احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:نویسنده: محمد غنی عمار، استاد دانشگاه/ یک شنبه 10 جدی 1396 - ۰۹ جدی ۱۳۹۶
جوامعِ مدرن و توسعهیافته، ساخته و بافتۀ پژوهش، تولید کالایهای علمی، کانونهای ذهنی و ساختارهای معرفتشناسی و نقدونظر سازنده هستند ( تعریف دانش انتقادی). امروز بهترین معیار برای تعریف منزلت و پرستیژ جوامع در نظام بینالملل، میزان تولید علم و استفاده از دانش پوزیتیویستی به جای دانش کلاسیک است. به طور نمونه، از یکمنظر جایگاه هژمونی ایالات متحدۀ آمریکا در جهان را میتوان به تناسب حدود ۶۵ درصد تولید دانش آن کشور محک زد. جامعۀ افغانستان تازه در جادۀ گذار به تولید و تورید دانش انتقادی و شکلگیری فرهنگ انتقادی نوشتن، خواندن و شنیدن قرار گرفته است، هرچند با نگاه کرونولوژیک به گذشته کشور، این رقبه تاریخ طولانی از موجودیت کانونهای علمی و شخصیتهای استورهای و اندیشمندان بزرگ جهانی را در سینه دارد؛ اما متاسفانه امروز کمترین سهمی هم در تولید دانش در مقیاس منطقهای نداریم و سالانه در داخل کشور کمتر از ده اثر علمی اقبال چاپ و ترجمه پیدا میکنند.
در اوج بحران روششناسی در جامعۀ فقرزدۀ علمی افغانستان، چاپ کتاب خاطرات « دوکتور رنگین دادفر سپنتا» به عنوان معلم سیاست و نخستین راویی دست اول تحولات یک ونیم دهۀ گذشته کشور از درون، را میتوان در جهت پویایی جامعه علمی افغانستان و تسریع روند «فرهنگ تولید دانش» به عنوان انقلاب پایهای و رفتاری و نکته عطف در باز اِحیای فرهنگ غنی علمی دیروز افغانستان، برای امروز و فردای شاگردان سیاست و جامعه علمی کشور خواند.
ایده اصلی نویسنده در این مقاله « اهمیت کاوی» اثر دوکتور « سپنتا» برای خوانندهگان و مخاطبان این کتاب است که هدف اصلی و اولیه علم « روش شناسی نقد» را متبادر میسازد. پس از نشر « سیاست افغانستان؛ روایتی از درون» غلغلهها و نقدهای زیادی مجازی و نوشتاری منوط به این اثر بازتاب یافت و برخی از « قلمبدستان» با نقدهای اصلاحانه و مغرضانه به « نقد کاوی» پرداختند که شاید در نفساش یکی از علل تبدیل شدن این اثر به پرُ فروشترین کتاب سال گردد. برخی خیلی نامنصفانه تیغ نقد بر روی مؤلف کتاب از غلاف عقدهمندانه شان کشیدند و در صدد سلاخی قصاوتگونه نویسندۀ کتاب و جامعۀ نوپای « نقد و نظر» کشور برآمدند.
نقد و انتقاد پذیری چیست؟
« نقد» از کلمه یونانی «Krinein» گرفته شده است به معنی مناقشه کردن و تشخص دادن و در اصطلاح:» علم ارزیابی و سنجش اعتبار علمی یک اثر است». نقد به مثابه یک هنر، ایراد و خردهگیری و مشکلتراشی نیست و برای اینکه از کوبندهترین جملات جلوگیری کرد باید روی سفره نقد هوشمندانه قرار گرفت. دانشمندان علوم سیاسی همچون « لودویک ویتگنشاین» و «فرانسیس بیکن» به تیوریزه کردن پارامتر « نقد» برآمدند و علم «روش شناسی نقد» که حاوی اصول و معیارهای منحصرد به فرد میباشد را تدوین نمودند.
با توجه به دانش» «روششناسی نقد» برای « سَره و ناسَره» کردن یک اثر علمی، با دو روش میشود که به مطالعه نقدگونه یک اثر علمی پرداخت ۱٫ روش مروری انتقادی( Book review) و۲٫ روش گزارش کتابی(Book report)؛ اما در ماهیت هر دو روش « نگاه ناقد» به اثر وجود دارد. در روش «مرور انتقادی» نقد کننده با به چشم کردن عینک ذرهبین به جزئیات کتاب با مد و جزر آن میپردازد، تا مرز که ممکن بخش یا کل نظر و اثر نویسنده را به ابطال مواجه سازد؛ چنانکه نقدهای «فرانسیس بیکن» در قرن هفدهم بر منطق قیاسی ارسطو سبب نسخ آن و استقرار منطق جدید استقرایی شد. اما در روش»گزارش کتابی» بیشتر به کلید واژههای اصلی کتاب, بدون اینکه گزارش دهنده عینک ذره بین به چشم داشته باشد، می پردازد. من پس از مطالعۀ این اثر، در این مقاله تلاش خواهم کرد تا عصاره و سرنخِ مهم ترین موضوعات کتاب دو جلدی دوکتور سپنتا را برای مخاطباناش بازگو نمایم تا شاکردان سیاست و اعضای جامعۀ علمی بیشتر به اهمیت این اثر جامع پی ببرند و از تجارب سیزده ساله معلم سیاست در دستگاه حکومت حامد کرزی فهمیدهتر شوند.
از سیاست افغانستان؛ روایتی از درون چه میتوان آموخت؟
۱٫ نقد خودی و انتقاد پذیری: انسانها معمولاً زمانی آماده قبول نقد دیگران بر خود اند که فرهنگ « نقد و انتقادپذیری» با روح وطبعیت درونی آنها عجین شده باشد. دوکتور سپنتا ممکن از نخستین انسانهای معتقد به فرهنگ «نقد و انتقاد پذیری» در کشور باشد که باب و گفتمان «نقد» را در یک دایره وسیعتر سیاسی کلید زد. چنانکه در کتاباش بارها به مسؤولیتپذیری تن داده و قبول نقد دیگران و نقدخودی وی خیلی برجسته است.» بدون شک که مسوولیت همه کاستیها بر عهدۀ من است»(ص/۱۵٫جلد اول).
در کنار درسهای دیگری که از کتاب میتوان آموخت، نویسنده اولاً با تیغ نقد، خود را سلاخی میکند و حتی به نقد باورها و آیدهلوژی گذشتهاش میپردازد.» من با این انتقاد از خود، نقش عدالت طلبی را به هیچ وجه زیر سوال نمیبرم؛ اما رویکردی را که ما انتخاب کرده بودیم نه تنها نتوانست موجب تحقق عدالت شود؛ بلکه خود موجب بیعدالتیهای بسیار شد»(ص/۳۸). داکتر سپنتا در صفحات جلد اول کتاب کاملاً به نقد خودی پرداخته و دوران عضویت در جریانهای چپی مارکسیستی را به عنوان «برخی از زیستنامه زندهگی» اش قبول دارد و اشاره دارد: «با این که من امروز به تیورهای مارکسیستی- لینینستی و مائویستی باور ندارم»(ص/۴۸) اما « من در نتیجه مطالعات و پژوهشهای خودم در سالهای هشتادِ قرن گذشته، از افکار انقلابی آن دوران بریدم»(ص/۵۶). پس آقای سپنتا امروز به عنوان پیرو مکتب انتقادی فرانکفورت به دانش انتقادی باورمند است و الگوی سازنده در راه نهادینه شدن فرهنگ « نقدخودی و انتقادپذیری» در کشور میباشد.
۲٫ چهرهشناسی: در کتاب به « روایتی از درون» میتوان به شناخت واقعبینانهتر سیاسیون و چهرههای سرشناس کشور دستیافت که در چندین دهه گذشته و مخصوصاً در دوران زمامداری حامد کرزی لابیگران منافع کشورهای بیرونی بودند. هرچند نویسندۀ کتاب، در خیلی موارد از نام گرفتن این اشخاص طفره رفته و در لفافه به این موارد پرداخته است؛ ولی در کتاب « نام این افراد در لست حقوق بیگران استخباراتی»(ص/۱۱۰) خوانده شده است. سیاسیون که در یک دست چماق تکفیر و در دست دیگر درامدی خارجی در اختیار دارند. من نمیخواهم بار دیگر فهرست این اشخاص را تذکر دهم اما با مطالعه مطالب مختلف کتاب میتوان به چهرهای اشخاصی دست یافت که در ازای دریافت حقالزحمه از بیرون برای منافع کشورهای خارجی از باغ منفعت افغانستان، دِرو دارند به شمول برخی نهادهای داخلی وابسته به کمکهای خارجی. به قول « رزاق فانی» خدا گر پرده بردارد ز روی کار آدم ها چی کاذبها شود صادق، چه صادقها شود کاذب چه عابدها شود فاسق، چه فاسقها شود ملا…. و امیدواریم روزی داکتر سپنتا با ارایۀ شواهد بیشتر، کمک کنند تا بر زمین افتد ز جیب محتسب مینا.
۳٫ اِبطال فرضیهها و خلق پرسشها:
با قرائت کتاب « روایتی از درون»، روایت خوانندۀ کتاب، متفاوت تر از گذشته اش خواهد شد و دگرگونه به مسایل خواهد اندیشید؛ پُل های برخی از باورهای و قضاوتهای گذشته فرو خواهد ریخت و مجبور تا منارهای تازۀ باور و قضاوت بِنا کرد یا با پیدایش دهها پرسش به سراغ پاسخهای مقنع دیگر رفت. مخصوصاً برداشت ما در آخر روز از بازیها و سیاستهای قدرتهای بزرگ، همچون ایالات متحدۀ آمریکا و انگلستان و کشورهای مثل پاکستان و ایران و برخی افراد و شخصیتهای داخلی کشور چیزی دیگری و متفاوتتر از گذشته خواهد بود. چنانکه یکی از فرضیههای مطرح در کشور این است که عدم حضور طالبان در کنفرانس « بن ۲۰۰۱م» یکی از علل تداوم جنگ در کشور است. اما دوکتور سپنتا با ذکر دلایل سه گانه، این باور را رد میکند. « پسانها برخیها عدم حضور این گروهها را دلیل شکست روند دولت سازی در افغانستان و شکست تلاشهای صلح تلقی میکنند. به باور من این واقعیت نداشت.»(ص/ ۸۳۱).
۴٫ نخستین نگاه درونی به سیاست افغانستان:
در چند سال آخر، آثار و کتب متعدد در مورد مسایل افغانستان، اکثراً از سوی سیاستمداران غربی، در مورد تحولات آخر افغانستان نوشته شده است. اما بدون شک، هر نویسندۀ غربی با تکیه بر منافع و حفظ خطوط قرمز کشورهای شان در رابطه به افغانستان، کتاب نوشتند که نمیتوانند به تنهایی بازتابدهندۀ حقایق تحولات سیاسی افغانستان باشند. کتاب ۸۸ روز تا قندهار اثر» رابرت ال گرینییر»، کتاب پسا طالبان اثر» جمیز دابینز»، کتاب جنگ بر سر قدرت اثر» کای آیده»، کتاب « رابرت گیتس» به شمول « فرستاده» به قلم زلمی خلیلزاد با نگاه غربیگونه و از بیرون به مسایل و تحولات پسا ۱۱ سپتامبر در افغانستان پرداخته اند. اما برای فهم تحولات کشور نیاز مبرم بود تا روایتی از درون هم به مسایل افغانستان داشته باشیم تا با بحث مقایسهای به کتب، به حقایق مسایل کشور بهتر رسید. و کتاب « سیاست افغانستان؛ روایتی از درون» برای شهروندان غربی که تا هنوز از عینک نویسندهگان پاکستانی یا غربی به تحولات افغانستان نظر دارند منبع مهم و از عینک افغانها خواهد بود و امیدواریم با چاپ نسخۀ انگلسی اثر دوکتور سپنتا این خلأ تا حدودی حل گردد.
۵٫ معرفت شناسی:
کتاب روایتی از درون، بهترین منبع برای تحقیقات و پژوهشهای بعدی پژوهشگران، دانشجویان و اهل دانش در مورد تحولات پسا طالبان و دوران زمامداری حامد کرزی میباشد. بیشترین قرائت این کتاب از روابط افغانستان با کشورهای آمریکا، انگلستان، پاکستان، ایران، هندوستان و روسیه است و برای فهم تعاملات افغانستان با کشورهای فوق بهترین معرفت شناسی را در اختیار خواننده و محقق قرار خواهد داد. رابطه افغانستان-امریکا در حدود ۳۴۶ صفحه جلد اول کتاب را احتوا میکند و به نظر نویسنده: «در روابط دو کشور در مواردی همیشه اختلاف نظر بوده است»( ص/۲۱۷).
در روابط ما با امریکا مسائل عمده و خیلی پُرتنش، بحث نیروهای امنیتی افغانستان، قضیه صلح، شرکتهای خصوصی امنیتی، کشته شدن غیر نظامیان، بازرسی خانههای افغانها از سوی سربازان امریکایی، زندانهای شخصی امریکاییها، شنود مکالمات تلفونی افغانها، تعریف تروریسم، توزیع خود سرانۀ کارتهای هویت به افغانها که در حدود ۲۰۵۰۰۰ نفر در قندهار از سوی نیروهای امریکایی بیومتریک شده بودند و سایر دخالتهای کشورهای خارجی در امور داخلی افغانستان، میباشد.( صص ۲۱۵-۵۶۱). و در آخر به نظر دوکتور سپنتا: «امریکا در سال ۲۰۰۱ به منظور مبارزه با تروریسم و ریشه کن کردن آن به افغانستان مداخله کرد. امروز نه تنها این تروریسم از افغانستان برنیافتاده است بلکه حوزۀ وسیعی از جغرافیایی غرب آسیا را در بر گرفته است و « جنگ با تروریسم» امروز به شکست انجامیده است»(ص/۹۵۱).
Comments are closed.