گزارشگر:عبدالحفیظ منصور/ شنبه 25 قوس 1396 - ۲۴ قوس ۱۳۹۶
بخش سوم و پایانی/
شش. رأی اکثریت
دلیل و برهان در همهجا کارساز نمیباشد؛ زیرا در پارهیی از موارد هر دو جانب دلایلی ارایه میدارند و خود را ذیحق میشمارند. در این صورت، راه حلِ اختلافات تن دادن به رأی اکثریت است، آنگونه که در همۀ پارلمانها معمول میباشد. کثیری از اندیشمندانِ مسلمانِ معاصر، دموکراسی را پذیرفته و مصوبههای پارلمان را مشروع میشمارند؛ مصوبههایی که با رأی اکثریت به تصویب میرسند.
رأی اکثریت برابر با حقانیت نیست، ولی تنها راه ترکِ مخاصمت است و بدون توسل بدان، دسترسی به یک تصمیمِ واحد ناممکن است. چه بسا که رأی اکثریت پس از مدتی ناکارآمد و زیانبار ثابت میشود و آن تصمیم دوباره شکسته میگردد و رأی جانبی که دیروز در اقلیت قرار داشت، به منصۀ اجرا نهاده میشود.
مرجح بودن رأی اکثریت در مسایل اجتهادی در میان دانشمندانِ مسلمان از دیرزمان بدینسو یک امر پذیرفته شده است و از آن به “نظر جمهور” یاد میشود.
هفت. عیبجویی
اقبال لاهوری در شعر بلندی زیر عنوان “پارلمان ابلیس”، مجلسی فرضی میآراید. موضوع بحث این مجلس، جستوجوی راههای تضعیفِ مسلمانان است. در این مجلس، یکی گوید ناسیونالیسم مناسبترین وسیلۀ درهم کوبیدن مسلمانان است، دیگری دامن زدن به اختلافاتِ فرقهیی را راه دستیابی بدین امر میخواند. به همینگونه هر یک طرحی ارایه میدارد و سخنی به میان میآورد؛ اما در پایان رییس جلسه به عنوان نتیجۀ بحث میگوید، بهترین حربه آن است که علمای مسلمان سرگرمِ مباحثاتِ دستوری باشند و بدین کار دلخوش گردند تا مجالی برای اندیشیدن پیرامون مسایلِ عمده و اساسیِ جهانِ اسلام نیابند.
در نقدهای امروزی فراوان دیده شده که منتقد به اصل موضوع چندان نمیپردازد، وقت و توانِ خود را در بازنمایی نکتههای جزیی به خرچ میرساند، از نارساییهای جملهها میگوید و اشتباهاتِ املایی را برمیشمارد و بدینصورت مخالفِ خویش را میخواهد به زیر کشد و حرفش را بیمقدار نشان دهد. این شیوه در واقع نه نقد است و نه مخالفتِ روشمند، بلکه عیبجوییِ محض است که نه به نویسنده سودی بار میآورد و نه به خواننده.
درستنویسی، فضیلتِ بزرگی است اما شرط درست اندیشیدن، درست نوشتن نیست. فراوان متفکران و اندیشمندانی اند که نظریههای بکر و بدیعشان در عالم غوغا برپا کرده اما نوشتههایشان را ویراستاران تنظیم و ترتیب کردهاند. جهانِ امروز نویسندهگی را از ویراستاری جدا کرده و هر نوشته میباید زیر تیغِ ویراستار برود تا چاپ و نشر گردد.
هشت. نقد
سخنِ تکرارییی است که نقد باید نشاندهندۀ راهحل باشد. در کشورِ ما بر این گفته چنان تکیه میشود که گویی سخنی از لوح محفوظ است!
نقد دو گونه است: ۱) نظریهیی را باطل میسازد؛ ۲) راه تازهیی مینمایاند. هر دو گونۀ آن حایز اهمیت اند. اینکه خطای یک نظریه آشکار گردد، مگر کارِ اندکی است؟ اینکه زیانهای یک دارو برملا گردد، آیا اقدامِ بیبهایی است؟ مسلماً آنهایی هم که بهجای برشمردنِ کاستیهای یک اثر، راههای بدیل را نشاندهی میکنند، کارِ نیکویی انجام میدهند. منتقدِ توانا هیچگاه از محاسنِ یک اثر چشم نمیپوشد و نخست خوبیهای اثرِ مورد نظر را بازتاب میدهد. چنین منتقدی، دیدگاه خود را به گونهیی بیان میدارد که باعث جریحهدار شدنِ احساساتِ طرف نگردد و در پایان، تفاوتِ دیدگاهها به عرصۀ عقدهگشاییهای شخصی بدل نشود. به سخن بهتر، منتقدِ توانا در بیان نظریۀ خویش از “حُسن تعبیر” استفاده میبرد.
شرط نقادی تخصص نیست؛ فراوان اند آنهایی که در عرصههای گوناگون دست به ابداع و ابتکار زدهاند، بدون آنکه تخصص لازم را در آن مورد دارا باشند.
در افغانستان شرط داشتنِ تخصص برای نقد، موجب شده که خودسانسوری حاکم گردد و کسانی از بیمِ آنکه از او نپرسند “چه سررشته داری که در این زمینه حرف میزنی؟” لب فرو میبندند و دیدگاههایِ خود را در سینه حبس میکنند. اندک آزادی بیانی که در کشور حکمفرما گردیده، در پارهیی از موارد باعث شده که اشخاصِ غیرمسلکی هم در بابِ سیاست، اقتصاد، تجارت و معماری کارنامههای درخورِ وصفی از خود به نمایش بگذارند، که میسزد به آنها شادباش گفت.
نقد همنشین ابتکار است، چه بسا کسانی تحصیل میکنند و سالها فعالیت میورزند اما دماغشان از ابتکار تهی است و شخصی دیگر بدون هیچ پیشینه حرفی میزند که خطاهای یک اثر نمایان میگردد و طرحی میریزد که با دفتر و دیوانِ متخصصان نمیخواند اما سازنده و مفید میباشد.
نُه. اهل حل و عقد
از آنجایی که در ادبیات، اهلِ حل و عقد از جایگاه رفیعی در تصمیمگیریها برخوردارند، میسزد که معنیِ آن را دریافت و اهلِ آن را شناخت. راشد غنوشی، متفکر نامدار تونسی، “اهل حل و عقد” را اهلِ تخصص و تجربه معنی کرده است. این سخن بدین معناست که در اسلام اشخاصِ جامعالکمالات وجود ندارند و کسی را صلاحیتِ آن نیست که در همۀ امور دستِ باز داشته باشد، بلکه هر که را از بهرِ کاری ساختهاند. صاحبنظرانِ امور سیاسی عدهیی اند و اشخاص واجد صلاحیت در عرصۀ نظامی و اقتصادی، افرادی دیگر. هرکدام در بخش معینی اهلِ حل و عقد شمرده میشوند و سخنشان درخورِ توجه و قابل رعایت است.
به بیان دیگر، اسلام تخصص و تجربه را بهشدت ارج مینهد و هر کسی را نظر به تخصص و درایتش در همان مورد “اهل حل و عقد” میشمارد.
ده. اولویتبندی
برای اختلاف ورزیدن، زمینههای زیادی وجود دارد. هر روز میتوان در دهها مورد اختلاف کرد و به بحث پرداخت، عرق ریخت و معرکه آراست… در زندهگی از اختلاف ورزیدن ناگزیریم، ولی روی چه مسایلی باید به عرصۀ مبارزه رفت؟
مسلمانِ هوشیار در هر زمانی به ردهبندی مسایل میپردازد و روی آن نکتهها به جدال برمیخیزد که اهمیتِ بیشتر داشته باشد و حل آن، اشخاص کثیری را سعادتمند سازد. اختلاف روی مسایل جزیی، در اوضاع بحرانی، کارِ افراد کممایه است.
منـابـع:
۱٫ آیین اختلاف در اسلام، نوشتۀ طه جابر العلوانی، مترجم: فضلالرحمن فاضل
۲٫ گفتوگو با مخالف از منظر قرآن، نوشتۀ مولود بهرامیان
۳٫ دینباوری، ادب نقد، نوشتۀ محمد احمدیان.
Comments are closed.