احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:عبدالحفيظ منصور/ یک شنیه 18 سنبله - ۱۷ سنبله ۱۳۹۷
من درآن زمان کودکی بیش نبودم، ولی خوب بهیاد دارم و باخواندن این نبشته چیزهای فراموش شده آنزمان دوباره بهیادم آمد!
در اواخر برج ثور ۱۳۷۶ طالبان در اثر تبانی با جنرال عبدالملک به ولایات شمال کشور مستولی شدند و گلیم پر زرق و برق جنرال دوستم را برچیدند، شهر مهم مزارشریف بهدست طالبان افتاد. طالبان و همدستان عرب و پاکستانی آنگروه وارد شمال کشور شدند.
در ظرف دهروز دهولایت شمال و شمال-شرق به اشغال طالبان درآمد در برخی از نقاط ولایت بدخشان، پرچم سفید به رسم طرفداری از طالبان برافراشته شد و تنها درۀ پنجشیر بود که مقاومت میکرد که از پنججهت مورد حملۀ طالبان قرار داشت.
اندراب در آشفتهگی بهسر میبرد، پاکستان طالبان را به رسمیت ﺷﻨﺎﺧﺖ و بهطور رسمی پشتیبانی خود را از آنها اعلام نمود. گوهر ایوب خان وزیر خارجۀ آنوقت پاکستان اعلام داشت که بهزودی استاد ربانی، جنرال دوستم و احمدشاه مسعود به وسیلۀ طالبان دستگیر خواهند شد».
درحالیکه استاد برهانالدین ربانى رییس دولت افغانستان با عجله از تالقان خارج شد و به تاجیکستان پناه برد؛ استاد سیاف در کندز بهسر مىبرد و در محاصره واقع شده بود نیز با زحمت فراوان راهى تاجیکستان گردید. جنرال دوستم پیشتر از دیگران با همکاران نزدیکش به ازبیکستان و از آنجا به ترکیه رفته بود. سیدمنصور نادرى، رهبر فرقۀ اسماعیلیه ذریعه یک هلیکوپتر به ازبیکستان فرار نمود. استاد عبدالکریم خلیلى، رهبر حزب وحدت اسلامى در بامیان باقىمانده و یک فروند هلیکوپتر در آنجا آماده بود تا ذریعۀ آن به خارج انتقال داده شود.
در چنین وضیعتی درۀ پنجشیر(مرکزمقاومت)چه میگذشت؟ راههای پنجشیر از مدتها توسط طالبان قطع شده بود و نرخ گندم به فی سیر سهصدهزار افغانی صعود کردهبود، چندینهزار مجاهد از پروان کاپیسا و شمال کابل در پنجشیر بهسر میبردند، در پنجشیر بیشتر خانوادهها نان نداشتند؛ از توت و تلخان استفاده میکردند و میزان گرسنهگی بهحدی بود که چند َفَر در بیمارستان رخۀ-پنجشیر بهعلت گرسنهگی چندروزه جان باختند.
برای مجاهدان توسط دو فروند هلیکوپتر از تالقان نان پخته به پنجشیر انتقال مییافت و اگر آسمان ابرآلود میبود، این کار هم صورت نمیگرفت، در خزانۀ مسعود بیش از چندلک افغانی چیزی نمانده بود.
چندهفته پیش از آن احمدشاه مسعود میخواست تا برای پیداکردن مبالغی موترهای سواریاش را در مزارشریف به فروش برساند و در جمع کثیری از فرماندهان که همه به فروش آن رأیدادند، صاحب این قلم بدلایل مختلف با این کار مخالفت نمود که آن مطلب همین حالا در کتاب جلسات درج است و در نتیجه از فروش آنها جلوگیری بهعمل آمد.
در چنین وضیعتی طبیعی است که روحیۀ مردم تا چهحدپایین میآید، همهروزه همراه با همکاران خویش که در راس مان انجینر محمد اسحاق قرارداشت، ذریعه یک جیپ به دفتر میرفتیم؛ مردم نگران دیده میشدند و دستها بهعنوان سلام به سختی بالا میشد. انجینیر اسحاق که در مقاومتاش در برابر حوادث انگشتنماست و به شعر هم چندان رغبت ندارد در مسیر راه این بیت حافظ را زمزمه میکرد:
شبی تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل/کجا دانند حال ما سبکساران ساحلها
آنروز قرار بود سرمقالهیی برای هفتهنامۀ پیام مجاهد بنویسیم، خدا میداند چقدر در کنار دریای پارنده قدم زدم تا سوژهیی بیابم اما گویی در آنروز همه سوژهها مرده بودند،
در جوار منزل سادۀ احمدشاه مسعود، نظم و ترتیب محافظان برهم خورده بود از دو اتاق فرماندهی مسعود که در یکی از آن مخابره جابهجا بود و در دیگر آن شب چهارم جوزا ١٣٧۶جلسۀ مشتمل از سران جبهه پنجشیر تحت ریاست احمدشاه مسعود تشکیل گردیده بود.
در هرچنددقیقه خبر تسلیمی یکولسوالی و یا یکمنطقه از طریق مخابره بهگوش میرسید، طالبان راه سالنگ را شگافتند، قوای شان از دوطریق باهم وصل گردید .
ملا عبیدالله وزیر دفاع طالبان و یکی دیگر از فرماندهان مشهور مجاهدین در سالنگ که تسلیم طالبان شده بود، ذریعۀ مخابره از مسعود میخواست تا تسلیم شود و میگفتند: مقاومت بیهوده است. پیشرفت سریع طالبان کشورهای آسیاه میانه را وحشتزده کرده بود، آنها در صدد تأمین روابط با طالبان افتاده بودند.
استاد ربانی از تاجیکستان ذریعۀ تلفن به مسعود اطلاع داد که سیاست در این جاه تغیر کرده و دیگر آمادۀ همکاری نیستند، باید در فکر نجات خود باشید، بدین معنی که باید فرار کنید، مسعود خلیلی سفیر افغانستان در دهلی، احمدولی مسعود برادر احمدشاه مسعود در لندن و یک جمعی دیگری پیامهای مشابهی میفرستادند و به احمدشاه مسعود تأکید میداشتند که مقاومت بیهوده است و باید کشور را ترک کنید.
افراد ارتباطی با ریاست استخبارات روابط خود را با این اداره قطع کرده بودند و ریاست استخبارات طرحی را ترتیب کرده بودند که در آن گفته شده بود تا مسعود از کشور خارج شود، فهیمخان و برخی کسان در مواقعی با سیاستهای احمدشاه مسعود موافقت نشان نمیدهد. قدرت را در پنجشیر بهدست بگیرد و از طریق تفاهم با طالبان از قتل عام در پنجشیر جلوگیری شود.
در جلسۀ سران پنجشیر تنها یکنفر مقاومت را بیفایده و زیانبار خواند راه مذاکره و گفتوگو را با طالبان پیشنهاد کرد، اما بقیه آنرا رد کردند و زیانبار دانستند، ولی روشن نبود که این مقاومت به مقصد نجات کشور است و یا خودکشی. مقصد ما از قدرت واقعبینی مسعود است، درحالیکه تعدادی از افراد سرشناس و همکار مسعود به خارج پناه برده بودند و مقاومت را یک امر بیثمر میخواندند مشوره شروع شد، یکی قبل از مقاومت تخلیه دستهجمعی پنجشیر و رفتن مردم به تاجیکستان را مطرح نمود تا بعد مجاهدان با خیال راحت جنگ کنند به یقین تخلیۀ دستهجمعی در آن شرایط نه ممکن بود نه مفید، دیگری ختمهای قرآن مجید در سراسر مساجد-پنجشیر را مطرح نمود، سومی وجود زن و اطفال را در منطقه لازم میدانست تا مجاهدان بهسرسختی دفاع نمایند.
آیندۀ افغانستان به تصمیم این جلسۀ بهویژه به ارادۀ احمدشاه مسعود گره خورده بود و گوش میلیونها افغان انتظار تصمیم او را داشت.
در جریان جلسه غلامرضاحدادی سفیر ایران در امور افغانستان برای مسعود تلفن زد و در اولین پرسش گفت: آمر صاحب هنوز در داخل هستى؟ آمر صاحب با لحنى گرفته ناشى از چندشبانهروز بىخوابى، اما مصمم در پاسخ گفت: «چه فکر میکنى؟ من باید در میان مردم باشم و در میان آنها کشته شوم.
سوال دوم حدادی این بود: که ما چه کرده میتوانیم؟ آمر صاحب مسعود گفت: مواد غذایى کنسرو شده، هرچه عاجل از هوا بفرستید، ما مقاومت میکنیم و همان شب از طریق رادیو بى بى سى آمر صاحب اعلام کرد که: «اگر یک نفر هم باقى بمانم نه تسلیم مىشوم و نه فرار میکنم؛ بلکه مقاومت میکنم.»
این صدا هزاران مجاهد را بهشور آورد و مردم تحت ستم طالبان را به تعجب واداشت که این چهگونه مردى است؟ و راز این استوارى چیست؟
براى دوام مقاومت در پنجشیر یک چنین طرحى را مطرح نمود:
١- قطعه کوماندو راههاى عقبى پنجشیر در کران منجان و خاواک را ماینکارى نماید، تا دشمن از عقب حمله نکند.
٢- قرارگاههاى دوران جهاد که در عمق درههاى فرعى موقیعت داشتند، دوباره فعال شوند.
٣-خانوادههایىکه دواطلبانه مىتوانند، از پنجشیر خارج شوند، باید تشویق گردند تا مواد خوراکى کمتر مصرف شود.
۴- پل کوکچه در ولایت تخار منفجر گردد تا طالبان نتوانند بهسوى مناطق ماوراى کوکچه پیشروى نمایند.
۵- براى دوام مقاومت در پنجشیر، با علما و [محاسن]سفیدان مشوره صورت گیرد، چون در صورتىکه مردم خواستار دوام جنگ نباشند، باید راه دیگرى را سنجید که فردا جلسه با اشتراک نمایندهگان سراسر پنجشیر تشکیل شد و همه به یکصدا گفتند:» همه میمیریم ولى تسلیم طالبان نمىشویم» و به آمر صاحب مسعود پیشنهاد کردند که جوانان دست به حمله به شمالى بزنند و راه طالبان بهسوى مناطق شمال را قطع کنند و محاسنسفیدان همه از داخل پنجشیر دفاع مىدارند.
هفتهنامۀ پیام مجاهد در آن شماره در برابر آمادهگی جانبازانۀ مردم چیزى بهتر از شعر عبدالقهار عاصی نیافت و به ستایش از این فیصلۀ مردمى نوشت :
خیال من یقین من/ جناب کفر و دین من/ بهشت هفتمین من/ دیار نازنین من
کوه و کمر غلامشان/ چه آفتاب و آتشى/ قیامتى قیامشان/ چه مردمان سرکشى
به خانه خانه رستمى/ به خانه خانه آرشى/ براى روز امتحان/ دلاورى، کمانکشى
چه سرفراز ملتى/ چه سربلند مردمى/ که خاک راه شان بود/ شرافت جبین من
شهادت و مراد را/ بهگوش سنگ سنگ خود/ چه سخت نعره مىکشد/ گلوى سرزمین من
۶– با جنرال عبدالملک تماسگرفته شود و پیش از اینکه نفوذ خود را در شمال محکم نمایند، بهقیام تشویق گردد، چون تحلیل این بود که ملک بهاثر دشمنی که با دوستم داشت با طالبان یکجا شده در صورتیکه به سلطۀ طالبان راضی نیست، ولی از اینکه امیر اسماعیلخان را با ۶٠٠تن از مجاهدانِ تحت فرمانش به طالبان تسلیم داده شرمنده است، او نمیتواند با این جناح تماس بگیرد.
براساس این فیصله آمر صاحب در صدد تماس با عبدالملک برآمد و غفورزی این تماس را برقرار نمود، آمر صاحب او را به قیام تشویق نمود و از وی پشتیبانی خود را اعلام داشت که در نتیجه فردای آنروز حدود سههزار از افراد طالبان تارو مار شدند.
این تصامیم در هیچ موسسۀ تحقیقاتی اتخاذ نگردید و نه در کنار ساحلها از سوی متخصصین طرحریزی نشد؛ بلکه در شرایطی از جانب مسعود اتخاذ شد که شرح آن گذشت و این نهتنها ثبات و پایمردی؛ بلکه مهمتر از همه قدرت واقعبینی ایشان را در دشوارترین اوضاع به نمایش گذاشت. آنجا بود که بهخوبی مفهوم واقعبینی را دریافتم و آن یکی از بخششهای الهی برای مسعود بود که نظیرش دیگر سراغ نمیشود!.
Comments are closed.