتماعی در حال گسترشِ این شهر ندارد.
در کنار اینکه وزارت امور داخله، شهرداری کابل و دیگر نهادهای خدماتی به بازبینی برنامهها و رویکردهایشان در قبال مدیریت و کنترول هوشمندانه و آگاهانۀ رویدادها و روندهای اجتماعی نیاز جدی دارند، لازم است که مردم و ساکنان خیرخانه و دیگر مناطق شهر کابل، در پیوند با امنیت، سلامت روانی و مقابله با آسیبهای اجتماعی و گسترش آگاهیهای شهروندی احساس مسوولیت کنند.
درست است که سالها زندهگی در سایۀ تفنگ و ناهنجاریهای ناشی از آن، وضعیتها و خلقوخویهای ویژۀ خود را در جامعه خلق میکند و پرورش میدهد، اما از آنجایی که دولت پاسخگو تنها با موجودیت شهروندان پرسشگر و آگاه شکل گرفته میتواند و خلق هنجارها و ارزشهای انسانی به دور از خشونت و شکلدهی اخلاقیات مسالمتآمیز، نهادینهسازی آزادیهای مدنی بدون سهمگیری مردم امکانپذیر نبوده و نیست، لازم است که مردم و نهادهای مردمی برای بهبود وضعیت زندهگی و امنیت خانه و کاشانۀشان به پا بخیزند و با نه گفتن به فرهنگ و اخلاقیات خشونتآمیز و تفنگسالارانه، عاملان این رویکردهای واپسگرایانه و انسانیتستیز را با قانون و فشار افکار عمومی مواجه سازند، برای خلق و نهادینهسازی فضای زندهگی مسالمتآمیز و به دور از خشونت تلاش نمایند تا آزادی، امنیت، مدنیت و آرامش روانی به زندهگی و پیرامونشان راه باز کند و سرلوحۀ کار و کوشش نسل امروز و فردای سرزمین خسته از جنگ و خشونتمان قرار گیرد.
Comments are closed.