احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:اکرم نعمتاللهی - ۰۴ جدی ۱۳۹۱
مقدمه:
در داستانهای انتزاعی، اسوهها زاده بینشی تمثیلی، و قهرمانان نمونه بارزِ گروهِ خود هستند و خصوصیاتِ آنها نیز در چهارچوبِ همین سنخ است. بیشتر قهرمانان در قصههای سنتی، شخصیتی ایستا دارند و کمتر دگرگونی مییابند و یا اگر هم پویا باشند، تغییری اندک دارند؛ اگر چه شیوه داستانسرایی فردوسی شیوهیی بینظیر است و وی تمام هم و غم خویش را برای جاودان ساختنِ حماسه به کار برده است.
سیاوش
یکی از چهرههای مظلوم و مغموم شاهنامه، سیاوش است. دربار کاوس محیط امن و آرامی برای رشد و بالندهگیِ شاهزاده جوان نیست. از همینرو رستم وی را به زابلستان میبرد تا او را تحت حمایت خویش قرار دهد و وقتی به بالندهگی رسید، وی را دوباره روانه دربار نماید. در واقع سیاوش بخشی از جنبههای مثبت شخصیتیِ خویش را از رستم دارد.
سواری و تیر و کمان و کمند
عنان و رکیب و چه و چون و چند
نشستنگه و مجلس و میگسار
همان باز و شاهین و یوز و شکار
ز داد و ز بیداد و تخت و کلاه
سخن گفتن و رزم و راندن سپاه
هنرها بیاموختش سر به سر
بسی رنجها برد و آمد به سر
سیاوش چنان شد که اندر جهان
همانند او کس نبود از مهان
داستان سیاوش به گونهیی شبیه داستان یوسف است. همه از زیبایی وی حیراناند. روحیات اخلاقی از جمله پاکدامنی، شرم از خصوصیات بارز وی است. ماجرای عشق ممنوع و هوسبازی سودابه و کشیدن وی به حرمسرا و پاره شدن پیراهن وی، دقیقاً عین داستان داستان زلیخا است، تنها تفاوت وی این است که در نهایت از عزت به ذلت دچار میشود و یوسف برعکس.
سیاوش شخصیتی است که اهل سازش است و یکسره از خشونت و برندهگی دوری میکند. با اینکه کاوس میداند که سودابه در این امر گناهکار است، اما با این حال به رای موبدان و انتخاب خود سیاوش، گذشتن از آتش را به وسیله وی و امتحانِ او میپذیرد. این قسمت از زندهگی سیاوش داستان ابراهیم خلیل را به خواننده یادآور میشود. سیاوش با اطمینان و اعتماد به نفس از میان آتش عبور میکند. آنچه در این داستان جالب توجه مینماید، جامه و اسب سپیدِ اوست که هر دو سمبول پاکی هستند. پس از محقق گشتن بیگناهی وی، شاه عزم کشتن سودابه را میکند و سیاوش از پدر درخواست بخشش برای وی میکند.
در واقع همه اتفاقات ناگوار در دربار کاوس و ابراز عشق از سمت سودابه، که وی او را مادر خویش میداند، باعث میشود که شاهزاده جوان از دربار شاه گریزان و به جنگ با توران تن در دهد. اینجاست که خود به سمت اختر شوم روانه میشود.
از جمله افرادی که در داستان سیاوش شخصیتی متزلزل دارد، افراسیاب است. وی به دنبال خواب بدی که میبیند، از جنگ با سیاوش چشم میپوشد تا هم از کشته شدنِ سیاوش و هم اتفاقات بعدِ وی در امان باشد.
سیاوش شخصیتیست اهل سازش که یکسره از خشونت و برندهگی دوری میکند. اما در اثر بیکفایتی کاوس، سیاوش راهی توران میشود و افراسیاب از درِ دوستی با وی میآید به طوری که دخترِ خود فرنگیس را به زنی وی درمیآورد. اما مورد سعایت و کینهتوزی گرسیوز قرار میگیرد و سرانجان بهدست افراسیاب و گرسیوز کشته میشود.
خصوصیات شخصیتی سیاوش:
۱ـ زیبایی و پاکدامنی: این خصیصه وی در داستان سودابه و اظهار عشق به سیاوش به چشم میخورد. این قسمت از داستان شباهتی تام به داستان یوسف دارد، اما با پایانی متفاوت.
چنین هفت سالش همی آزمود
به هر کار جز پاک زاده نبود
۲ـ درونگرایی و صداقت: یکرنگی وی هیچ مناسبتی با دربار کاوس که پُر رنگ و نیرنگ است، ندارد. به همین دلیل کسی را غمخوار و رازدار خویش نمییابد و در مشکلات به جز درون خویش، جایی نمییابد:
بپیچید و بر خویشتن راز کرد
از انجام، آهنگ آغاز کرد
۳ـ نداشتنِ قاطعیت در برخی موارد: زمانی که پدر از او میخواهد به شبستان برود، با علم بر اینکه جایش در شبستان نیست، تسلیم خواسته وی میشود و با رفتن به شبستان، رویدادهای منجر به بداقبالی و واژگونی بختِ وی آغاز میشود . این خصیصه وی در رویارویی با افراسیاب نیز به چشم میخورد. سیاوش به راحتی دعوت افراسیاب را میپذیرد و روانه توران میشود. چون نوبت به امتحان وی میرسد، وی گرم (گذشتن از آتش) را انتخاب مینماید. و این امر یادآور داستان ابراهیم خلیل است. سیاوش در این داستان نماد پاکی و نجابت است که دگربار به این امر گوشزد میشود. اما در عین حال، زیرک و بیباک است.
۴ـ در حقیقت او مظهر درستپیمانی و جوانمردی است و این امر در جنگ بین سیاوش و افراسیاب و پیمان بستن وی به چشم میخورد. گرچه کاوس جز این است و این خصوصیت سیاوش، ناشی از تربیت رستم است.
۵ـ سیاوش هیچگاه شادی بدون اندوه ندارد و سراسر زندهگی وی غم و اندوه بههم آمیختهاند. زمانی که افراسیاب او را به توران دعوت میکند، شادی آمیخته با حزن درون وی را فرا میگیرد چرا که دلش خبر از آیندهیی نامعلوم و نافرجام میدهد:
ندانم کزین کار بر من سپهر
چه داند به راز اندر از کین و مهر
اما بهناچار تن به قضا میدهد و راهی سرزمین توران میشود.
۶ـ هرچند در میدانِ جنگ هنرنماست، اما چون خردمند و دوراندیش میباشد، از گوی زدن برابر افراسیاب خودداری میکند و چنین وانمود میسازد که حریفِ شاه نیست.
خلاصه:
مظلومترین و پاکترین قهرمان شاهنامه، سیاوش است. داستان زندهگی این شاهزاده قهرمان، ترکیبی از داستان یوسف، ابراهیم و مسیح را نشان میدهد.
او نمود پاکی و لطافت بیخلل است که ویژهگی آرمانیِ انسان را داراست و به همین دلیل از نسل او فردی چون کیخسرو پدید میآید و هموست که کین بیگناه را میستاند.
بخش ادبیات تبیان
Comments are closed.