حکمتیار؛ پروژه‌یی برای نفـاق‌افکنی

گزارشگر:احمــد عمران/ چهار شنبه 22 قوس 1396 - ۲۱ قوس ۱۳۹۶

چرا گلبدین حکمتیار، رهبر یکی از شاخه‌های حزب اسلامی، همواره سخنانی مطرح می‌کند که جنجال‌آفرین باشد؟ آیا او فکر می‌کند که با جنجال‌آفرینی و دامن زدن به مسایلی که باید افغانستان سال‌ها پیش از آن‌ها عبور می‌کرد، برای خود وجاهت و پایگاه سیاسی و اجتماعی می‌سازد؟
mandegar-3سخنان اخیرِ آقای حکمتیار در ولایت پکتیا، نمونۀ بسیار واضح و روشن از افکار و برنامه‌هایی می‌تواند باشد که او به عنوان رهبر یک حزب، مطرح می‌کند. آقای حکمتیار باور دارد که سهم پکتیا در قدرت به اندازۀ مساحتِ این ولایت نیست، در حالی که ولایت‌های کوچکی به گفتۀ او چون دایکندی، بامیان و پنجشیر، سهم بیشتری در قدرت دارند.
حکمتیار با این سخنان چه را می‌خواهد ثابت کند؟ آیا او فکر می‌کند که با چنین حرف‌های تحریک‌آمیزی می‌تواند خود را در دلِ مردم جای دهد و از خود رهبر بلامنازعِ سیاسی برای کُل کشور بسازد؟
اگر قرار بود که با چنین افکار و برنامه‌هایی کسی رهبر و بزرگ شود، حالا خیلی از دیکتاتورها و آدمکش‌های حرفه‌یی جهان به رهبرانِ کشورهای‌شان تبدیل شده بودند. سخنان آقای حکمتیار را حتا اگر بسیار واقع‌بینانه و به دور از هرگونه حواشی بررسی کنیم، چیزی به جز تعصب و عقده‌مندی‌هایِ یک روان‌بیمار را پیدا کرده نمی‌توانیم. آقای حکمتیار چنان به روان‌پریشی و اختلالِ عصبی دچار شده که حتا نمی‌تواند تشخیص دهد که در چه زمانی و در چه کشوری چه حرف‌هایی را مطرح می‌کند.
این نوشته دقیقاً نمی‌تواند پاسخی به سخنان آقای حکمتیار باشد، چون او خود با طرح چنین سخنانی موقعیت و موضعِ خود را به اندازۀ کافی ضربه زده که کسِ دیگری بیاید و در برابر آن‌ها موضع‌گیری کند. تعفنِ موجود در سخنانِ آقای حکمتیار به میزان کافی می‌تواند علیه خودش قرار گیرد تا دیگران را از چنین زحمتی به دور نگه دارد. اما این نوشته می‌تواند در خطاب به کسانی باشد که فکر می‌کردند با آمدن حکمتیار، افغانستان یک قدم به سوی صلح و وفاق ملی نزدیک‌تر خواهد شد.
آقای حکمتیار آگاهانه و یا ناآگاهانه تیرهایی در تاریکی رها می‌کند که اصلی‌ترین هدفِ آن‌ها، خودش است. او پیش از هر حریف و هماورد سیاسی و نظامی‌اش، خود را خوار و ذلیل می‌سازد که چنین کوچک و حقیر می‌اندیشد. در زمانی که افغانستان دچار مشکلات امنیتی و سیاسی از جانب بیگانه‌گان و گروه‌های تروریستی است، آقای حکمتیار می‌خواهد جنجال‌های تازه‌تری را نیز بر آن‌ها بیفزاید.
آقای حکمتیار می‌گوید که سهم «لوی پکتیا» برایش از سوی دولت مرکزی داده نشده است. اولاً که این «لوی» به معنای بزرگ از کجا بیرون شده است؟ چرا برخی ولایت‌ها را عده‌یی بدون آن‌که در ساختارهای اداری کشور چنین صفتی داشته باشند، لوی/بزرگ می‌شمارند؟ چرا می‌گویند لوی پکتیا، لوی قندهار، لوی لوگر، لوی وردک و مثلاً نمی‌گویند هرات بزرگ، بلخ بزرگ و کابل بزرگ؟
اگر این بزرگی یکی از خصوصیت‌های این ولایت‌هاست، چرا آن را توضیح نمی‌دهند که منظورشان دقیقاً چیست؟ این ولایت‌ها چرا بزرگ شده‌اند و مثلاً هرات و بلخ بزرگ نیستند. و یا شاید هم وقتی آقای حکمتیار و هم‌قطارانِ او از ولایت‌هایی مثل هرات و بلخ سخن می‌گویند، آن‌ها را «کوچنی هرات» و «کوچنی بلخ» بگویند؟
اگر این لوی گفتن مربوط به مساحتِ این ولایت‌ها می‌شود، پس خیلی ولایت‌ها وجود دارند که چندین‌برابرِ این ولایت‌ها مساحت دارند، ولی تا هنوز افتخار لوی بودن را از جانبِ آقای حکمتیار کسب نکرده‌اند؛ مثلاً هلمند، هرات و بلخ به مراتب از خیلی ولایت‌های افغانستان مساحتِ بیشتری دارند. اگر این لوی بودن مربوط به جمعیتِ این ولایت‌هاست، باز خیلی از ولایت‌های کشور جمعیتی بیشتر از این ولایت‌ها دارند؛ مثلاً هرات جمعیتی نزدیک به چهار میلیون دارد ولی به آن لوی گفته نمی‌شود. اگر این لوی گفتن مربوط به دانشمندان و بزرگانی است که دارند، پس خیلی از ولایت‌های کشور باید چنین جایگاهی داشته باشند.
اما سخن از این لوی گفتن چه مشکلی از مشکلات فعلیِ جامعۀ ما را حل می‌کند؟ اگر آقای حکمتیار می‌گوید که از قدرت سیاسی به این‌گونه ولایت‌ها سهم کمتری داده شده است، پس باشنده‌گان ولایت‌های مثل غور و بادغیس چه بگویند که در شانزده سال گذشته به یُمن دولت‌مردان و «لوی» گفتن‌های برخی‌ها در کشور، حتا یک مقام ارشد در سطح معین و رییس نداشته‌اند؟
به نظر می‌رسد کسانی مثل آقای حکمتیار وقتی از لوی گفتن برای توصیف برخی ولایت‌ها استفاده می‌کنند، کاملاً هدف‌های تفرقه‌افکنانه و تعصب‌آمیز دارند. آن‌ها به این شکل می‌خواهند یک قوم را علیه اقوام دیگر، یک ولایت را علیه ولایت‌های دیگر تحریک کنند. آن‌ها می‌خواهند با ایجاد رویارویی‌های قومی و سمتی کشور را به سوی افتراق و جنگ‌های بیشتر سوق دهند. هدف این افراد از چنین تحریک کردن‌هایی، دلسوزی به یک قوم و ولایت نیست؛ بل می‌خواهند به هدف‌های سیاسیِ خود برسند.
آقای حکمتیار هیچ دلبسته‌گی‌یی به «لوی پکتیا» و «لوی قندهار» و هیچ‌یک از مناطق دیگرِ کشور ندارد. دلبسته‌گی آقای حکمتیار به برنامه‌های جنون‌آمیز قدرتِ اوست. او می‌خواهد قدرتِ خود را با استفاده از احساسات مردم گسترش بخشد. او شعور مردم را آن‌قدر دست‌کم گرفته که فکر می‌کند به کوچک‌ترین تحریک او، به دورش حلقه می‌زنند و می‌گویند مرحبا ای رهبر عزیز که ما تا به امروز کور بوده‌ایم و واقعیت‌ها را نمی‌دانستیم و حالا که تو وارد میدان شده‌ای، حاضریم در کنار تو برای گرفتن حق‌مان «جهاد» کنیم.
آقای حکمتیار هنوز از نظر فکری و ذهنی، در دهۀ پنجاه و شصتِ افغانستان زنده‌گی می‌کند و با همان تصور به سراغ مردم می‎رود. آقای حکمتیار نمی‌داند که طی چهل سال گذشته به صورتِ عام و در شانزده سال گذشته به صورت خاص، افغانستان دچار تحول شده است. شاید این تحول آن‌قدر محسوس نباشد که برخی‌ها مثل آقای حکمتیار آن را حس کنند ولی بودن شک دیگر نمی‌توان مردم را به ابزارهای اهداف‌ِ سیاسیِ خود تبدیل کرد. نمونۀ واضح آن، واکنش اعضای جامعۀ مدنی خوست به اظهارات آقای حکمتیار می‌تواند باشد. دوم این‌که آیا با لوی گفتن و تحریک احساسات می‌توان عدالت اجتماعی را، اگر چنین دغدغه‌یی آقای حکمتیار داشته باشد، تأمین کرد؟
بدون شک چنین هدفی با چنین ابزارهایی حتا اگر کُل نگرانیِ ما تأمین عدالت اجتماعی باشد، به‌دست نمی‌آید. اگر واقعاً در حقِ برخی ولایت‌های کشور از سوی دولت مرکزی جفا شده باشد، راه بیرون‌رفت از آن ایجاد تعصب و عقده‌سازی نمی‌تواند باشد. افغانستان تا زمانی که در بند چنین مفاهیمی باشد، هرگز به صلح، ثبات و عدالت اجتماعی دست پیدا نخواهد کرد.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.